حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی
آخرین مطالب

۶۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسن مجیدیان» ثبت شده است

از کهنز تا حلب

دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۸، ۰۶:۳۷ ق.ظ


کتاب خواندنی «قرار بی قرار» در مورد شهید عزیز مصطفی صدرزاده، پنجمین کتاب از سری کتابهای مدافعان حرم انتشارات روایت فتح و یکی از بهترین آنهاست. اعجوبه ی جبهه ی مقاومت در لابلای سطور کتاب و در بیان خانواده و دوستان و همرزمان، حضوری جان دار و دوست داشتنی دارد. هرکس اهل غبطه است، بیاید به مصطفای این کتاب غبطه بخورد! 

خیلی جالب است که در این سه چهار ساله ی بعد از شهادت مصطفی، در مورد او شش جلد کتاب خوب و مفید و خواندنی چاپ شده که نشان از محبوبیت این جوان شهید دارد.

 «در مکتب مصطفی»  و  «سرباز روز نهم»  از دفتر مطالعات جبهه ی فرهنگی انقلاب،   «مرتضی  و مصطفی»  از نشر یازهرا،  «سیدابراهیم» از نشر تقدیر و  «اسم تو مصطفاست» و «قرار بی قرار» از نشر روایت فتح. و البته مستندهای خوبی مثل «صدرعشق»،  «عابدان کهنز»،  «ملازمان حرم»  و... 

از این مصطفای محبوب هرچه بگویم کم است.حتما یکی از اسطوره های جبهه ی مقاومت و شهدای شاخص مدافع حرم اوست. مطالعه ی ابعاد جالب و درس آموز زندگی او برای همه ی ما لازم است. برای آنها که در مساجد و کانون ها با بچه های مردم ارتباط دارند، واجب است بخوانند و بفهمند دغدغه های او را. برای مشتاقان جهاد و شهادت و... 

مصطفی صدرزاده،  زندگی اش را چند محور اصلی تشکیل داده بود. در همین کتاب وزین «قرار بی قرار» هم این محورها شاخص و قابل مشاهده است:

اول: فعالیت ها و دغدغه های تربیتی و فرهنگی

ببینید امروز کار روی نسل نوجوان و جوان از نان شب هم واجب تر است. هرکس دستی بر این مسائل داشته باشد این دغدغه را تایید میکند.  دلسوزی برای بچه های مردم، رشد فکری و هدایت روحی آنها، مصونیت بخشی به بچه ها در مقابل انحرافات و هجمه ها و شبهه ها، کادرسازی برای آینده انقلاب و... از دغدغه های اصلی مصطفی در منطقه ی کهنز شهریار بوده. مصطفی به قول رفیقش: «قانون جذب را خوب بلد بود»  و دائماً می گفت که:  «بچه ها را دریابید». بچه های خوبی زیر دست او تربیت شده اند که سراغشان را در مسجد امیرالمؤمنین  ع منطقه کهنز شهریار میتوان گرفت.  توجه کنید که مسجد و بسیج، محور و پایگاه فعالیت های او بوده. مسجد محور کار تربیتی است. الگوی مربی خوب اگر می جویید حتما شهیدصدرزاده را به مربیان تربیتی معرفی کنید. 

دوم: پشتکار و دوندگی، سماجت و پیگیری 

شما همین یک قلم پیگیری و سماجت او برای رسیدن به جبهه ی سوریه را ببینید تا علو همت این جوان، شگفت زده اتان کند!  ببینید چقدر سختی و مرارت و استرس کشیده تا خودش را به جنگ برساند. اگر یکی مثل من بود همان اول کار با یک برخورد و بن بست و پای پرواز دیپورت شدن، عطای سوریه رفتن را به لقایش میفروخت! 

مجروحیت های دائم او و حضور چندباره اش در منطقه و سختی کار و فرماندهی و... را کنار هم بگذارید.   پشتکار او در ساختن مسجد امیرالمؤمنین ع منطقه ی کهنز و پایگاه فرزندان روح الله و راه اندازی فروشگاه محصولات فرهنگی و حتی راه اندازی گاوداری و کار اقتصادی و... حیرت آور است. بله!  با علو همت میشود به همه جا رسید و تمام سنگرها را فتح کرد. با عزم و همت میتوان جهاد کرد و اثر گذاشت. چه قدر قشنگ به مادرش گفته بود که:  «دعا کن من موثر باشم، شهید بشوم یا نه مهم نیست!» 

سوم: قدرت مدیریت و توانمندی در مباحث نظامی و عشق به شهادت

باورش خیلی سخت است. یک جوانی که تجربه ی کار نظامی ندارد الا همان مختصر آموزشهای بسیج و نهایتا یک مدرک غواصی، می شود فرمانده ی موفق و جگردار جنگهای پارتیزانی و شهری. بطوریکه که حاج قاسم در جلسه ی فرماندهان باتجربه از او نظر میخواهد و رأی و نظر او همه را متحیر میکند. فرمانده ی محبوب بچه های افغانستانی، اخلاص، اخلاق، شهامت، عشق به شهادت و... همه را با هم داشته. او مطمئن بوده که روز تاسوعا به ملاقات حضرت ابوالفضل علیه السلام خواهد رفت و همان هم میشود. در بخشی از کتاب در فصل «شهیدان را شهیدان می شناسند» خاطرات شهید مرتضی عطایی از مصطفی آمده اشت. عاشق و معشوق بوده اند این دوتا. خیلی این فصل کتاب عجیب و خواندنی است. نقطه ی اوج کتاب شاید این فصل باشد. مخصوصا آنجا که مصطفی قبل از عملیات برای نیروها صحبت میکند، آدم یاد خطبه ی رسول خدا ص قبل از فتح مکه می افتد. چقدر این تابلو قشنگ و دیدنی است. مرامنامه رزمندگان مقاومت و حیا و صبر و نجابت و انسان دوستی شهدا را در این صحبت ها میبینیم و کیف میکنیم. افتخار ما همین مصطفا ها هستند. 

خوشا به حال آنها که از کتاب شهدا و زندگی آنها به راحتی نمیگذرند. خوشا به حال آنها که قدر میدانند و دنبال میکنند این کتاب ها را. خوشا به حال آنها که در قفای قافله ی پر نور شهدا روانه شده اند 

والسلام. حسن مجیدیان

  • حسن مجیدیان

کتاب دلتنگ نباش...

يكشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۴۴ ق.ظ

  • حسن مجیدیان

دیوانه ای پابرهنه از آب گذشت...

چهارشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۲۵ ق.ظ

بسم الله 

دیوانه ای پابرهنه از آب گذشت... 

داستان مجید قربانخانی بیش از آنکه برای لوطی ها و داش مشتی ها و حال خراب ها، نوید نجات و باب رهایی و امیدعاقبت بخیری داشته باشد، برای کاردرست ها و مدعیان و میدان دارها و همه چیز بلدها، تلنگر و درس دارد! 

این جوان شر و شور و بانمک و با جنم و لات و سر به هوا و دردسرساز و بی قید، مرا یاد آن بیان عجیب مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی می اندازد که: روز عاشورا این بامرام ها و داش مشتی ها بودند که بلند شدند به هواداری از امام و حرم و اهل بیت او و جان بر سر پیمان با امام دادند. اما مدعی ها و اسم و رسم دارها و صاحب اندیشه ها نشستند به استخاره و مصلحت سنجی و... آخر سر هم امام را با همین توجیهات و تعلل ها تنها گذاشتند.(نقل به مضمون) 

همان روزها که امثال من دنبال کار فرهنگی و تبلیغی بودند،  دنبال گسترش فعالیت ها، دنبال رشد و ارتقای علمی، دنبال کادرسازی برای نظام و انقلاب، دنبال گزارش دادن و سابقه تراشیدن، دنبال بحث های نظری که الان تکلیف کجاست و... مجید اما فارغ از این بازی ها هوای رفتن به سرش زده بود. دنبال همین حس و حال را گرفت و رفت تا به وصال رسید. 

تا که عاقل در کنار آب پی پل می گشت

دیوانه ای پابرهنه از آب گذشت... 

بله داستان عاشق جداست از عاقل مصلحت سنج. عقل معاش کجا و عشق معاد کجا؟ عقل محدود به آفاق وسیع دل معشوق کجا میرسد؟ 

راستش من اندازه ام این نیست که بگویم تکلیف چیست و چه باید کرد!  باید ماند و کار کرد و انقلاب و آقا را یاری کرد و... یا باید رفت و خون داد و شهید شد و... اما این را میدانم که کسی که تمنای رفتن و آرزوی شهادت نداشته باشد، قطعا خدمتگزار خوبی هم نخواهد شد!  اگر میل به رفتن و پرکشیدن نداشته باشی، ماندن به چه درد میخورد؟ کسی که دنبال یک عمر ماندن و خدمت کردن و رشد و ترقی است_ولو با نیت خوب_این آدم حتما در ورطه ی آفت ها و رکودها می افتد. مرحوم سلمان هراتی شاعر متعهد انقلاب میگفت: ماندن چقدر حقارت آور است وقتی عزم تو ماندن باشد... 

بله آنها که آرزوی شهادت دارند خدمتگزاران بدردبخوری هستند تا آنها که فقط دنبال خدمتند و کاری به کار شهادت طلبی و جهاد و جبهه و اسلحه و خون دادن و سرباختن ندارند!  احوالات زندگی شهید صیادشیرازی و حاج احمد کاظمی و حاج حسین همدانی و حتی همین حاج قاسم سلیمانی عزیز را که نگاه کنید متوجه حرف میشوید. 

کتاب خوش خوان «مجیدبربری» را انتشارات دارخوین اصفهان چاپش کرده است. به قلم خوب و روان خانم کبری خدابخش دهقی. گفتارهایی از پدرومادر و دایی های مجید و تنی چند از رفقای او. حجم کتاب کم است. خیلی وقت نمی برد خواندنش. البته کمی ناقصی دارد. مثلا مادر شهید در جای جای کتاب تمنا دارد که پیکر مجید برگردد. حالا که مجید آمده، خوب است کتاب دوباره ویرایش و تکمیل شود. اماکتاب در نهایت حال آدم را خوب میکند. آدم با مجید این کتاب میخندد و میگرید. تلنگر میخورد. کمی اگر از وجدان و فطرت و آیینه گی در کسی باشد، حتما سرنوشت مجید او را به خود می آورد و به فکر فرو میبرد. 

بچه ی شر یافت آباد «خواست»  که آدم شود و شد!  همین! کل داستان مجید شاید همین باشد. سفر اربعین قبل از شهادت از آقاامام حسین همین را خواسته بود که: آقا آدمم کن!  

مجید آدم شد. آدم امام حسین ع.  آدم بی بی زینب س. آدم توبه و گریه و ندامت. آدم جنگ و دفاع و شهادت. 

درود خدا بر او که در معادلات آدم های این دوره و زمانه نمیگنجد. داستان زندگی اش باورنکردنی است. تحولش عجیب است. اصرارش بر شهادت حیرت آور و عاقبتش دور از انتظار. او را و امثال او را من و ما فهم نمیکنیم. رازی را که دم گوش او گفته اند را ما سر در نمی آوریم و راهی به عوالم آن ها نداریم. ما نمیدانیم مجیدها چطور از خدا دلبری کردند که خدا خریدارشان شد. نمیدانیم چه کردند و چه گفتند که عزیز خدا شدند.  

شک نکنید خدمتی که مدافعان حرم کردند،  خونهای که امثال مجید دادند، فوق فعالیت ها و خدمات امثال ماهاست. ما هرچه هم در این فضاها بدویم و کار کنیم و جلو برویم، در مقابل شهدا شرمنده و عقب مانده و سرافکنده ایم.  کار را آنها کردند. دم شان گرم!

والسلام. حسن مجیدیان

  • حسن مجیدیان

چند کتاب راجع به مولا

دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۲۰ ق.ظ


در مورد آقاامیرالمومنین علیه السلام کتابهایی که خودم خیلی ازشون بهره برده ام اینهاست 👇👇

_علی از زبان علی/دکتر سیدجعفرشهیدی 

_فروغ ولایت/آیت‌الله سبحانی 

_حیات عارفانه ی امام علی ع/آیت‌الله جوادی آملی 

_اول مظلوم عالم/دکترتیجانی تونسی 

_جاودانه ی تاریخ /آیت‌الله خامنه‌ای 

_جاذبه و دافعه ی علی ع/شهید مطهری 

_الارشاد /شیخ مفید 

_امام علی ع صدای عدالت انسانی /جورج جرداق 

_غدیر /استاد صفایی حائری 

_حیات فکری و سیاسی امامان شیعه /رسول جعفریان 

_سقیفه /علامه عسگری 

_ماه مهر پرور/مصطفی دلشاد تهرانی 

  • حسن مجیدیان

همان جا که هستی!

دوشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۹:۴۴ ق.ظ


گاهی چیزهایی را جدی میگیریم و خودمان را میکشیم که به آن برسیم،  اما وصالش که دست میدهد شوق و اشتیاقش هم میرود!  این یعنی آنچه میجستی و خودت را در هوایش میکشتی آنی نبود که تصورش میکردی و میخواستی. 

آدم ها، مکان ها، شأن ها، کارها و... این گونه اند. گاهی همان را که داری باید بچسبی و بخواهی و توسعه و تعمیقش بدهی که موفقیت و رشد و فرج تو در آن است.  اما خستگی ها، تلقین ها، جو گیری ها و تحولات دیگران تو را به هیجان و ریسک میکشاند و رها میکنی آن چه را که در دست داری! 

به نظرم هیچ جا خبری نیست!  خبرها همین جاست. پیش خودت!  از قضا همه ی خبرها! همه چیزها! 

وقتی محیط ت را عوض میکنی و میروی به حال و هوای دیگران، میبینی که آنها هم حال و هوای دیگری دارند و دلخوش نیستند و تو میمانی که اصلا چرا آمدی و اینها چرا میروند!؟ 

بله!  خبرها همان جاست که تو هستی و همان هاست که تو مشغولش هستی. بچسب به همان. توسعه اش بده. تعمیقش کن. قوی اش کن.  خوب فرا بگیرش. حالا هر چه و هر هنری! نوشتن، تحقیق، تبلیغ، درس خواندن، آموزش، تجارت، رزم و جنگ، مدیریت، کارمندی، کارگری، ورزش  و.... هرچه هستی و هرجا،  مرکز عالم را همانجا ببین! با تحولات دیگران تو به هیجان نیا لطفا!  زندگی ات را بکن.  همین!

  • حسن مجیدیان

ضرورت تشکیلات...

شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۰۹ ق.ظ

⬛️ تک روی ، عقب ماندگی به همراه دارد.


📌 اگر ما بخواهیم بی سازمان و بی تشکیلات فعالیت کنیم موفق نخواهیم شد .

اگر این مطلب را پذیرفتید که چه بهتر

اگر هم نپذیرفتید به ۵۰ سال پیش تا حالا می ماند که

همه مان خُرد شدیم

له شدیم

قوایمان تلف شد

هر کس راه خودش را رفت

و

مشکلات بیشماری پیش آمد 

نتیجه هم این شد که دیگران هزاران فرسنگ از ما جلو افتاده و رفتند

اما ما هنوز همین جا هستیم

و بازهم می مانیم 

میل خودتان است .

می خواهید بپذیرید

نمی خواهید هم نپذیرید


📝 سخنان امام موسی صدر در جمع روحانیون . قم . مهر ۱۳۴۴


#تشکیلات 

#امام_موسی_صدر


  • حسن مجیدیان

معنای رشوه

پنجشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۲:۰۱ ب.ظ

📷 آیت الله جوادی آملی: به پیامبر(ص) گزارش رسید که یکی از کارگزاران شما #رشوه دریافت کرده است، پیامبر دستور تحقیق داد، وقتی اثبات شد، از آن شخص سوال کرد و آن شخص گفت من هدیه دریافت کرده ام! پیامبر فرمود آن روز که دیگر در این منصب نباشی باز هم از این هدایا دریافت خواهی کرد؟ شخص گفت نه! پیامبر فرمود پس بفهم که این رشوه ای است که به نام #هدیه به تو داده شده است! اساسا کار نفس مسوله همین است که تمام گناهان را در زرورقی زیبا پنهان می کند و آنها را برای انسان زیبا نشان می دهد.

۹۸/۲/۴

  • حسن مجیدیان

جوان و فرصت سوزی

شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۸، ۰۴:۲۱ ب.ظ

✅ 


🔶استاد علی صفایی حائری:


واقعیتش این است که من هنوز براى این دنیا،براى این هفتاد سالم کارى نکرده‌ام،برنامه ریزى نکرده‌ام حتى موجودى خودم را ارزیابى نکرده‌ام چه رسد به این که بخواهم براى دنیاهاى دیگر،برنامه که هیچ، امکاناتى،بودجه‌اى و وسائلى فراهم بکنم.در دعاى شعبانیه هم هست: 

«فقد افنیت عمرى فى شرة السهو عنک و ابلیت شبابى فى سکرة التباعد منک» ؛ خدایا! من تمامى سرمایه‌ام را با سهو،با فراموشى نابود کرده‌ام. یادم رفته تا کجا مى‌خواهم بروم. 

«افنیت عمرى فى شرة السهو عنک و ابلیت شبابى» ؛ واقعاً جوانى‌مان را کهنه کرده‌ایم، کهنه که هیچ، پیر شدیم... من گاهى مى‌خواهم بلند شوم باید از دست‌هایم کمک بگیرم، از دیوار کمک بگیرم ... من به هر دو داستان اشاره کردم؛ جوان مشکلش این است که تواناست و باکش نیست، اصلاً فکر نمى‌کند؛ یعنى حساب نمى‌کند که نیروى این چشم تمام مى‌شود،باطرى او آخرین لحظه‌هایش را طى مى‌کند.با چشمش به هر چیزى نگاه مى‌کند.با گوشش هر چیزى را مى‌شنود.با دلش هر چیزى را جمع مى‌کند.به هر چیزى اجازه ورود به لحظه‌هایش را مى‌دهد و باکش هم نیست، خیال مى‌کند چون به همان که مى‌خواهد، مى‌تواند برسد، همیشه هم همینطور خواهد بود. دلیل آن هم این است که یا توانمندى‌اش او را مغرور کرده و یا جهلش به دورى راه و به حجم مشکلات و اندازه‌هاى عظیم موانع او را مغرور کرده است و ...این حرفها تازه شروع روضه است! هنوز اول حرف است. خوب دقت کنید! حضرت مى‌گوید من جوانى‌ام را تمام کرده‌ام،با سهو و با فراموشى و... 

«و ابلیت شبابى فى سکرة التباعد منک» ؛ من جوانى‌ام را کهنه کردم در اینکه با مستى از تو دور شده‌ام و باکم نبود. دورى که تو هم پاداشم را مى‌دادى؛ تباعد بود.تنها من از تو دور نشدم، تو هم مرا رها و واگذارم کردى. گفتى بروم درها را بزنم،بن‌بست‌ها را ببینم و تجربه کنم. وقتى از تو نپذیرفتم و هدایت تو را نخواستم، آن وقت تو رهایم کردى.من در مستى، خیال مى‌کردم. مست بودم و متوجه نبودم که در چه درصدى از مشکلات هستم. «سکرة التباعد» ، مستى و دورى دو طرفه است. 


📚 #خط_انتقال_معارف ص۱۳۴🌿

  • حسن مجیدیان

درباره ی کتاب عمود آخر

شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۸، ۱۲:۳۳ ب.ظ

لقاء ارباب در عمود آخر

صنع خداست اربعین امام حسین ع. چشمه ی فیاض و همیشه جاری لطف و عنایت اوست به ما در زمانه ی آخر. حرکت پرشور و تپنده ی امت اسلام است در مقابل جریان منحوس کفر ونفاق و تکفیر... اربعین حسینی همه ی دارایی و شرافت و دستاویز شیعه است در غوغای فتنه ها و ابتلایات... 

اربعین در سالهای اخیر تبدیل به یکی از رویدادهای مهم فرهنگی کشور شده است. ثمرات فردی و اجتماعی این پیاده روی عظیم و حضور میلیونی زایران برای زیارت امام حسین علیه السلام، فراتر از تصور و برآورد ماست. پاسداشت این پدیده که به یقین از شعائر محترم الهی است، وظیفه ی تک تک ماست. به هر طریقی که میتوانیم. و الحمدلله شیعیان امام، در این راه سر از پا نشناخته و هرکس به طریقی راهی مسیر عشق شده است. این راه پرافتخار در این سالها پذیرای خیلی از مشتاقان و خوبان وعاشقان و شهیدان بوده است. تنی چند از شهدای عزیز مدافع حرم هم در این مسیر بوده اند و در شمار زایران اربعین. به لطف و تقدیر الهی از انتشارات تقدیر کتابچه ی کوچک و متبرکی از خاطرات اربعینی شهدای مدافع حرم  به چاپ رسیده که سراسر شیرینی و پر از جذابیت است. کتابچه ای که خواندنش وقتی نمی گیرد اما درس و نکته فراوان دارد. البته فقط بخشی از خاطرات چهل شهید عزیز در این کتاب ذکر شده و طبیعتا بخش قابل توجهی از خاطرات همین شهدا و شهدای عزیز دیگر باقی مانده است. یک خوبی که این کتاب دارد این است که از هر شهید یک جلوه و نمایی از سلوک و رفتار و روحیه و اخلاقشان در کتاب ذکر شده است. از شهید سیرت نیا عشق و علاقه اش به امام، از شهید سیاوشی و خوش سفری اش، از شهید تقوی فر دغدغه ی تامین امنیت زایران، از شهید قربانی مدیریت و خدمتش به زوار، از شهید تمام زاده توکل و توسلش، از شهید پورابراهیمی تنهایی و خلوتش، از شهید همدانی و خانواده دوستی اش، از شهید کجباف  و نوکری در موکب، از شهید سنجرانی و روضه خوانی اش، از شهید عبداللهی و از خود گذشته گی و فداکاری اش، از شهید الوانی و مقابله با جریانهای انحرافی در مسیر، از شهید حسین پور  و خوش مشربی و مردم داریش، از شهید قربانخانی و تحول و شهادت خواهی اش،  از شهید هریری و ترک لذت هایش  و.... خاطرات دلچسبی ارائه شده است. زحمتی که نویسنده ی محترم و همکارانشان کشیده اند دیدنی و در خور ستایش و تشویق است. خداوند اجرشان بدهد و موفقشان بدارد. البته کتاب میتوانست به لحاظ طراحی روی جلد و صفحه آرایی بهتر از این ها باشد. در هر حال غنیمت است خواندن این کتاب و همگامی و همسفری با شهدا در طریق الحسین علیه السلام. شهدایی که بعد از پیاده روی و زیارت حرم،  رفتند پیش خود ارباب. 

  • حسن مجیدیان

دعا یعنی تلاش....

دوشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۸، ۱۱:۴۱ ق.ظ

💠 دعا به معنای تلاش نکردن نیست، تلاش کن اما قلبت نزد غیر خدا نباشد


امام موسی صدر: امام سجاد(ع) در یکی از دعاهای خود فرموده‌اند: «وَعَلِمتُ أنَّ طَلَبَ المُحتاجِ الی مُحتاجٍ سَفَهٌ فی العَقلِ وَذِلَّةٌ فی الرَّأیِ.» (دانستم که تقاضای 

نیازمند از نیازمند نشانۀ کم‌خردی و ضعف رأی است.) 

کمک خواستن نیازمند از نیازمند یعنی چه؟ یعنی اینکه شما از رئیس جمهور درخواست کمک کنی؛ از فلان رئیس یا مسئول تقاضای کمک کنی؛ شما از من یا من از شما چیزی بخواهم؛ یعنی از غیر خدا، از هر نوع و جنسی که باشد، چیزی بخواهم. چه کسی می‌تواند حاجتی از شما برآورده کند؟ پیش از این گفته‌ام که دعا به معنای رها کردن اسباب نیست. در پی اسباب برو و تلاش کن، ولی به این نکته توجه داشته باش که وقتی با من سخن می‌گویی و چیزی درخواست می‌کنی، قلب تو نباید نزد من باشد، بلکه باید نزد خدا باشد و از خدا بخواهی که خیر را بر دستان من جاری کند. این درست است.


  • حسن مجیدیان