حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مجتبی همتی فر» ثبت شده است

خانواده ی مقاومت

شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۳۲ ق.ظ

 

۱-  میهمان جمعی از شیرزنان حزب‌الله بودیم که برای مراسم سالگرد رئیس‌جمهور شهید، سید ابراهیم رئیسی، به مشهد آمده بودند. همه از خانواده شهدا بودند؛ مادر شهید، هم‌سر شهید یا دختر شهید. یک سو آنها نشسته بودند و عکس عزیزانشان را در این مراسم خودمانی و کوچک در دست داشتند. سوی دیگر ما بودیم.

۲- درباره ساختار تربیتی و آموزشی حزب‌الله از مدارس رسمی و تا کشافه المهدی و هیئت‌های بانوان و ... توضیح دادند. دنبال فرصتی بودم تا درباره خانواده‌های حزب‌الله و «مادران مقاومت» بپرسم؛ اینکه زنان حزب‌الله چه می‌کنند؛ شیربچه‌ها را چطور تربیت کنند و چه می‌کنند که بعد از شهادت عزیزشان، خانواده محکم و مقاوم می‌ایستند. فرصت نشد. منتها یکی از دختران شهدا که پدر و مادر مبارزش را در حمله اسرائیل از دست داده بود و الان در بخش حمایتی حزب‌الله فعالیت می‌کرد، گریزی به موضوع زد. می‌گفت برای حمایت مالی از حزب‌الله، صندوق‌هایی را به خانواده شیعیان لبنان می‌دهیم تا کمک‌هایشان را در آن قرار بدهند و بعد از مدتی جمع‌آوری می‌شود. می‌گفت لزوماً خانواده‌های توانمند و غنی فعال‌تر و دست و دل‌بازتر نیستند! اتفاقاً آنهایی که زندگی ساده‌ای دارند، اهتمام بیشتری در کمک دارند. مسئله «دارندگی» نیست، سبک تربیت بچه‌هاست. می‌گفت ما بچه‌هایمان را از همان کودکی طوری بار می‌آوریم که با شوق از حزب‌الله حمایت کنند. از خانواده‌ای گفت که صندوقی داشت و صندوق دیگری طلب کرده بود. وقتی جویا شدیم، مادر خانواده گفته بود دو دختر کوچکم در رقابت‌اند که کدام برای تهیه تیرهای بیشتر برای حزب‌الله کمک می‌کند!

۳- بانوی دیگری، مادر شهید بود. خاطره‌ی عجیبش را چنان محکم تعریف کرد که برایمان هضمش سخت بود: «فرزندم در سوریه مشغول مأموریت جهادی در دفاع از حرم بود. روزی در دانشگاه و کلاس بودم که با من تماس گرفت. پاسخ که دادم، خودش آن سوی خط نبود! غریبه‌ای شروع کرد به حرف زدن؛ از تروریست‌های جبهه النصره آن سوی خط داشت حرف می‌زد: «می‌خواهیم فرزندت را سر ببریم...». مادر مجاهد گفته بود که «من فرزندم را داده‌ام و سرش را پس نمی‌گیرم...»

 مجتبی همتی فر

  • حسن مجیدیان

ما و چالش کشنده‌ی زندگی اداری مدرن

دوشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۴۴ ق.ظ

 

ما و چالش کشنده‌ی زندگی اداری مدرن

تأملی بر زمان و زنده‌گی

۱- لااقل بخشی از زندگی ما به «اداره» گره خورده است،‌ حتی اگر کارمند نباشیم. زندگی مدرن از سنخ سبک شرکت‌ها و اداره‌هاست. «زندگی اداری» ما را درگیر کرده است و «نظم» خاصی را به ما حکم می‌کند؛ می‌کِشد و می‌کُشد! اغلب ما فرزندی در مدرسه داریم یا خود دانشجوییم، اعضایی از خانواده در اداره شاغل‌اند، برای امور اداری و مالی به خدمات ادارات و بانک‌ها وابسته‌ایم و می‌خواهیم از مترو استفاده کنیم و هر یک از این‌ها نظم خاصی دارند، یعنی از ساعت مشخصی تا ساعت مشخصی فعال‌اند و لاغیر. پس ما هم باید خودمان را و زندگی‌مان را با آن هم‌آهنگ کنیم.

۲- تا جایی که این نظم روتین است، مشکل ظاهری خاصی پیش نمی‌آید؛ لازم است هماهنگ باشیم و تربیت ناشی از این نظم را بپذیریم. کمی زودتر یا دیرتر را به عنوان اقتضای این زندگی می‌پذیریم. مشکل اصلی‌ آنجاست که این نظم، با «طبیعت» و «سبکی از زندگی» ناهمخوان است یا ناهمخوان می‌شود؛ ناهمخوانی با طلوع و غروب آفتاب تا تغییر فصول و حال طبیعت (سرما و گرما و بارندگی و ...) و ناهمخوان بودن با اصول سبک زندگی ما مثل خانواده‌محوری یا مناسک دینی (اوقات نماز).

۳- چه‌بسا دولت تصمیم می‌گیرد که موقتاً تعطیل کنیم، زودتر بیاییم و برویم. اما حواسمان نیست که با یک سیستم مواجهیم. دستکاری هر بخش، بخش‌های دیگری را به هم می‌ریزد. پاسخ‌گویی، کارآمدی و بهره‌وری و خدمت‌رسانی دچار اختلال می‌شود و ... . نکته اما فقط این نیست؛ این نظم چیزهای دیگری را از اساس به هم ریخته است. مثالی را در نظر بگیریم: مادر شاغل هر روز باید خودش را در ساعت مشخص به اداره برساند و قریب به ۸ ساعت سر کار باشد. کودکش را چه کند؟ ناگزیر باید به کودکستان بسپارد. از چه ساعتی؟ پیش از ساعت موظفی حضور در محل کار! اگر ساعت کاری به دلایلی مثل مدیریت مصرف برق و گرما و ... تغییر کند، مادر باید خودش را این نظم جدید هماهنگ کند و کودک هم. اداره و وظایف او در آن تا کجا چنین شرایط و اقتضایی را بر می‌تابد؟ مادر و کودک و پدر فرصتی برای «زنده‌گی» دارند؟ خانواده و روش زندگی دینی چه می‌شود؟ این‌ها پرسش‌هایی است که این نظم روتین بدان التفات ندارد.

۴- در دوره گذار، اندیشیدن به تمهیداتی مثل «شناور شدن ساعت حضور مادران شاغل، تسهیل دورکاری، الکترونیکی‌سازی و ۷۲۴ شدن خدمات اداری» می‌تواند بخشی از دشواری‌ها و رنج‌های این سبک را کاهش دهد و حتماً هم باید چنین کرد، اما چنین راهکارهایی در اجرایی شدن با چالش جدی مواجه است و ضمن اینکه ریشه‌ای مسئله را حل نمی‌کند. «زمان» و «نظم» حاکم شده بر زندگی ما، نظم طبیعی و فطری زندگی ما را به هم می‌ریزد. باید طرحی نو در انداخت و اساسی‌تر به زندگی مدرن و اقتضائاتش فکر کرد.

 

 مجتبی همتی فر

  • حسن مجیدیان