حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۲۵ مطلب در مهر ۱۴۰۴ ثبت شده است

آن مرد هیچ گاه این قدر زنده نبوده!

يكشنبه, ۷ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۵۷ ق.ظ

در دنیای ما، نادره‌مردانی شانه‌به‌شانه مرگ بالیدند. با آن‌ چون همسایه‌ای دیرپا، صمیمیت یافتند و در همه ادوار حیات، نفس به نفسش گام زدند. اما نهایتا نه به تجسم حیات، که به خودِ "زندگی" بدل شدند! شیخ فضل الله بیهوده نمی‌گفت: "از آدمی که از مرگ‌ نمی‌ترسد، خیلی کارها برمی‌آید!". این جماعت، مرگ‌ را دوست و کمکِ‌کار خود گرفتند، چه تمامی فضای تاریخ را مملو و آکنده از خواسته‌ها و نخواسته‌هایشان کرد! معطلتان نکنم که سالِ پیش و در چنین ساعاتی، قهرمانی پُرآوازه و پُرگستره، در عین غفلت و بی‌خبری میلیونها دلداده‌‌اش، به قول سهراب سپهری رو به وسعتی بی‌واژه نهاد. او هرچند غریبانه رفت، اما هیچیک از یارانش تا این ساعت باور ندارند، که جهان از "سید" تهی شده است، بل جملگی صبح و شام، همچنان با پیام و تصویرش می‌زیند! از قضا دشمنان نیز با حضور نامرئی اما آشکار‌تر از همیشه او، همچنان می ستیزند و در جنگ و گریز با وی مانده‌اند‌! آن مرد، هیچ وقت اینقدر زنده نبوده است! به راستی، این مانایی از کجا می‌آید؟ پاسخِ من یکی جز این نیست، که او آموخت که کلاممان، می‌تواند همزمان چون ابریشم و مخمل و آتش و پولاد باشد! با هر جماعتی به فراخور. یاد داد که آنقدر زلال باشید، که دشمن به گفته شما بیشتر اعتماد کند، تا دهان‌جنبانی‌های کابینه‌ امنیتی‌اش! نشان داد که شما خودتان باشید، شایعاتی چون اقامت در بالاشهرِ تهران و سخن گفتن با بیروت از طریق امواج، یا تقدم لبنان به رغم شعار برای فلسطین، یا رها کردن ضاحیه به گاهِ خطر و مسکن‌گزیدن در مکان امنی دِگر، به خودیِ‌خود رنگ می بازد و یخ‌‌وار آب می‌شود. به قدری "رو" باشید، که خود کاستی‌هایتان را علنی کنید، قبل از آنکه بدسگالان برایتان دست بگیرند! و در یک‌کلام آنگونه باشید که به رغم اختفاء، مردم کوی و برزن هر لحظه شما را ببینند! اینها، اکسیر و کیمیای حکمرانی بر قلبهاست. روزهای اُشتُلُم و شلتاقِ توسعه‌طلبی و تجاوز و تخریب نیز، بالاخره پایانی خواهد داشت و غبار تردید و تغافل هم خواهد نشست، اما همچنان صدایی مهربان، پرصلابت و شورانگیز از "ضاحیه مقدسه" به گوش خواهد رسید، که مجاهدانِ راهِ خدا را، به وعده پیروزیِ حتمی و دائمی می‌‌نوازد. یاد و خاطره‌اش، جاودانه باد.

 

 محمدرضا کائینی

  • حسن مجیدیان

یک تجربه ی تلخ

شنبه, ۶ مهر ۱۴۰۴، ۰۸:۳۸ ق.ظ

 

این را به حسب تجربه برای رفقا مینویسم. و الا در بند فروش این دو کتاب و اسم درکردن نیستم. شُهره شدن، قواعدی دارد که من هم بلدم ولی سعی کرده ام به حداقل های آن هم تن ندهم. بهرحال از باب انتقال تجربه این متن را می‌نویسم! روزهایی که مشغول نوشتن این دو کتاب بودم و کتاب ها هر کدام در زمان خودشان در آستانه ی چاپ بودند_ همیشه مربی سال ۹۹ و دوره ات نگذشته سال ۱۴۰۴_ سفارش های خوبی برای خرید از جانب رفقا و برخی مجموعه های تربیتی داشتم. تصورم این بود که با قول و حتی پیشنهادِ شخصی رفقا( نه پیشنهاد من) هر دو کتاب به فروش خوبی خواهد رسید و چند دوره چاپ خواهند شد. ولی بسیاری ها زدند زیر حرفشان! حتی در مواردی با یادآوری من که فلانی مگه این کتاب رو به تعداد نمیخواستی؟ مگه منتظرش نبودی و...هم التفات و توجه نکردند. هم کتاب شهید و هم کتابِ دوره هر دو یک جوری بایکوت شدند. برای من تجربه ی تلخی شد. البته تاکید می‌کنم که مسأله، کتاب من نبود و نیست! درد و تعجبم این بود که چرا آقایان و دوستان به عهد و قولشان وفا نمیکنند؟ آنها نمی‌دانند که این رفیق شان صاف و ساده است و قول و وعده ها را باور میکند؟ کتاب های من مهم نیست؛ با اعتمادِ من چه کردید؟ این تجربه را برایتان نوشتم که اگر اثری خلق کردید و کتاب نوشتید و فیلم ساختید و هرچه... روی رفقا حساب نکنید. همین!

  • حسن مجیدیان

ساده و روشن گفت

چهارشنبه, ۳ مهر ۱۴۰۴، ۰۸:۳۲ ق.ظ

دلم می‌سوزد. دوستش دارم. آن روز که او نباشد را نمیخواهم. دیشب خیلی ساده حرف زد و البته جاهایی تلخ. انگار با دلسوزی و با نهایت تلاش بخواهد به این و آن حالی کند که بابا ول کنید آمریکا و مذاکره را. تو قوی شو و اصلا او کاری به کارت نخواهد داشت و... این همه تحلیل و هشتگ و آن علیزِ لندن نشین خودش را جِر داد که الا و باید بمب‌ هسته ای بسازیم و آقای خامنه‌ای تو مسئولی و... باز هم امشب تاکید کرد که سلاح هسته ای نداریم و نخواهیم ساخت! کاش دهان ببندند بعضی ها. دیشب صحبت ها ساده و صمیمی بود راستی گفت که سیدحسن ثروتی بود برای امت اسلام...

  • حسن مجیدیان

من چه جوابی دارم؟

دوشنبه, ۱ مهر ۱۴۰۴، ۰۶:۵۳ ق.ظ

 

در دنیایى که چشم و گوش من و تمامى اندام من از من مطالبه مى‌کنند، تمامى دوستان و همسایگان و بستگان من از من مطالبه مى‌کنند، در دنیایى که به تعبیر امام امیرالمؤمنین حتّى چهارپایان و سرزمین‌ها از من مطالبه مى‌کنند که چرا به آنها نرسیده‌ام، در این دنیا من چه جوابى دارم؟! سال‌هاى سال، همسایه و یا دوست و یا برادر و پدر کسانى بوده‌ام. در این مدت در آنها چه تحولى ایجاد کرده‌ام‌؟

من از فرزندم براى خودم پادویى ساخته‌ام و از دوستم براى خودم اعتبارى و از همسرم براى خودم وسیله‌اى و همه را به سوى خودم دعوت کرده‌ام و در خودم نگاه داشته‌ام و نگذاشته‌ام که به لیاقت‌هاى خود و توانایى‌هاى خود دست بیابند حتّى اگر لازم باشد از من جدا شوند و از من سفر کنند و از من فاصله بگیرند و حتّى در برابر من بایستند.

ما باید بازدهى خود را با بازدهى خودمان در راه هوى و هوس‌ها و فرزندها و عشق‌هامان بسنجیم، به خدا قسم با این سنجش‌ها به گناهان خود واقف مى‌شویم و از کم شمردن گناهان نجات مى‌یابیم.

از کتاب قیام استاد علی صفایی حائری

  • حسن مجیدیان

زندگی همینه!

دوشنبه, ۱ مهر ۱۴۰۴، ۰۶:۵۱ ق.ظ

کیف و کوفتِ این دنیا و زندگی، توأمان است. این جمله را از خودم نساختم. تجربه ی عینیِ ماهاست. پس چه جایِ غمِ اضافی؟ زندگی کن بابا!

  • حسن مجیدیان