بیفتیم توش بهتره!
بچه که بودم دعوایی بودم. با هم سن و سالهای خودم دائما گلاویز. از گنده ها میترسیدم. اما یک بار دو بار که دلم را به دریا زدم و با بزرگتر از خودم زد و خورد کردم؛ تمام شد. ترسم ریخت! دیدم ته ماجرا همین حد است.
نوجوان بودم و خیلی خجالتی و کم حرف! باورتان میشود؟ آب میشدم در جمع. یکی دو بار که در جلسات حرف زدم و آب دهان قورت دادم و رنگ عوض کردم؛ همه چیز تمام شد. حالا در میان جمع و جمعیت اگر زیاده روی در صحبت نکنم هنر کرده ام!
صل داستان هم همین است. فرموده اند خودت را بینداز داخل آنچه ازش میترسی. یکبار که به آب بزنی و چند قلپ آب هم بخوری؛ دیگر ترست ریخته! ب
گذار آمریکا بیاید. بگذار گلاویز شویم. میزند و میخوریم و میزنیم و میخورد.
بگذار آن گزینه ی نهایی روی میز؛ یک بار برای همیشه تمام شود.
بگذار با تمام ایمان و اعتقاد و حیثییت و زورمان را با این گنده لاتِ مدعی دربیفتیم تا بفهمیم که هیچ پُخی نیست!
بفهمیم که ابرقدرت خداست.
بگذار بگذریم از آن ترسِ موهومِ درافتادن با آمریکا.
به خدا که این جنگ و بزرگتر از این جنگ، عینِ نعمت است. نمیبینی که همین حالا هم یک عده زیرِ سایه ی جنگ دارند حسابی قد میکشند؟
بگذار آمریکا بیاید.
بگذار با او گلاویز شویم. ب
گذار نترسیم.
بگذار مردانه بایستیم جمجمه مان را به خدا بسپاریم.
بگذار شهید شویم.
- ۱ نظر
- ۰۱ تیر ۰۴ ، ۰۹:۳۶