مسایل بعد از مرگ
از نظر حقیر، دین و وطن و نظام مسئله ای بعد از مسئله مرگ هستند. چگونه مردن، بزرگترین و مهم ترین مسئله ی زندگیست. بیایید و بیاییم به این فکر کنیم. قرار است چگونه بمیریم؟ اینطور که گفته شده، قرار است آخرین وضعیت حیاتمان، در لحظه مرگ، تبدیل به ابدیت شود. یعنی تا ابد در همان شرایطی که هستیم خواهیم ماند. خوب این جسم را که قرار است ترک کنیم. پس آن حالتی که قرار است به صورت ابدی در آن بمانیم، حالت روحی، ذهنی و روانی ماست. بسم الله. فرض کنیم الان لحظه مرگ است. آیا وضعیت روحی ای که در آن قرار داریم ارزش این را دارد که تا ابد در آن باقی بمانیم؟ فقط چند لحظه ( شما بگیر 40 سال دیگر که فرقی با 40 ثانیه دیگر نمی کند) وقت داریم برای تغییر این شرایطمان. ارزشش را دارد چیز دیگری اولویت قرار بگیرد؟ پس اگر به دین، فلسفه، وطن، دیگری، عشق، سیاست، هنر یا هر چیز دیگر می پردازیم می بایست غایتش این باشد که لحظه آخر در بهترین شرایط باشیم... احمقانه است همه آنچه به ما داده شده است، همه فرصت ها و ظرفیت ها و از همه مهمتر، آنچه می توانیم در لحظه آخر باشیم را بدهیم تا یک غضنفر (که ممکن است رئیس، فیلسوف، سلبریتی، مرجع تقلید، سیاست مدار، استاد اخلاق یا هر کوفت دیگری باشد) که خود هنوز برای لحظه آخرش کاری نکرده راضی شود... همه اینها که گفتم قراراست فدای لحظه آخر من شوند و نه بالعکس...
میثم غضنفری
- ۰۱/۱۱/۲۳