حال مادران فلسطین
حالم حالِ مادرانِ فلسطین است*
من سیاست را بلد نیستم. و هرکس که حتی کمی با من معاشرت داشته این را به خوبی میداند. سیاست برایم قابلِ اعتماد نیست و هیچ وقت، سعی نکرده ام دنبالِ قائله اش باشم. بلد نیستم سیاسی بنویسم و کلمات و جملات را سیاسی وار پشتِ هم بچینم. چه کنم. دستِ خودم نیست. در مکتبی که بزرگ شده ام سیاست را یادم نداده اند.( حتی سیاست در زندگی را ) اطرافیانم همیشه از دور برایِ سیاست دست تکان داده اند. اخبار در خانه ی ما کمترین مخاطب را داشته. من اینگونه بزرگ شدم و غریب الوقوع است خواندنِ متنِ سیاسی از من! اگر از اطرافیانم باشید و حرفِ سیاسی از من شنیدید احتمالا باید سر به کوه و بیابان گذارید. موضعِ سیاسی ام اما روشن تر از آفتاب است. حالم اما برایِ مردمِ سیاست زده بد می شود. دلم برایِ سیاسی ها میسوزد. برایِ آنها که قربانیِ سیاست شده اند. برایِ پسربچه ای که کولهاش را برای مدرسه آماده میکند و حتی نامِ رئیس جمهور کشورش را نمیداند. اما محکوم است در راهِ مدرسه بمباران شود. برایِ طفلِ شش ماهه ای که صمیمی ترین رفیقش ترس است. قلمِ سیاسی نویسی ام از آنجا میجوشد و غلغل می کند که پدری نوزادش را درآغوش می گیرد و لالاییِ مرگ میخواند... که مادری از زندگی سیر شده است. که جوانی توئیت می کند ما را یکباره بکشید... که مردمی خسته شده اند از چندبار مردن... من سیاسی نیستم. نبوده ام و نخواهم بود. اما حالم حالِ مادرانِ فلسطینیست. مادرانی که دستِ لطیفِ فرزندانِ وحشت زده شان را فشار می دهند و از کوچه های وطن شان خداحافظی می کنند و پدرانی که ماندهاند... که وطن یا فرزند؟... که فرار یا مرگ؟... من سیاسی نیستم. اما انسانم. از من نخواهید زخمِ بمباران هایِ پی در پی را بر تنم احساس نکنم... از من نخواهید حالم خوب باشد، وقتی شیطان، روحِ دنیا را می لرزاند... اسرائیل حسابش از سیاست جداست. از همه حسابش جداست. اسرائیل ذاتِ شیطان است ...
علی اکبر آبکار