حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهدی متولیان» ثبت شده است

تبلیغ و ضد تبلیغ

يكشنبه, ۱۱ شهریور ۱۴۰۳، ۰۶:۳۸ ق.ظ

 

تبلیغ و ضدّ تبلیغ

کار صداوسیما در دو ماه محرم و صفر، از افراط در پخش برنامه‌های محرمی‌، شبیه نومسلمان تازه‌کاری است که همه‌ی زورش را جمع کرده تا ثابت کند که مسلمان شده و ایمان آورده. عهد کرده تا جایی ادامه بدهد که مخاطبان‌ش بگویند: باشه بابا قبول! شورَش را درآوردی! تو مسلمانی! خیلی هم مسلمان! اصلاً تو کاتولیک‌تر از پاپ! کوتاه بیا! دست از سرمان بردار! حتماً خود کارگزاران صداوسیما آمار دارند و می‌دانند در این دوماه چه‌قدر مخاطب‌شان اُفت می‌کند. واقعاً چرا باید مخاطب، مثلاً یک هفته مانده به اربعین گزارش زنده‌ی وضعیت تردد زائران اربعین را در بیش از 5 شبکه! هم‌زمان دنبال کند؟! واقعاً این مدیران را چه می‌شود؟ کسی به‌شان تهمت ضد امام حسین بودن زده؟! یا با کسانی کَل انداخته‌اند که روی‌شان را در عاشقیت کم کنند؟! چند سالی است که در طول دو ماه محرم، تمام شبکه‌های صداوسیما زیر سایه‌ی عاشورا می‌رود. چیزی که در سنت و زندگی آیینی ما هم با این افراط مرسوم نبوده و عزای سیدالشهدا به همان دهه‌ی اول و نهایتاً یک روز اربعین محدود می‌‌شد. اما تلویزیون جمهوری اسلامی دو ماه تمام برنامه‌هایی را، آن هم با نازل‌ترین محتوا و کاملاً بی توجه به ماهیت و اقتضای رسانه‌ی تصویری پخش می‌کند. برنامه‌های یک‌سره حرّافی و یا گزارش‌های دارای کم‌ترین ارزش خبری. کاش این حجم عظیم برنامه، دست کم از یک جامعیت معرفتی در مقوله‌ی عاشورا و حضرت سیدالشهدا بهره داشت و در فرعیات احساسات‌برانگیز این‌همه فرو نمی‌شد. در این دو ماه، تلویزیون دربست می‌شود برای اقشار مذهبی. بل‌که آن‌ها را هم دل‌زده می‌کند و دربست می‌‌شود برای هیأتی‌ها! و بر همان نقیصه‌ای که سال‌ها است دامن هیآت را گرفته، پافشاری می‌‌کند: درآوردن گریه‌ی مردم و بس. برنامه‌هایی مثل طریق، از سرگذشت، با حسین حرف بزن و امثالهم تنها بر یک ارتباط عاطفی و رمانتیک - و نه عاشقانه - تکیه کرده‌اند و نظام منطقی و عاقلانه‌ی تفکر عاشورایی را نادیده می‌گیرند. یک نفر را جلوی دوربین بنشان تا حرف بزند و حرف بزند و حرف بزند. یک مجری هم در کمین تا لحظات عاطفی و اشک دم مشک گوینده را با نحوه‌ی سؤالات‌ش شکار کند و... پرچمی‌ و تبرّک چیزی بیاورند و یک دل سیر اشک و آه! که بله، ما عاشقیم. اما والله مخاطب بین عواطف عمیق و بازی با احساسات می‌تواند تفکیک کند. والله از این‌ها تفکر تمدن‌ساز درنمی‌آید. تفکر عرفانی شیعه مهم‌ترین پارادایم فکری است که می‌تواند با تفکر مدرن سرشاخ شود و بر آن غلبه کند و نظمی نو برپا سازد. اما ببینید متولیان تبلیغات ما دارند با این یَل مردافکن چه‌طور تا می‌کنند! التفات بفرمایید که برجسته‌ترین رسانه‌ی تبلیغات‌چی ما دارد یک تصویر خشک و محدود و بسیار قشری از دست‌گاه معرفتی شیعه به مخاطب‌ش ارائه می‌‌کند. همه‌ی معنویت شیعه و عرفان بلندپرواز ما در مسئله‌ی عاشورا، آن هم قسمت مصیبت و شکست و اشک عاشورا خلاصه نمی‌‌شود. این هم کم‌فروشی به مخاطب است و هم ظلم به معتقدات ما. و در پایان کلام گهربار آن کارگردان درجه یک همین تی وی، استاد کمال تبریزی را یادآور می‌‌شوم که فرمود: مهم‌ترین عاملی که علیه نظام جمهوری اسلامی‌ تبلیغ می‌کند، خود نظام جمهوری اسلامی است.

 

 مهدی متولیان

  • حسن مجیدیان

سلحشور و عارف

دوشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۳۶ ق.ظ

سلحشور و عارف
نگاهی به پدیده‌ی حاج قاسم سلیمانی
پاسدار مهدی متولیان

پیش از آن که موهبت وجود حاج قاسم و نیروی قدس برای امنیت کشور این‌گونه بروز و ظهور پیدا کند، او در گوشه‌ی گمنامی خود، مشغول همین خدمت بود و البته خیلی‌ها که تصور روشنی از "سپاه قدس" نداشتند، فکر می‌کردند سازمانی است برای فعالیت‌های تروریستی در خارج از ایران. این تنها قسمتی از ناآگاهی‌هایی بود که سبب سوء ظن نسبت به سپاه می‌شد و معمولاً طعنه و تهمت‌هایی را هم روزی پاسداران می‌کرد.
اما در سال‌های اخیر، نام حاج قاسم سلیمانی بر سر زبان‌ها افتاده و موفقیت جبهه‌ی مقاومت در برابر اژدهای درنده‌ای مثل داعش و فتنه‌های موجود در منطقه، محبوبیت بی‌نظیری را برای او و سپاه رقم زده است؛ وقتی تشخیص خطر اژدهای درنده، برای هر طفلی ممکن است، سلحشور کشنده‌ی اژدها، در نظر همه‌ی مردم، قهرمانی محبوب و دوست داشتنی است؛ حتی دشمنان هم از او تکریم خواهند کرد؛ اما اژدها که دود شد و دوره‌اش گذشت، باز سلحشور به دوران فترتِ تهمت و غربت برخواهد گشت. اگرچه هم‌چنان مشغول کشتن اژدهایی دیگر باشد که به چشم مردم نامرئی است.
دو-سه سال پیش، مسعود بهنود، کارشناس شبکه‌ی بی‌بی‌سی فارسی، درباره‌ی حاج قاسم بحثی مطرح کرد که در آن از تعبیر «سردار عارف» استفاده کرد. هرچند بعدها ستایشی که در لحن او بود، مورد انتقاد هم‌مسلکانش قرار گرفت، اما نمونه‌ای بود از احترامی که اهل ظاهر در برهه‌هایی خرج قهرمانان حقیقی می‌کنند.
بهنود به‌درستی، با ارجاع به شخصیت شهید مصطفی چمران، شمایل نوعیِ جنگ‌آوران عارف‌مسلکی را معرفی کرد که برای اذهان عمومی نامأنوس و غریب است. تصور عامی، مرد جنگی و مبارز را در صورتی خشن و انعطاف‌ناپذیر و بیگانه با عواطف و احساسات می‌بیند. اما دکتر چمران ویژگی‌های متفاوت و به ظاهر متضادی را توأماً داشت که بسیاری از جوانان ایرانی را تا سال‌ها پس از ترک حیات مادی، به خود جذب می‌کرد. چریکی مبارز، اما دانشمند، معلم، نقاش، نویسنده، متفکر و... وجوه عرفانی شهید چمران نیز در نیایش‌های مکتوبش به وضوح قابل شناسایی است. این الگو رفته‌رفته در متن هشت سال دفاع مقدس تکثیر شد و شخصیت‌های بسیاری را به ظهور رساند؛ فرماندهان مشهوری چون شهیدان برونسی، دستواره، خرازی، متوسلیان، همت، کاظمی، کاوه، باکری و... این شخصیت¬ها کسانی بودند که از یک سو در جنگ‌آوری و شجاعت سرآمد شدند و از سوی دیگر، در کرامات اخلاقی و معنوی معلم و الگوی سلسله‌ای از سربازان داوطلب جنگ، به نام "بسیجی". در مجموع این سازوکار انسانی، یک جریان اجتماعی را شکل داد که عمدتاً به نام حزب‌ا..ّ. شناخته شد و مهم‌ترین مشخصه‌ی آن را می‌توان در همین شمایل حاج قاسم سلیمانی و تعبیر ساخته‌ی مسعود بهنود بازیافت.  
حقیقت این است که با انقلاب اسلامی، تاریخ عرفان برگ جدیدی را رو کرد: عرفانی که سلوک معنوی را در مبارزه با ظلم و استکبار پیدا می‌کند و شهدا و در ترازی عمومی‌تر شخصیت‌های بارآمده در دفاع مقدس، تعین همین نحله‌ی فکری انقلاب هستند و به‌مثابه پایه‌گذاران آخرین فرقه‌ی عرفانی شیعه. چه واقعه ای بهتر از این می توانست عرفان را به مفهوم حقیقیش برگرداند و بار معنایی آن را که با انزوا و ظلم‌پذیری و انواعی دیگر از انحرافات عجین شده بود، از این آلودگی‌ها پاک کند؟ 
حاج قاسم سلیمانی – و بسیاری دیگر که هنوز در گوشه‌ی گمنامیند – را می‌شود یکی از محصولات کارخانه‌ی انسان‌سازی انقلاب اسلامی دانست. البته در باورهای شیعی، مؤمن "مجمع اضداد" است و لذا ظهور این انسان‌ها در کوره‌ی دفاع مقدس، هرچند در این عصر، تازه و پرجاذبه به نظر می‌رسد، اما در سنت‌ها و تاریخ عرفان شیعه ریشه دارد. شاهد این اصل آفتاب وجود حضرت امام خمینی است که قطب اول "عرفای عدالت‌خواه و استکبارستیز" باشد و این محصولات انسانی متعالی و ارجمند در تجربه‌ی عاشقانه‌ی نسل انقلاب با او پدیدار شد. خاستگاه وجود گران‌قیمتی چون امام، سنت شیعه بود و لذا این پدیده در تاریخ اسلام بی‌نظیر نیست، اما پیدایش آن در عصر مدرنیسم و سقوط هویت انسانی به مراتب حیوانی وجود، در تمدنی که می‌کوشد خلیفه‌ی خدا را به رُبات مبدّل کند! شگفت‌آور و خیره‌کننده است.

در این پدیده‌ی انقلاب اسلامی، یعنی سلحشوری که حضورش در جهان ارمغان محبت و صفا، و نه قهر و خشونت است، می‌توان افق‌های انسانی انقلاب را شناسایی کرد و باب یک انسان‌شناسی جدید را بر آکادمی‌های فرسوده‌ی کشورمان گشود؛ اتفاقاً نکته‌ی پنهان در اعتراف دشمنان این است که وقتی نتوانند مواهب وجودی شخصیت‌های انقلاب اسلامی را انکار کنند، در توصیف و تجلیل خود تلاش می‌کنند تا آن را به‌صورت یک پدیده‌ی یکه و تصادفی نشان بدهند، اما خلاف میل آن‌ها حقیقت این است که در دستگاه فکری انقلاب اسلامی، این پدیده‌ها مستقیماً محصول یک نظام و جریان هستند؛ به تعبیر رهبر معظم انقلاب: کارخانه‌ی انسان‌سازی. اما باید اعتراف کرد چیزی که مکر دشمنان را نافذ می کند، عدم ظهور و بروز این سازوکار انسان ساز، در نظام تعلیم و تربیت کشور ما – اعم از آموزش و پرورش و آموزش عالی - است که باعث می‌شود نمونه‌هایی مانند چمران یا حاج قاسم و... در اقلیت باشند. 
دست کم از آکادمی‌هایی که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بنا کرده، این انتظار هست که دست‌آوردهای انسانی خود را در کرسی‌های علوم انسانی بازخوانی و بازشناسی کند و بدون نیاز به ادبیات شعارگرایانه و احساسی، به تولید تئوری‌های جدیدی که ماده‌ی تمدن آرمانی ما هستند، دست بیابد. با این حال سیر تاریخی انقلاب را همراه با هدایت نبوی ولایت فقیه را به مثابه یک سازوکار، کارخانه یا نظام نباید دست کم گرفت که چه‌گونه در این سال‌ها و با وجود فقدان‌هایی که عرض شد، توانسته چنین آثار انسانی از خود به‌جا بگذارد و استمرار و کارآمدی خود را حتی در دهه‌ی 90 شمسی، با ظهور سلسله‌ی مدافعان حرم نشان دهد. لذا هرچند سازمان‌های بوروکراتیک و آکادمیک کشور در خواب غرب‌زدگیند، اما باید اذعان کرد که "کارخانه‌ی انسان‌سازی انقلاب اسلامی" سخت مشغول تولید است. فقط بر ما است که به تولید ملی ایمان بیاوریم؛ چه تولید کالا باشد، چه تولید تفکر، چه تولید علم، و چه تولید روش.
  
سلحشور کشنده‌ی اژدها، در نظر همه‌ی مردم، قهرمانی محبوب و دوست داشتنی است؛ حتی دشمنان هم از او تکریم خواهند کرد؛ اما اژدها که دود شد و دوره‌اش گذشت، باز سلحشور به دوران فترتِ تهمت و غربت برخواهد گشت. اگرچه هم‌چنان مشغول کشتن اژدهایی دیگر باشد که به چشم مردم نامرئی است.

  • حسن مجیدیان