حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صبر و حوصله» ثبت شده است

خار در چشم مولا و تیغ ماهی در گلوی ما

شنبه, ۲۲ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۵۶ ق.ظ

خار در چشمِ مولا و تیغِ ماهی در روحِ ما!

خوانده های کودکی و نوجوانی از ذهن آدم براحتی نمی‌رود. اشعار هم همین طور. حتی فحش و بی ادبی ها هم! یک داستانی در سن راهنمایی خواندم که همیشه در ذهن دارم. داستانِ نوجوانی مودب و مهربان به نام علی( تردید دارم البته ولی مهم نیست) که هم نسبت به پدرومادر مودب و مهربان بود و هم هوای خواهر کوچک ترش را داشت. روزی ناهار ماهی می‌خورند. استخوان کوچکی توی گلوی علی گیر می‌کند. نه پایین می‌رود و نه در می آید! پدر علی را آن استخوان کوچک توی گلو در می آورد. گلوش زخم می‌شود. غذا نمی تواند بخورد. آب هم به سختی. خُلقش تنگ می‌شود. اخلاقش بد. به پدرومادر بی احترامی می‌کند و با پرخاش و بداخلاقی خواهر کوچولویش را به گریه می‌اندازد. کار که بیخ پیدا میکند؛ پدر، علی را می‌برد دکتر. دکتر با پنسِ کوچکی استخوانِ بدقلقِ لعنتی را بیرون می‌کشد و علی را راحت می‌کند. پدر به علی میگوید: علی دیدی که یک استخوان کوچکِ ماهی چطور تو را از این رو به آن رو کرد؟ دیدی تو این یکی دو روز چطور بی صبری کردی و با خواهرت نامهربان شدی و با ما؟؟ علی حرفی نداشت و شرمنده بود.

بعد پدر گفت اما من یک علی میشناسم که ۲۵ سال استخوان در گلو و خار در چشم داشت؛ اما صبر کرد و از کوره در نرفت و نامهربان نشد! آن علی بیشتر از ۲۵ هزار روز صبر کرد و تو یک روز هم صبر نکردی! استخوان در گلوی آن علی چه بود و تیغِ کوچک ماهی در گلوی تو کجا؟

بله این داستان غالبا در ذهنم هست و از کودکی تا به امروز با من همراه بوده. نتیجه گیری با خودتان رفقا.

اما چقدر کم و کوچک و تُرد و نازک و شکننده و لوس و کم طاقتیم که تیغ های کوچکی گلو و روح و شخصیت ما را می خراشد!

  • حسن مجیدیان

عبرت از تاریخ شیعه

شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۲۲ ق.ظ

 

بخش‌هایی مهم از بیانات امروز رهبر انقلاب اسلامی که باید برای ما درس باشد:

در زمان امام صادق (علیه الصلاة والسّلام) در تقدیر الهی ــ و نه در قضای محتوم الهی ــ بنا بوده یک تحّولی اتّفاق بیفتد به نفع ائمّه‌ی هدیٰ (علیهم السّلام). این را در روایات متعدّدی که وارد شده، انسان میفهمد. یک روایت از حضرت صادق (علیه السّلام) است که میفرماید که «اِنّ اللهَ قَدّرَ هذا الاَمرَ فی سَنَةِ سَبعین».(۱) خدای متعال این امر را، یعنی امر امامت را ــ امامتِ به معنای واقعی را ــ در تقدیر خودش برای سال ۷۰ هجری گذاشته بود. ببینید؛ وقتی که امام حسن مجتبیٰ صلح کردند با معاویه، یک عدّه‌ای می‌آمدند گله میکردند و اعتراض میکردند. حضرت میفرمودند که: «ما تَدری لَعَلَّه فِتنَةٌ لَکُم وَ مَتاعٌ الی حین»؛ این تا یک وقتی است، این موقّت است. یعنی در کلمات امام حسن مجتبیٰ (علیه السّلام) اشاره شده به اینکه این حادثه، این تسلّط کفر و نفاق، بنا نیست دائمی باشد؛ در تقدیر الهی این موقّت است. تا کی؟ تا سال ۷۰. یعنی طبق همین روایت، سال ۷۰ هجری بنا است هر کس از اهل‌بیت در قید حیات است، قیام کند و حکومت را به دست بگیرد، و امامت واقعی تحقّق پیدا کند. بعد حضرت میفرمایند: فَلَمّا قُتِلَ الحُسینُ علیه السلام اِشتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلی اَهلِ الاَرضِ فَاَخَّرَهُ اِلی مِئَةٍ وَ اَربَعین؛ یعنی حادثه‌ی کربلا، این بی‌اعتنائی مردم به مبانی دینی، این اِعراض آنها، اثرش این بود که این تقدیر الهی عقب افتاد تا سال ۱۴۰. ۱۴۰ زمان امام صادق (علیه السّلام) است دیگر، که حضرت [سال] ۱۴۸ از دنیا رفتند. این را شیعه میدانستند. یعنی خواصّ شیعه میدانستند. لذا مثلاً در یک روایتی دارد که زُراره به اصحابش ــ زراره که خب جزو نزدیکان است ــ میگوید لا تَری عَلی أعوادِها اِلّا جعفراً؛ (۲) اعواد، [یعنی] پایه‌های منبر، منبر خلافت؛ یعنی من جعفر را دارم میبینم که روی این منبر خواهد نشست. این [جور] است. یا در یک روایت دیگر باز همین زراره ــ چون زراره ساکن کوفه بود ــ پیغام میدهد به حضرت صادق (علیه‌ السّلام) و عرض میکند که یکی از دوستان ما از شیعیان مقروض شده و طلبکارها دنبالش هستند. او هم برای اینکه پول ندارد، گذاشته از شهر رفته، آواره شده. اگر این قضیّه، یعنی قضیه‌ی خلافت، تا همین یکی دو سال بنا است انجام بگیرد ــ در روایت، هذا الأمردارد؛ [یعنی] اگر این قضیّه بنا است همین یکی دو سال انجام بگیرد ــ خب این [شخص] باشد تا شما بیایی سر کار، و قضایا حل میشود؛ امّا اگر طولانی است، رفقا پول جمع کنند و قرض او را بدهند. (۳) یعنی کسی مثل زراره منتظر بوده که در همین یکی دو ساله مسئله تمام بشود. اینکه شما می‌بینید می‌آیند خدمت حضرت صادق و مدام میگویند آقا، چرا قیام نمیکنید، [چرا] قیام نمیکنید، ناشی از این است که منتظرند؛ [یعنی] یک چیزی شنفته‌اند، یک مطلبی به گوششان رسیده. بعد دنباله‌ی همان روایت که [سال] ۱۴۰ را معیّن فرمود، فرمود: شما افشا کردید، خدا عقب انداخت. یعنی اگر شیعیان دهنشان قرص بود و افشا نمیکردند، شاید همان وقت قضیّه تمام میشد؛ و شما ببینید تاریخ چقدر تغییر پیدا میکرد! اصلاً مسیر بشر یک مسیر دیگری میشد و امروز دنیا، دنیای دیگری بود. یعنی کوتاهی‌های ما، یک جا دهن‌لقّی‌مان، یک جا کمک نکردنمان، یک جا اعتراض کردن بیخودی‌مان، یک جا صبر نکردنمان، یک جا تحلیل غلطی که از اوضاع میکنیم، گاهی تأثیر میگذارد ــ [آن هم] تأثیرات تاریخی ــ یعنی این‌جور مسیر را عوض میکند؛ لذا خیلی باید مراقبت کرد.

  • حسن مجیدیان

کوتاه نوشته های تربیتی 7

يكشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۴۶ ق.ظ

124 هزار پیامبر آمدند و شهادت دادند که تربیت انسان سخت است سخت. برخی از انبیا صدها سال زحمت کشیدند و تبلیغ کردند و بعضا هم عده ی کمی را به راه آوردند. کار تربیتی زمان بر است. وقت می برد. با یک اردو و یک حلقه مدتی هیات آمدن، دانش آموز انسان کامل نمی شود! توقع خودتان را منطقی و متعادل کنید. باید صبور باشی جانم! تربیت به قول اهل فن، تدریجی الحصول است. از اصول مهم حاکم بر تربیت اصل تدریج و استمرار است. یک دانه و یک بذر، یک شبه درخت و ثمر نمی شود. باید پایش صبر کنی و لوازم رشدش را مهیا کنی.

  • حسن مجیدیان