حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی
آخرین مطالب

سقراط اجتماعی

شنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۳، ۰۷:۵۴ ق.ظ

 

سقراط یکی از فیلسوفان باستان است. زندگی ساده و فقیرانه‌ای داشت. برهنه‌پا بود. سیرت را بر صورت و معنا را بر ماده ترجیح می‌داد. او در روزگار سوفسطائیان می‌زیست که ابدال جدال بودند و دشمنان حقیقت؛ یعنی دورزنندگان منطق و استدلال. وجود، ظهور و شکوفایی خردگرایی در چنین زمانه‌ای، هم عجیب بود هم غریب. سقراط انسان عجیب و غریب عصر شکاکیت بود. اگر از میان هزاره‌ها بیرون بیاییم و پا بگذاریم در خیابان‌های دنیای سرمایه‌داری، شاید بدون هیچ زحمت و جستجویی غرور بی‌اندازه و تجمل بی‌حد بشر را ببینیم. خوش دارم در این دنیای آزاد و آزادی، اسم روزگارمان را بگذارم عصر دک‌وپز و فیس‌وافاده. روزگاری که صورت بر سیرت و ماده بر معنا ترجیح دارد. زمانه‌ی منم منم‌های بی‌توقف. دوران خوشگل‌ها، مدها، آسمان‌خراش‌ها، جلوه‌ها و زرق و برق‌ها و زیست‌های اینستاگرامی. سر سال و ماه که می‌شود آرایشی و بهداشتی سود سرشار می‌کند و کتاب‌فروش، ضرر بسیار. هر اندازه دارندگی، چند برابرش، برازندگی. زیر و روی پوست این جهان‌کده هر چه بیشتر بگردی چشم و دل‌هایی را می‌بینی که هرگز سیر نمی‌شوند. حتی در دنیای سیاستمداران و رهبران فکری و فرهنگی جهان. سواد را هم برای مهارت و مدرک می‌خواهند. آن‌ را برای پول. پول را برای قدرت. قدرت را برای سلطه. سلطه را هم برای خودخواهی و کامجویی با حالت‌های متنوع ناتمام. ساختار رایج و شناخته‌شده در جهان حکم‌رانی از هر نوع آن تعلق خاطر عمیق و عجیبی دارد به جلال و جبروت و جلوه و تجمل. تولد انقلاب اسلامی ایران در میان تب فرزندآوری دنیای مایه‌تیله‌داری اتفاق افتاد. شوریدن پابرهنگان معناگرا بود بر جادوگران اشرافیت ظاهرگرا. از منظر حدوث، گویا سقراط بار دیگر پا به دنیا گذاشته است. از جهت بقا اما با امام خردگرایان فرق دارد. این‌بار نه در اندام یک شخص یونانی‌زاده؛ بلکه در قامت جامعه‌ی ایرانی‌تبار. سوفسطائیان، استاد افلاطون را یک بار جام شوکران خوراندند و او را کشتند. اتوکشیده‌های ادکلن به‌دست هر روز و هربار جامی تازه از زهر در کام انقلاب پابرهنگان فرزانه می‌ریزند و هر بار البته که او را نمی‌کشند؛ بلکه زنده‌تر می‌شود و شیرانه‌تر می‌خروشد. گویا نسخه «سقراط اجتماعی» با نمونه‌ی فردی آن فرق دارد. نه اینکه اعجازی در کار باشد یا جادو‌جنبل و شعبده؛ سقراط در ساخت و ساحت ایران پادزهری دارد به نام «ورود فضیلت‌های اخلاقی در جهان سیاست‌ورزی». برجسته‌ترین این فضائل، قرابت، مجالست و یکی‌شدن رهبران سیاسی با برهنه‌پاترین افراد جامعه است. کاری که در نقطه‌ی مقابل، با برچسب پوپولیست و عوام‌فریبی با آن مقابله و مبارزه می‌کنند. انقلاب اسلامی برای عصر «انسان گرگ انسان» پدیده‌ای غریب، عجیب و ناهمخوان به حساب می‌آید. سقراط اجتماعی ایرانی‌تبار با آموزه‌هایی همچون«کارگزار خدمت‌گزار» و «انسان فرشته‌ی انسان» جهان دک‌وپز را با چالش‌های جدی و شکننده‌ای روبرو کرده است.

سعید احمدی

  • حسن مجیدیان

تاریخ فلسفه کاپلستون

شنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۳، ۰۷:۵۲ ق.ظ

 

یک دوست خوب و فرهیخته ای برای شروع مطالعات فلسفی این کتاب را به من پیشنهاد داد. تاریخ فلسفه ای جامع برای فهم آنچه که در طول تاریخِ فلسفه بر سرِ آن آمده است. من این جلد را ۱۵ بهمن سال قبل شروع کردم و ۱۷ خرداد ۱۴۰۳ تمامش کردم. مقید بودم که روزی چند صفحه با تامل بخوانم. هنوز هم توصیه ام به دوستانی که به هر دلیل فرصت مطالعه ندارند، همین روش است. مطالعه ی پیوسته و مداوم اما کوتاه. حتی روزی یک ربعِ ساعت. در بیانات رهبر انقلاب خواندم که ایشان گفته اند که من کتاب الاغانی ابوالفرج اصفهانی را که چندین جلد است بین ترددهای مشهد به تهران در ایام انقلاب خوانده ام. بهرحال برای آنها که دنبال فهم و خردی هستند، یا با آدم ها در محیط آموزشی و تربیتی و... سر و کار دارند، و خلاصه می‌خواهند خودشان تحلیل و بینش و جهانی فکری داشته باشند، خواندن فلسفه و متعاقب آن ، تفلسف و فهم فلسفی، لازم است.

 

  • حسن مجیدیان

همیشه مربی در پله ی سوم نشر

سه شنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۳۴ ق.ظ

 

به گزارش مشرق، کتاب همیشه مربی که در بردارنده خاطرات و ناگفته هایی از سیره ی تربیتی و فرهنگی مربی شهید محمد عبدی است، توسط انتشارات شهید کاظمی برای سومین بار تجدید چاپ شد.

این کتاب که حاصل گفتگو با خانواده، دوستان و شاگردان شهید است تلاش دارد با اختصار و سادگی، روایت هایی از سلوک تربیتی و فعالیت های پر دامنه ی فرهنگی شهید عبدی را پیش روی مخاطبان بویژه مربیان تربیتی و آنها که دستی بر تربیت دانش آموزان و نوجوانان دارند، قرار دهد.

همیشه مربی که با تلاش حسن مجیدیان به رشته ی تحریر درآمده است دربردارنده ی سه فصل با عناوین "خدا کند همیشه جا برای دویدن باشد"، "خداوند مرا آفریده است برای معلمی و مربیگری" و "من مثل حضرت زهرا س شهید می‌شوم" می باشد.

شهید محمد عبدی در دهه ی ۷۰ در شرق تهران بویژه منطقه خاک سفید و تهرانپارس، از جمله مربیان فعال و با همتی بود که دغدغه ای والا و اهتمامی وافر به تربیت نسل نوجوان در سنگر مسجد و مدرسه داشت. آن معلم آگاه و مربی فهیم و بسیجی شهادت طلب، روز شانزدهم بهمن ۱۳۷۷ در عملیات تعقیب و گریز سوداگران مواد مخدر در منطقه ی بزمان شهرستان ایرانشهر استان سیستان و بلوچستان با گلوله ی اشرار که به قلب مطهرش اصابت کرد، آسمانی شد و به شهادت که سالها دنبال آن بود، رسید.

 

 

  • حسن مجیدیان

رمان غمسوزی

دوشنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۱۳ ق.ظ

 

این رمان، کارِ خوب و استخوان دار و تحسین شده ای است که بیشتر بدرد بزرگترها و متاهل ها می‌خورد و راهی به دنیای کوچک ترها ندارد. داستان با درون‌مایه ی فلسفی و سنتی و دینی خودش، رنجِ همیشگی زندگی را که برای ما و همراه و همزاد ماست و کش و قوس ها و امید و تردیدهای پایان ناپذیرمان را نشان می‌دهد. شرح این که داستان این کتاب از چه قرار است بماند تا خودتان بخوانید و کیف کنید. اما اگر در رنج مانده اید و حرکتی ندارید و در عشق و زندگی و تأهل و زیست اجتماعی دچار یاس و تردید و بحران هستید و اگر دانشجو یا طلبه اید و یا اگر عشقی و معشوقی دارید و خدای نکرده به فکر جدایی و فراق هستید و یا دنبال کنندگان و عاشق هایی دارید، حتی اگر اهل عرفان و فلسفه اید و...این کتاب، احتمالا کلیدک هایی برای گشودن قفل های زندگی مان و جواب برخی شبهاتِ لانه کرده در ذهن و جانمان را دارد و حال خوب کن است و در لابلای کلماتش، معارف و گشایش های خوبی دارد. برای من این کتاب از بهترین ها بود. کتاب را انتشارات شهرستان ادب چاپ کرده است. آخرِ کتاب صفحه آخر، یک جمله ی مستند از خانم صدیقه ی طاهره سلام الله علیها خطاب به آقا امیرالمومنین علی علیه السلام آمده که شاهکار است. اصلِ معناست. حاقِّ ولایت است. جانمایه ی حیات آن دو معصومِ بی همتاست. همان جمله، گمشده ی ما مردها و البته زن هاست

  • حسن مجیدیان

تفاوت شهادت سید ابراهیم و حاج قاسم

شنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۳، ۰۷:۵۸ ق.ظ

 

ماجرای شهادت سردار سلیمانی و بدرقه شکوهمند او بی شک یکی از جدی ترین نقاط عطف در تاریخ اجتماعی ایران را رقم زد، بهره مندی این واقعه از یک پیرامون عاطفی، هیجانات قدرتمندی را برای آن آفرید که موجب شد این رخداد به عنوان قله ای دست نیافتنی برای درگیر نمودن نظام حساسیت های جامعه ایرانی قلمداد شود. این امتیاز موجب شد تا پس از وقوع حادثه شهادت رئیس جمهور و همراهانش بسیاری از اذهان درگیر مقایسه ابعاد اثرگذاری این دو رخداد استثنائی باشند. شاید برای قضاوت های قطعی کمی زود باشد اما بنابر وجوه متعددی به نظر می رسد پیامدها و دستاوردهای اتفاق اخیر برای ملت ایران در لایه های شدیداً عمیق تری نسبت به شهادت حاج قاسم، خود را بروز خواهد داد.

وجه اول؛ شهادت حاج قاسم در امتداد مسیری از مجاهدت در خط آتش و معرکه بود که همواره انتظار آن می رفت، او در حماسی ترین نقطه قرار گرفته بود، شهادت او با این که شدیدا برانگیزاننده احساسات ملی بود اما ما را در وضعیت دگرگون شده ای با این شخصیت و موقعیت قرار نداد، با شهادت و اربا اربا شدن او، ما با معنای جدیدی از فرمانده و قهرمان نظامی روبرو نشدیم و توانستیم اسطوره های مورد انتظار خود را در یک انسان معاصر بازیابی نمائیم. اما ماجرای شهادت سید ابراهیم داستان دیگری را برای جامعه ایرانی قلم زد، تصویر تاریخی ما از پدیده دولت و دولتمرد به این راحتی ها به چنین سناریوهایی نزدیک هم نمی شد و به این جهت کیفیت ارتحال او معنای شدیدا متفاوتی از مقوله رئیسِ جمهور و دولتمرد را در آینده برای ما خلق خواهد نمود.

 

وجه دوم؛ در قضیه شهادت حاج قاسم، جامعه ایران با یک شخص وارد یک مرادوه روحی شد، حاج قاسم برای ما به عنوان یک هویت فردی، به یک اسطوره مبدل شد. اما در سی ام اردیبهشت ماه، ما با سرگذشتی برای یک هویت جمعی به نام دولت مواجه شدیم، تاثرات دیگر شخصی نیست، مراوده ما با یک ساختار حقوقی - سیاسی است که عمیقاً متفاوت از یک شخصیت است. در زمانه ای که تعیین الگوی حکمرانی و تحقق دولت اسلامی مساله فرارناپذیر ماست، این هویت فرافردی به شدت راهگشاتر خواهد بود.

وجه سوم؛ حاج قاسمِ شهید برای ما قویاً هویت بخش بود، اما این هویت سازی مقدس به حسب موقعیت راهبردی اش، از مسیر سلبی و غیریت ساز و با برجسته نمودن مرزهای درگیری ما با دیگری های ملی مان بود. سیدالشهدای خدمت هم برای ما هویت ساز می شود، اما گویی هویت سازی او برای ما مساله مندانه تر خواهد بود. من ایرانی که سید ابراهیم برای ما بازسازی خواهد کرد این بار نه از مسیر تقابل با غیر و بیگانه های بیرونی که از رهگذر تعامل با خویشتن و پیکره های درونی است. اساسا ایده سیاست ورزی او به این جهت درخشید که پاسخی به این نیاز زمانه ما بود، ایده ای که بیش از آن که زبان باشد، گوش بود و بیش از آنی که بخواهد خودش باشد خواست محوری برای دیگران شود.

وجه چهارم؛ در دوران انکار قدسیت جمهوری اسلامی، حاج قاسم شهید نظام شد، اما این شهید، شخصیت محافظ نظام بود نه خود نظام. در مغزای نظام بود اما در نقش بادیگارد. اگر شهادت حاج قاسم به همگان نشان داد دفاع از جمهوری اسلامی مقدس است اما شهادت سید ابراهیم و همراهان نشان داد نه صرفاً دفاع که خودِ جمهوری اسلامی مقدس است.

وجه پنجم؛ حاج قاسم طراح و پناه مقاومت بود و از این رو همه دلدادگانِ مقاومت دل نگران او بودند اما این دلدادگی هیچگاه در نقطه گره زدنِ سرنوشت مقاومت به بود و نبود او جلوه نکرد و از این جهت با رفتنش احساس به میدان آمدن هم برای ما پدید نیامد. با ظهور حجه الاسلام رئیسی در افق سیاست ایران، ما همچون بسیاری و بسیاری، برای امروز و فردای کشور و انقلاب دل به وجود راهگشای او داده بودیم و همه بار امانت را با دلالت های تقدیرگرایانه به دوش او زده بودیم. حالا اما با رفتنش همه حس خواهند کرد که بار به دوش همه است. دیگر احساس می‌شود میدان، میدان ظهور همه است، گویی حس استغنا از غیر به بیشینه خود رسیده و این احساس پیامدهای شگرفی خلق خواهد نمود.

 

مهدی افراز

 

  • حسن مجیدیان

ابراهیم

سه شنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۳، ۰۷:۴۰ ق.ظ

"ابراهیم" عمری در حوالی شهادت زیسته بود. هم از این روی بود که سه سال پیش، صندوق‌های مهر را از نامش آکنده ساختیم. می‌دانستیم که در دوگانه خدمت و خطر،‌ نخستین را بر می‌گزیند و دومین را فرومی‌نهد. به وجاهت و آینده‌جویی وقعی نمی‌نهد و در لحظه، هر آنچه در دست و زبان دارد، در طبق اخلاص می‌نهد و به خلق‌الله پیشکش می‌دارد. ریاست جمهوری‌اش تک‌دوره‌ای شد و به دور دوم وصال نداد، چه برای جاودانگی و ماندگاری در سپهر انقلاب اسلامی مبعوث گشت. رئیسی در تصدی قوه قضائیه محبوب شد، جایی که کمتر چنین کارکردی دارد و عادتا نهادی سخت و زِبر است. در آغاز تصدی ریاست جمهوری، بسا عافیت‌طلبان، مسئولیتش در کشوری تحریم‌زده، کرونا‌زده و در پی مسئولیت دولتی عافیت‌طلب و کم‌کار را عبث می‌انگاشتند، اما او این همه را به هیچ گرفت! محرومانِ نادیده در دورترین نقاط کشور را دریافت،‌ به مروت و مدارا درددل‌هایشان را شنید، اما کلنگ نمایشی بر زمین نزد و وعده بیهوده نداد. جمعه و تعطیل نداشت و مردم را از طریق ویدئوکنفرانس و شیشه دودیِ شاسی‌بلند ننگریست. رذالت و طعنه داخلی و خارجی را ندید و نشنید، اما نیاز و ناله محرومان را به گوش گرفت. سراز‌پانشناخته و بی‌قرار، به دلداری‌شان می‌شتافت و در سیل و زلزله و درد، با سر و روی خاک‌ و گِل آلود اما چهره‌ای پرامید، از آلامشان می‌کاست. مردم او را در مناطقی می‌دیدند، که پای هیچ فرمانداری به آنجا نرسیده بود، چه رسد به رئیس‌جمهور. مردم تا ظهرگاه سی‌ام اردیبهشت ماه که "ابراهیم" بر سفینه سفر آخر قدم نهاد، او را دلداده خدمت دیدند و با همین خصلت به خاطرش سپردند. او به نمادهای انقلاب اسلامی پیوست و این پاداشی نیک، به سه سال بی‌قراری در خدمت بود. در بحبوحه دنیاطلبی و توهم‌پرازی جماعتی و ناامیدی عده‌ای دیگر، همچنان می‌توان رجایی و رئیسی شد. شرط آن ترک پیله وجاهت‌طلبی و بیم‌زدگی است، موهبتی که به گرفتارآمدگان در چنبره روزمرگی اعطا نمی شود. خوشحالم که سه سال پیش به او رای دادم. خوشحالم که در همان دوره، عده‌ای را ترغیب کردم تا به او رای بدهند. خوشحالم که در عمل، همان بود که حدس می‌زدم و خوشحالم که نهایتا در چنین روزی، خدا او را نزد خود خواند.

محمدرضا کائینی

 

  • حسن مجیدیان

سید شهیدان خدمت

سه شنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۳، ۰۷:۳۸ ق.ظ

 

 

در پیچ و خم عشق، همیشه سفری هست

خون دل و ردّ قدم رهگذری هست

 

گفتی: جگر شیر ندارید، نیایید

گفتی: که در این راه، همیشه خطری هست

 

شرم است در آسایش و از پای نشستن

جُرم است زمینگیری، اگر بال و پری هست

 

از من اثری نیست که جامانده‌ام اما

هر جا که نظر می‌کنم از تو اثری هست

 

تو رفتی و گفتی که شرف، مرز ندارد

این سو در اگر بسته شد، آن سو که دری هست

 

  در راه تو، وقتی پدری باز نگردد

در بردن میراث تفنگش، پسری هست...

  • حسن مجیدیان

کتاب نخریدن

شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۶:۱۴ ق.ظ

 

سلام نمایشگاه کتاب رفتن کاری است بیهوده و شاید هم احمقانه. وقتی گند زده اند به قیمت کاغذ و ناشرِ بیچاره کتاب را صفحه ای می‌فروشد؛ شما یا باید خیلی پولدار باشی و یا مغز خر خورده باشی که کتاب بخری. و اِلا ما دانشجو و طلبه های آس و پاس را چه به خرید کتاب؟ آقایانِ حرافِ دولتِ کنونی، بعد از خانه و ماشین که برای ماها رویا و آرزوی دست نیافتنی شد؛ کتاب را هم دارند خواب و رویا میکنند برایمان. با جیبِ خالی و بنِ کتابِ بی مایه که چس مثقال ارزش ندارد؛ نمایشگاه کتاب رفتن صفایی ندارد و بلکه حسرت زا و اعصاب خردکن هم هست. لذا من که توصیه نمیکنم. و خودم هم اگر دعوتی و کاری باشد؛ شاید به احترام دوستان چند ساعتی بروم. پارسال هم فقط به دعوت دوستانِ خوبِ انتشارات شهید کاظمی رفتم. پارسال هم همین طور قیمت ها گند و حال بهم زن و تاسف آور بود. اصلا کتاب به چه دردی میخورد؟ آن همه آدمِ کتاب خوانِ بدبخت سراغ دارم که کسی تف توی صورتشان نمی اندازد! اما اگر یک احمقِ خوشگل باشی؛ می میرند برایت... بگذریم! این متن هم برای آن دسته از دوستانی که از این بی نوا، معرفی کتاب خواسته بودند...

  • حسن مجیدیان

اتاق شماره 6

شنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۷:۴۷ ق.ظ

 

 

 

این یک رمان معروف روسی است. اثر آنتوان چخوف. کاری کوتاه اما درس آموز. پزشکی که مسئول رسیدگی به بیماران روانی است، خودش به مرور روانی و وسواسی می‌شود و خودکشی می‌کند. اما به همین راحتی؟ نه! بلکه این اطرافیان و آشنایان هستند که با نحوه ی برخورد و تلقین ها و اظهارنظرهای بیجا و خودخواهی ها و منفعت پرستی ها و... دکتر را به مرز جنون و بعد هم به دامن خودکشی می اندازند. این واقعیت تلخی است. ما هم خیلی ها را با همین سوءرفتار و خودخواهی و نفهمی و خریت خودمان کشته ایم و نابود کرده ایم و یا دیوانه و بیچاره شان کرده ایم. فرقی هم ندارد. مدیر کارمندش را، معلم شاگردش را، همسران همدیگر را، والدین بچه ها را و بچه ها آنها را، مسئولین مردم را وووو خلاصه این کتاب را اگر بخوانید بد نیست. بلکه کمی متوجه شویم و کمتر آدم بکُشیم.

  • حسن مجیدیان

کتاب آقاسیدعلی

چهارشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۶:۲۰ ق.ظ

این کتاب شرح احوالات و بیشتر شرحِ پیوستن شاگردان سلوکی و معرفتی به مرامِ عرفانیِ عارف نامدار آیت الله سیدعلی قاضی است. یک جزوه ی مختصر و مفید و البته پر از نکات عرفانی و سلوکی. راجع به مرحوم آقای بهجت و علامه طباطبایی، مطالب کوتاه اما جالبی در کتاب آمده. برای ماها که دور از هرگونه سیر و سلوکی هستیم، این دست کتاب ها بیش از آن که تلنگری برای حرکت باشد؛ تازیانه ی حسرت و ندامت است بر وجودمان.

 

  • حسن مجیدیان