چیستی مرگ
دوشنبه, ۴ شهریور ۱۴۰۴، ۰۸:۴۳ ق.ظ
هیچ وقت در کودکی و نوجوانی نتوانستم مرگ را در دهلیزهای خیالم معنا کنم و صورتی درست به آن ببخشم. هر چه بزرگتر شدم هم، روایتی از چیستی و هستیِ مرگ در من شکل نگرفت. مرگ، عجب چیزِ قریب و نزدیکی است که فهمش غریب و دور است! رفتن پدر و مادر_ در هر سنی که باشی_ برایت کمرشکن است.جای دردش تا مدت ها در قلبت می ماند. به رفقایم به محمدرضا و اکبر خیلی حق میدهم که در همین سن هم احساس یتیمی کنند! برای من اما سخت ترین فقدان که تا مدت ها اشکم را سرازیر میکرد و هنوز هم نسبت به آن بُهت دارم؛ ماجرای شهیدِ فرودگاهِ بغداد است و بعدش هم سیدِ مقاومت و بعد هم... مابقی چندان دردناک و مهم نبودند!