حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

حسن کرمانی

چهارشنبه, ۱ دی ۱۴۰۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ

 

رفیق خوبی داشتم به نام حسن کرمانی. سالها باهم رفیق و همکلاسی بودیم. برایم اسطوره ای بود و هست. دیوانه و دوست داشتنی و لوطی و دستگیر و همراه و... سال 88 با موتور تصادف کرد و رفت... دیدم هیچ عکسی از او نیست این عکس را گذاشتم. یادش بخیر . برادر بود و برادر بود و برادر...حسن در عکس پیراهنش سفید است. آن یکی رامین نادراحمدیان برادر خوب و همراه و دردمندم است...

  • حسن مجیدیان

عکس شهید محسن سیفی

چهارشنبه, ۱ دی ۱۴۰۰، ۱۰:۳۵ ق.ظ

سلام

عکس های شهید سیفی را بارگذاری میکنم چون هیچ صفحه ی درست و درمانی رو پیدا نکردم که عکس های این شهید رو داشته باشه.

ما چرا عابر پس کوچه ی عادت شده ایم؟

دور افتاده ز دامان شهادت شده ایم؟

لب فرو بند که مرغان غزلخوان رفتند

مرگمان باد خدایا که شهیدان رفتند

 

 

  • حسن مجیدیان

حاج آقا رحیم ارباب روحی فداه...

شنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۰، ۱۰:۱۳ ق.ظ

بسم الله

من از خودم خجالت می کشم... بمیریم رواست که چه کرده ایم با دل و جان خودمان. ببین با امانت های خدا چه کزده ایم؟ آن وقت مقامات اولیا خدا و دوستانش را هم آرزو داریم...

 

 

ولی خدا، مرد خدا، آقا رحیم ارباب یکی از محبوب های زندگی من است...

  • حسن مجیدیان

لیاقت میخواهد و طهارت...

شنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۰۸ ق.ظ

بسم الله

لیاقت و اجازه

تا خودشان نخواهند و میل شان نکشد و تا تو جان و دل قابلی نداشته باشی کاری از پیش نمی بری...

باور دارم که کار برای اولیای خدا و شهیدان ، لیاقت و طهارت می خواهد.

و ما کجا و آن جان و دل قابل و طاهر؟؟ من که آلودگی از سر و رویم می بارد...

راه رسیدن به شما دور بود

مقصدمان ، مبدامان گور بود...

  • حسن مجیدیان

شهید مهرگان کاهیرده

دوشنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۰، ۰۵:۰۹ ب.ظ
شهید مهرگان کاهیرده - کراپ‌شده

مهرگان به اتفاق نیروهای اطلاعات عملیات؛ هم در داخل مرز ایران و هم در عراق به جمع آوری اطلاعات مورد نیاز فرماندهان ارشد جنگ می پرداخت؛ اطلاعاتی که بر اساس آن تصمیمات فوری و مقتضی اتخاذ می شد.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - خانم نسیم کاهیرده به بهانه ۲۲ آذر، تولد شهید مهرگان(هادی) کاهیرده، متنی را در اختیار مشرق قرار دادند که چنین است؛

«شهید یعنی حاضر! کسانی که، "مرگِ سرخ" را، به دستِ خویش، به عنوانِ نشان دادنِ عشقِ خویش، به حقیقتی که دارد می‌میرد، و به عنوانِ تنها سلاح، برای جهاد در راهِ ارزش‌های بزرگی که دارد مسخ می‌شود، انتخاب می‌کنند، شهیدند، حی و حاضر و شاهد و ناظرند، نه تنها در پیشگاهِ خدا، که در پیشگاهِ خلق نیز، و در هر عصری و قرنی و هر زمان و زمینی.»

«شهادت» مصداقی عینی و بارز از امکان عروج انسان است؛ عروجی از  خاک  به افلاک؛ از مرتبه ای زمینی  و مادی  به مقامی قدسی و ملکوتی!  و  شهدا  این امکان را زیسته اند و حقیقت آن را به دیگران بازنمایانده اند.

مرور سرگذشت هر کدام از شهدا به وضوح این واقعیت را آشکار می سازد که یک فرد عادی، می تواند در شرایط سخت، با مجاهدت و تلاش خالصانه و گذر از منافع شخصی، در زمان کوتاهی به رشد و تعالی فوق العاده ی انسانی دست یافته و متمایز از دیگران شود؛  به گونه ای که برای جامعه اش هادی و راهبرگردد، تغییر دهد، اصلاح نماید و در نهایت به جایگاهی که شایستگی آن را یافته، عروج  کند!!!

شهید مهرگان کاهیرده معروف به «هادی» یکی از این شهدای گرانقدر است که در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران،سالها در «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» خالصانه و بی چشمداشت خدمت کرد و در تاریخ  هشتم اردیبهشت ۱۳۶۷_مصادف با یازدهمین روز از ماه مبارک رمضان_ در جزیره ی مجنون به فیض شهادت نائل شد و روح پاکش به همرزمان شهیدش پیوست. 

«مهرگان»؛ عامل اطلاعاتی فرماندهان ارشد جنگ + عکس

 مهرگان در ۲۲ آذرماه ۱۳۴۶ در خانواده ای معمولی از قشر متوسط جامعه متولد شد. پدرش کارمند سازمان آب و برق اهواز بود. هنگام تولد مهرگان،خانواده اش به خاطر موقعیت شغلی پدر ،  در اندیمشک ساکن شده بودند که البته مدت زمان زیادی طول نکشید و دوباره به اهواز مراجعت نمودند؛  بنابراین مهرگان در اهواز بزرگ شد.

«مهرگان»؛ عامل اطلاعاتی فرماندهان ارشد جنگ + عکس

مهرگان پسربچه‌ای آرام و محبوب خانواده اش بود. او بعدها هم بخاطر ویژگیهایی خوب اخلاقی اش در میان همکلاسی ها، هم محله ای ها و به ویژه رفقای مسجدی و همرزمانش محبوبیت زیادی پیدا کرد.

مهرگان بسیار باهوش و فعال بود اما هیچ گاه، تظاهر و ریاکاری نداشت؛ بلکه متواضعانه و مخلصانه تلاش می کرد که همه ی فعالیت‌هایش، برای رضای خدا باشد و برای توفیق در این راه، داوطلبانه سخت ترین شرایط را انتخاب می کرد و ریاضتها را به جان می خرید؛  چه در آن شبهایی که سرما به استخوان می زد و او مسیر پر گل و لای_ که تا زانو می رسید_ را برای وضو گرفتن  و نماز شب خواندن طی می کرد و چه در  آن روزهای داغی که کولر مقر و ماشین را خاموش می کرد تا مبادا  نسبت به سربازان عادی، آسایش بیشتری داشته باشد.

 دغدغه ی مهرگان برای حفظ امکانات عمومی و بیت المال تحت اختیارش تا حدی بود که گاها" هم خودش و هم نزدیکان و خانواده اش را به سختی می انداخت. در واقع مهرگان هیچ وقت دنبال منافع شخصی نبود اما در عوض تمام تلاشش را برای تآمین نیازهای معیشتی نیروها و سربازان تحت امرش به کار می بست تا به خاطر شرایط خاص جنگی کمتر به سختی بیافتند. در این میان به کرات پیش می آمد که به راحتی از حقوق عادی خود هم می گذشت.

آثار بروز چنین ویژگی‌های مثبت شخصیتی از همان دوران کودکی در وجود مهرگان کاملا" مشهود بود. این آمادگی و استعداد ذاتی در رفت‌ و آمد های او به مسجد-  با مطالعه ی قرآن، نهج البلاغه و کتب دینی-  جهت گیری کاملا" مذهبی و اعتقادی پیدا کرد و پس از آن نیز ذهنش را کم کم به سمت آرمانهای امام خمینی و انقلاب سوق داد.  تحولاتی که به مرور تحت تآثیر مذهب در وجود مهرگان ایجاد شد به او هویتی تازه داد تا آنجا که حتی نام خود را به «هادی» تغییر داد. او نام هادی را انتخاب کرد تا تلاش کند در مسیر هدایت خود و دیگران قدم بردارد. بنظر می رسد دغدغه ی عمیق مهرگان برای هدایت گری به سمت دین ، شاید بخاطر مهجور ماندن تعالیم اسلام و قرآن در بخش قابل توجهی از جامعه ی اطراف او بوده است؛ مسئله ای که خیلی او را رنج می داد. با این وجود، مهرگان به اذعان دوستان،اقوام و هم محله ای هایش، هیچ گاه باورها و اعتقاداتش را به دیگران؛ حتی اعضای خانواده اش تحمیل نمی کرد و در سلوک اجتماعی اش اهل مدارا و نرمش با دیگران بود.  بیشتر کسانی که مهرگان را می شناختند در بیان خاطراتشان از او، به اتفاق ، از  چهره ی آرام و همراه با لبخندش یاد کرده اند؛ خصوصیتی که از کودکی با خود داشت و در جوانی با محجوبیت خاصی همراه شده بود؛ از همان نوع که در همه ی شهدا سراغ داریم!

«مهرگان»؛ عامل اطلاعاتی فرماندهان ارشد جنگ + عکس

  • حسن مجیدیان

کتاب سرباز شهر ممنوعه

شنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۰، ۱۰:۰۷ ق.ظ

 

بسم الله

چند روز پیش اتفاقی تو کتابفروشی سوره ی مهر خیابان سمیه، متوجه رونمایی از این کتاب شدم. یک نسخه به امضای نویسنده ی محترم آقای حسین گلدوست گرفتم که مطالعه کنم ان شاالله. تو سایت انتشارات روایت فتح راجع به این کتاب ای طور نوشته اند:

«کتاب سرباز شهر ممنوعه»، مستند روایی خاطرات افسر گارد جاویدان نجات‌علی اسکندری توسط انتشارات روایت فتح به چاپ رسید. 
این اثر، روایت کوشش و مبارزه‌ی یکی از مبارزان عرصه پرتلاطم نیم قرن اخیر است که میدان‌ها و صحنه‌های گوناگون زندگی و مبارزاتی متفاوتی را از سر گذرانده. مردی که از نزدیک شاهد فروپاشی و ضعف دستگاه اشرافیت و سلطنت بوده و پس از طلیعه‌ی انقلاب اسلامی چون سربازی وفادار و متعهد به پاسداری از کیان و امنیت ایران اسلامی پرداخته. او، روایتگر شجاعت و رشادت نیروهای مؤمن ارتشی است که با وجود همه‌ی توطئه‌ها و هجمه‌های منافقان و بدخواهان این مرز و بوم علیه سازمان نیروهای مسلح، دوش به دوش سپاه پاسداران و نیروهای مردمی در برابر ارتش متجاوز و سراپامسلح بعثی ایستادگی کردند و پرچم پر افتخار ایران اسلامی را بر بلندترین قله‌های افتخار و رشادت به اهتزاز درآوردند. 

  • حسن مجیدیان

کتاب روایت و ذهن نویسا

پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۱:۱۸ ق.ظ

بسم الله

کتاب خواندنی "روایت و ذهن نویسا" را انتشارات سوره ی مهر از کورش علیانی با سر و شکل جدید، تجدید چاپ کرده است. پیشنهاد میکنم که حتما ببینیدش. اگر علاقه به موضوع " روایت" دارید نگاهش کنید...

  • حسن مجیدیان

از قبیله ی مجنون

يكشنبه, ۱۴ آذر ۱۴۰۰، ۰۷:۳۹ ق.ظ

بسم الله

از روزی که رفته ای همواره در دل و جان ما بوده ای

از قبیله ی مجنون بودی...

  • حسن مجیدیان

شعر روی قبر شهید محسن سیفی

پنجشنبه, ۱۱ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۰۸ ق.ظ

بسم الله

 

روی قبرم بنویسد حسینی بوده است
بنویسید ز یــاران خــمـینـی بـوده است
بنویسید که او جا مـانــده بود از قافله
سرپرست قافله ساقی عشقش بوده است
بنوسید حسین بن علی (ع)* او را خــریـد
زان سبب راس تنش چون او پر از خون بوده است
بنوسید زهــــرا (س) محسنی دیگر خرید..
زیــن سـبـب او سـید آل محمد بوده است
بنوسید کعبه نیست جز سنگ و کلوخ
بنویسید دلــش بیت*الحرامش بـوده است

 

نمیدانم کی این شعر رو گفته. چون خطا و بی وزنی تو شعر هست. اما نوشته ی سنگ قبر شهید محسن سیفی این شعر شده..

بهشت زهرا س  قطعه 50   ردیف 36  شماره  25

 

خدایا توفیق از توست

  • حسن مجیدیان

دوباره محسن سیفی

دوشنبه, ۸ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۰۱ ق.ظ

بسم الله

از آن روزها که محسن سیفی بین ما بود، خیلی گذشته است. بیش از 22 سال. گذشت زمان غبار فراموشی روی خاطرات او کشیده است. اما ناامید نیستم و به فضل خدا همین گفته های پراکنده ی دوستان و خانواده ی او هم ، مایه های خوبی برای پرداختن و تدوین دارد. دوست دارم خودش هم به این حرکت عنایتی داشته باشد و دستی بگیرد.

خدایا توفیق از توست...

  • حسن مجیدیان