حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۷۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسن مجیدیان» ثبت شده است

ریواس های بلند رودخانه ی تیزو

سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۰۰ ق.ظ

 

 

من به دوستانم و رفقایی که محبت دارند و مرا دنبال میکنند؛ توصیه نمیکنم که ادبیات را جزء مطالعات اصلی خود قرار دهند. ولی توصیه میکنم نیم نگاهی هم به ادبیات داشته باشند‌. لاقل به تاسی از رهبر عزیزمان که به ادبیات؛ التفات دارند. ادبیات و داستان و شعر و رمان، خالی از بهره بردن و آموختن نیست. خودم گیرم. الان مجبورم در عالم ادبیات باشم. چون یکی دو تا کارِ نوشتنی دارم و مجبورم در فضای ادبیات باشم بیشتر. کتاب ریواس های بلند رودخانه ی تیزو که در مراسم جایزه کتاب ِ جلال هم درخشید و دیده شد؛ عموما داستان هایی اجتماعی راجع به روابط آدم ها و زوجین است. این دست نوشته ها کمترین حُسنش این است که به شناخت آدم‌ها، روحیات و نوسات اخلاقی این و آن، کمک می‌کند. در بازنمایی روحیات انسانها، دستِ ادبیات از دیگران قوی تر است. البته ریواس ها برای شروع کتاب جالبی نیست و کمی مشکل خوان و مبهم و دیرفهم است.

  • حسن مجیدیان

دوره ات نگذشته مربی

سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۶:۴۸ ق.ظ

 

اگر کارتان با نوجوان‌ها و جوان‌هاست، اگر در کانون مساجد و پایگاه‌های بسیج فعالیت می‌کنید، اگر طلبه یا استاد حوزه هستید، اگر به‌عنوان معلم پرورشی و یا مشاور در یکی مدارس کشور مشغول به کار هستید، اگر در دانشگاه نشریه دارید یا فعال فرهنگی هستید اگر به‌عنوان یک پدر و مادر دوست دارید برای تربیت فرزند راه درستی را انتخاب کنید و یا اگر دغدغه‌های فرهنگی و تربیتی دارید،  کتاب «دوره‌ات نگذشته مربی!» به شما در رسیدن اهدافتان خیلی کمک می‌کند.

دوره‌ات نگذشته مربی! │۷۲ صفحه │نویسنده: حسن مجیدیان

مشاهده و تهیه کتاب: https://manvaketab.com/book/391705/  

حضوری: قم خیابان معلم مجتمع ناشران طبقه‌ی هم‌کف فروشگاه نشر شهید کاظمی

 انتشارات‌شهیدکاظمی  @nashreshahidkazemi

  • حسن مجیدیان

مگر شوهر شما فرمانده ارتش نیست؟

سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۶:۴۴ ق.ظ

مگر شوهر شما فرمانده ارتش نیست؟!

یادم است یک‌بار سیب‌زمینی کم شده بود. به مستخدم مدرسه‌مان گفتم آقای فلانی! اگر فروشگاه سیب‌زمینی آورد، برای من هم بگیر. مدیر مدرسه بهم گفت: «عجب! ما فکر می‌کردیم حالا که شوهر شما فرمانده است، اگر چیزی کم‌وکسر داریم باید به شما بگوییم، اما ظاهراً این طور نیست.» بعد از شهادتش یکی از کارکنان ساکن در قصر فیروزه می‌گفت: آن‌زمانی که سیب‌زمینی کم شده بود، خود تیمسار ستّاری ماشین باری آورد و خودش رفت بالای ماشین و سیب‌زمینی تقسیم کرد، به همه هم یک‌اندازه داد. در حالی که هرکس دیگری بود، می‌گفت اول یک گونی از این را ببرید دم خانه ما.

کتاب منصور ستاری (فرمانده نیروی هوایی ارتش) انتشارات روایت فتح صفحه ۵۸

  • حسن مجیدیان

نوشته بود به لیاقتش رسیده!

سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۶:۴۳ ق.ظ

 

اولِ سال، کربلا بودم. میخواستم وصیت نامه ای را که چندسال قبل نوشته بودم را بازنویسی و ویرایش کنم. در حرم نشستم و چند خطی نوشتم اما نتوانستم ادامه بدهم. دیدم دارم در دامِ خوب نوشتن و ادبی کار کردن می افتم؛ رهایش کردم. همان جا یاد مطلعِ وصیت شهید عبدی افتادم و کامم تلخ شد و عرق کردم و خجالت کشیدم و همان چند خط را هم پاره کردم! محمد عبدی وصیتش را این طور شروع کرده بود:

 " اکنون که به توفیق و لیاقت شهادت رسیده ام، در بهشت و در لباس غلامی ِ اهل بیت جای همه ی شما را خالی میکنم..." حالا فهمیدید چرا از خجالت و ناتوانی نتوانستم چیزی بنویسم؟ کسی هست از بین ما که شهیدانه و مطمئن وصیتنامه بنویسید؟ مطمئن مثل آقای عبدی؟

  • حسن مجیدیان

علاقه به تن

سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۶:۴۲ ق.ظ

 

در حاشیه ی کتاب معراج السعاده یکی نوشته بود: " از علاقه ی به تن کم کن!"

خیلی معنا دارد. معنای سلوکی و اخلاقی. معنایی عمیق و حتی وحشتناک. علاقه ی به تن چیزی است که خیلی ها به آن تن داده و مبتلا هستند. علاقه به تن از خوردن و خوابیدن تا پروریدن اندام و نازیدنِ به آن و حتی نمایش و جلوه گری و خرج کردن به آن را در بر می‌گیرد. بعضی ها عجیب خرجِ تن شان می‌کنند و برخی عجیب تن دوستند و برخی عجیب تن خواهند و برخی هم تن فروش!

پناه بر خدا

لمحات و رشحات و رقایقی از علاقه ی به تن در ماها هم هست!

  • حسن مجیدیان

انتشار کتاب دوره ات نگذشته مربی!

سه شنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۴، ۰۷:۱۶ ق.ظ

 

کتاب «دوره ات نگذشته مربی» که دربردارنده‌ تجربیات، مشاهدات و مطالعات نویسنده در حیطه‌ تربیت و ارتباط با نوجوانان در طول قریب به ۲۰ سال فعالیت در مدارس، مساجد، کانون‌ها و حلقه‌های تربیتی و فرهنگی مرتبط با قشر نوجوان است، به قلم «حسن مجیدیان» توسط انتشارات «شهید کاظمی» منتشر شد.

 کوتاه‌نوشته‌های این کتاب عموماً در رابطه با مفهوم تربیت، باورها و بایسته‌های یک مربی، اصول حاکم بر یک حرکت تربیتی، جذب و ارتباط با متربی، ویژگی‌های یک جمع تربیتی، اهمیت مطالعه، خانواده، اردو و... به نگارش درآمده است.

حسن مجیدیان در مقدمه‌ کتاب متذکر شده است که هدف اصلی و منظور نهایی او از نگارش این نوشته‌ها، دعوت از کارشناسان، دست‌اندرکاران و مربیان تربیتی برای ثبت تجربیات و مشاهدات خود در حیطه‌ تربیت است. امروزه بسیاری از دلسوزان و دوست‌داران نسل نوخاسته‌ ما با شوقی وافر و همتی والا مشغول فعالیت و مجاهدت در این عرصه‌ مهم و خطیر هستند، اما تجربیات و دانسته‌ها و دستاوردهای ایشان عموما به‌طور مناسب و مکفی، مکتوب و قلمی نشده و در دسترس قرار نگرفته است. شاید امثال این نوشته‌ها شوق و انگیزه‌ای برای ثبت تجربیات و به اشتراک گذاشتن آنها توسط اهالی فرهنگ و تربیت را منجر شود. «دوره‌ات نگذشته مربی» تلاش دارد تا اهمیت این مطلب را قبل از بروز فراموشی و به خاک رفتن تجربیات مربیان گوشزد کند.

اختصار و موجزگویی، تأکید بر واضحات و امهات کار تربیتی، ذکر پاره‌ای از تجربیات و خاطرات عینی، شوق‌آفرینی و امیدبخشی به مربیان تربیتی و... از جمله محورهایی بوده که نویسنده در نگارش این کتاب جمع‌وجور مدنظر داشته است.

در بخشی از کتاب آمده است:

نمی‌شود کسی تنها و فردی رشد کند. تربیت فقط با انفراد و عزلت و خلوت نیست. نمی شود دانش‌آموز اهل جمع و اجتماع نباشد و تربیتش هم کامل باشد. در دنیای رابطه‌ها و پیوندها و برخوردها و درگیری‌ها و عکس‌العمل هاست که شخصیت آدم شکل می‌گیرد و کامل می‌شود. حضور در جمع امری اجتناب‌ناپذیر است. باید به تربیت اجتماعی دانش‌آموز توجه کرد. او را در جمع قرار داد. ارتباط و پیوندهایش را برقرار و استوار کرد. اینکه متربی فقط با یک مربی ارتباط داشته باشد و با جمع و اجتماع بیگانه باشد، نه تنها تربیت صحیحی پیدا نمی‌کند. بلکه منشا و محمل بروز مشکلاتی هم خواهد بود. هم برای متربی و هم جناب مربی.

 

این کتاب در 69 صفحه قطع رقعی با شمارگان هزار نسخه و با قیمت 50 هزار تومان توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.

علاقه‌مندان برای مشاهده و تهیه این کتاب می‌توانند با ورود به سامانه من و کتاب  همچنین از طریق ارسال نام کتاب به سامانه پیام کوتاه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را تهیه کنند.

 

  • حسن مجیدیان

یک بازخورد

شنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۴، ۰۱:۱۱ ب.ظ

 پیام یک مخاطب:

سلام خیلی اتفاقی داشتم کانال رو میدیدم، یک بریده ای از کتاب همیشه مربی رو خوندم مشتاق شدم و از پیام های قبلی بیشتر درباره ی کتاب خوندم. حقیقتا یک رزق دونستمش. چون اندکی به کار فرهنگی مشغولیم ،خیلی برای ثابت قدم شدنمون برای ادامه ی کار و نوع برخوردمون با نوجوونها موثر بود. محبت حرف اول و اخر ر‌و میزنه و چقدر حیف که خیلی ها غافلند. و چقدر جالب که شهید عبدی اون زمان خیلی مسائل رو تشخیص می‌داده. الحمدلله برای من در این زمان خیلی موثر بود. نثر کتاب هم هرچند جدید بود و راوی ها مشخص نبودن و صفحات اول سخت بود ولی کشش و جذابیتش اونقدر بود ک چند روز مدام بخونمش. کاش بیشتر از روش و زندگی شهید میتونستیم بدونیم.

 

  • حسن مجیدیان

ماه و بلوط

شنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۴، ۰۸:۲۴ ق.ظ

 

 

کارِ بزرگ و شاید هم شاهکار از جناب مومنی شریف برای ادای دین به کردستان. نگاهی و گذری به مقاطع مهم تاریخی آن ناحیه، بویژه مقطع بعد از انقلاب و توصیفی از جریانات حاکم بر کردستانِ ایران و عراق و گروه‌های معارضی مثل کومله و بارزانی ها و مارکسیست ها و... کار سنگین و مفصل اما خواندنی و بهره بردنی است. روایت گاهی از زاویه دید دانای کل و گاهی از زبان شخصیت های اصلی داستان، مثل جلال خاوری و دکتر افشار و...جلو می‌رود. سیر و سلوک جلال و نهایت عاقبت او در نبرد درالوک، عجیب و حسرت برانگیز است. وجود شخصیت های متعدد، سیر حوادثِ غیرمترقبه و خلق برخی شگفتی ها ، تطبیق با تاریخ، ترسیم شخصیت برخی از شهدای برجسته و گمنام جنگ، توصیف کردستان و فرهنگ و آداب و خوی و منش کردها، وصف تفکر و ایدئولوژی گروه‌های معارض با انقلاب، استفاده از گویش کردی و ذکرِ برخی اشعار و حکمتها و حتی چاشنی طنز در کلام و...کتاب را شیرین و خواندنی کرده است. ماه و بلوط از بهترین رمان های سال‌های اخیر و در نوعِ خودش، کارگاهی است مکتوب برای نوشتن و خلق اثر. اگر به تدریج بخوانید و مزه مزه اش کنید؛ ضرر نکرده اید.

  • حسن مجیدیان

کار که عار نیست

شنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۴، ۰۸:۲۲ ق.ظ

 

سال ۲۰۰۰ در هرم گرمای ظهر تابستان وارد شهر ساحلی سنت پترزبورگ ایالت فلوریدای آمریکا شدم. در اولین خروجی اتومبیلم را پارک کردم تا زیر سایه استراحت کنم یک هو یک لشکر بچه مدرسه ای ریختند دور اتومبیلم. یکی سطل آب دستش بود و دیگری جارو و سومی کهنه ی گردگیری تا من بجنبم شروع کردند به شستن اتومبیل سردسته شان جلو آمد و گفت: -فقط به پنج دلار! دیل؟ معامله ؟ با او دست دادم و پنج دلار را بهش دادم دنبال سوژه ای بودم راجع به بچه های کار در ایالت فلوریدا و برای همین کک هم نگزیدم از این پیاده شدن به بچه ها که انصافا سر و وضعشان هم مرتب بود گفتم که: پس مدرسه نمی روید و کار میکنید. پنج دلار برای شما چه سودی دارد. آخر؟… هنوز سخن رانیم پایان نیافته بود که معلومم شد همه مدرسه ای هستند و برای جولای - فورث روز استقلال آمریکا میخواهند تیاتر اجرا کنند توی مدرسه معلم به شان گفته است که مدرسه میتواند نصف هزینه ها را بدهد نصف دیگر را خودتان باید به دست بیاورید و برای همین بچه ها از او اجازه گرفته اند تا با کار کردن پول تیاتر را در بیاورند بعد برایم توضیح دادند که بعضی از بچه ها دارند چمن زنی میکنند و بعضی دخترها به رفت و روب خانه ها کمک میکنند و عده ای دیگر یک بازارچه همت درست کرده اند. بعد سردسته ی ماشین شوها - که پنج دلار را از من گرفته بود - پنهانی به من گفت که الان اضافه هم داریم که میرسد به خودمان!! همین بچه ها بزرگ میشدند در ایالت میشیگان شهر دانشگاهی ،آناربر استاد میشدند. با رفقایم روزی کنار یک جشنواره ی محلی که قیافه ی شهر دانشگاهی را عوض کرده بود دنبال جای پارک میگشتیم جشنواره حسابی مرکز شهر اناربر را شلوغ کرده بود دانشجوها کاردستی ها و کتاب های دست دومشان را به هم میفروختند هیچ جایی برای پارک پیدا نمی کردیم یک هو یکی از بچه ها تابلوی مقوایی نشانمان داد که نوشته بود پارکینگ به ساعتی پنج دلار... فلش تابلو را تعقیب کردیم و رسیدیم به پارکینگ یک خانه ی مسکونی پیرمردی مرتب روی یک صندلی تاشوی مسافرتی زیر سایه بانی کنار پارکینگ خانه نشسته بود و کتاب میخواند با خوش حالی دوست راننده پیچید به سمت پیرمرد که یکهو دیدیم یکی دیگر از رفقا تا کمر خم شد زیر داش بورد… بعدتر به ما گفت که این پیرمردی که روی صندلی نشسته بود و ساعتی پنج دلار پارکینگ خانه اش را کرایه میداد مشهورترین استاد برق دانشگاه میشیگان است که کتاب تألیفیش متن درسی است در چندین دانشگاه!! گره کارآفرینی با دانشکده ی کارآفرینی باز نمیشود با فرهنگ کارآفرینی کار راه می افتد کار عار نیست... ثروت‌مندِ عرب، چاه مى‌کند و در مزرعه‌ى دیگران به مزد کار مى‌کرد، و هم‌او انسانِ کامل بود و مولای موحدان…

از کتاب نفحات نفت/ نویسنده: رضا امیرخانی

 

  • حسن مجیدیان

می نار

شنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۴، ۰۸:۲۰ ق.ظ

می نار اصطلاحا نوعی روسریِ زنان جنوبی است. می نار داستان زندگی آرتوشِ مسیحی است که در پایان جزء غواص های دست بسته ی جنگ شهید می‌شود. این کتاب ادای دینی به شهدای ارامنه است. خواندن کتاب حوصله می‌خواهد. چون باید غرق در روابط آدم ها و عمق آنها و نوعِ زندگی و آداب و رسوم ارامنه ی عزیز شوی. هر کدام برای خود دنیایی دارند که شنیدنی است و پُر از رازها و عشق ها و غافل گیری ها. داستان در اصفهان و خرمشهر و آبادان می‌گذرد و نشانه هایی از آن اقالیم و مردمان و فرهنگ ها را با خود دارد.

  • حسن مجیدیان