حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مرگ» ثبت شده است

چیستی مرگ

دوشنبه, ۴ شهریور ۱۴۰۴، ۰۸:۴۳ ق.ظ

 

هیچ وقت در کودکی و نوجوانی نتوانستم مرگ را در دهلیزهای خیالم معنا کنم و صورتی درست به آن ببخشم. هر چه بزرگتر شدم هم، روایتی از چیستی و هستیِ مرگ در من شکل نگرفت. مرگ، عجب چیزِ قریب و نزدیکی است که فهمش غریب و دور است! رفتن پدر و مادر_ در هر سنی که باشی_ برایت کمرشکن است.جای دردش تا مدت ها در قلبت می ماند. به رفقایم به محمدرضا و اکبر خیلی حق میدهم که در همین سن هم احساس یتیمی کنند! برای من اما سخت ترین فقدان که تا مدت ها اشکم را سرازیر می‌کرد و هنوز هم نسبت به آن بُهت دارم؛ ماجرای شهیدِ فرودگاهِ بغداد است و بعدش هم سیدِ مقاومت و بعد هم... مابقی چندان دردناک و مهم نبودند!

  • حسن مجیدیان

هستی مرگ

دوشنبه, ۴ شهریور ۱۴۰۴، ۰۸:۴۰ ق.ظ

مرگ را اگر با فراست و حوصله از زاویه ی نگاهِ غیرِ ترس آلود نگاه کنیم؛ شیرین و منطقی و لازم است. مرگ تقاطع زندگی نیست که ادامه ی آن است. کتاب هستیِ مرگ را در این چند روزه خواندم. هم کوتاه بود و هم شیرین و صریح و هم نگاهِ فلسفیِ آمیخته با آموزه های دینی بر آن حاکم بود. امیررضا مافی را در برنامه های تلویزیونیِ مرتبط با سینما دیده بودم. ولی فهمیدم که سواد فلسفی خوب و قلم پرباری هم دارد. او تجربه ها و داستان های دور و برش که مرتبط با مرگ بوده را در قالب چند جستار بلند و کوتاه، خوب روایت کرده و جمع بندی های قابل توجهی ارائه کرده است. این کتاب نگاهِ درستی به پدیده ی مرگ دارد. مفید است خواندنش. حتی برای نوجوانان.

  • حسن مجیدیان

مرگ

دوشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۴۲ ق.ظ

 

ایّ یومیَّ من الموت افرّ

یوم لا یُقدر ام یوم قُدر

یوم لا یقدر لا اخشی الوغی

یوم قد قدِّر لا یغنی الحذر

 

کدام روز از مرگ فرار کنم؟

روزی که مرگ مقدر نشده

یا روزی که‌ مقدر شده؟

روزی که مقدر نشده،

از هیاهوی جنگ نمی‌ترسم

روزی که مقدر شده،

فرار فایده‌ای ندارد.

این ابیات روی زره امیرالمومنین علی علیه السلام مکتوب بوده است.

  • حسن مجیدیان

مرگی بسیار آرام

شنبه, ۱۴ مهر ۱۴۰۳، ۰۹:۱۵ ق.ظ

کاش شهادت نصیب ما شود. زندگی بی شهادت، ریاضت تدریجی تا رسیدنِ به مرگ است. مرگ تدریجی و در بستر، خودش اولِ عذاب است!

کتاب مرگی بسیار آرام را خانم سیمون دو بووار برای ایام مریضی و مرگ مادرش و روزهای منتهی به مرگ او با شرحی از جوانی و روحیات و زندگی گذشته ی مادر، بهمراه احساسات و عواطفِ خشک و بی روح فرزندان و.... به رشته ی تحریر درآورده است. خیلی فرق است بین ماها و فرهنگ خانوادگی ما با فرهنگ غربی ها در مواجهه با مرگ و مریضی عزیزان. القصه که این کتاب از نظر نوع مواجهه با مریضِ رو به موت جالب است و بیش از این چیز دیگری ندارد. کتابی کم حجم از انتشارات ماهی.

  • حسن مجیدیان