شهید مهرگان کاهیرده
مهرگان به اتفاق نیروهای اطلاعات عملیات؛ هم در داخل مرز ایران و هم در عراق به جمع آوری اطلاعات مورد نیاز فرماندهان ارشد جنگ می پرداخت؛ اطلاعاتی که بر اساس آن تصمیمات فوری و مقتضی اتخاذ می شد.
گروه جهاد و مقاومت مشرق - خانم نسیم کاهیرده به بهانه ۲۲ آذر، تولد شهید مهرگان(هادی) کاهیرده، متنی را در اختیار مشرق قرار دادند که چنین است؛
«شهید یعنی حاضر! کسانی که، "مرگِ سرخ" را، به دستِ خویش، به عنوانِ نشان دادنِ عشقِ خویش، به حقیقتی که دارد میمیرد، و به عنوانِ تنها سلاح، برای جهاد در راهِ ارزشهای بزرگی که دارد مسخ میشود، انتخاب میکنند، شهیدند، حی و حاضر و شاهد و ناظرند، نه تنها در پیشگاهِ خدا، که در پیشگاهِ خلق نیز، و در هر عصری و قرنی و هر زمان و زمینی.»
«شهادت» مصداقی عینی و بارز از امکان عروج انسان است؛ عروجی از خاک به افلاک؛ از مرتبه ای زمینی و مادی به مقامی قدسی و ملکوتی! و شهدا این امکان را زیسته اند و حقیقت آن را به دیگران بازنمایانده اند.
مرور سرگذشت هر کدام از شهدا به وضوح این واقعیت را آشکار می سازد که یک فرد عادی، می تواند در شرایط سخت، با مجاهدت و تلاش خالصانه و گذر از منافع شخصی، در زمان کوتاهی به رشد و تعالی فوق العاده ی انسانی دست یافته و متمایز از دیگران شود؛ به گونه ای که برای جامعه اش هادی و راهبرگردد، تغییر دهد، اصلاح نماید و در نهایت به جایگاهی که شایستگی آن را یافته، عروج کند!!!
شهید مهرگان کاهیرده معروف به «هادی» یکی از این شهدای گرانقدر است که در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران،سالها در «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» خالصانه و بی چشمداشت خدمت کرد و در تاریخ هشتم اردیبهشت ۱۳۶۷_مصادف با یازدهمین روز از ماه مبارک رمضان_ در جزیره ی مجنون به فیض شهادت نائل شد و روح پاکش به همرزمان شهیدش پیوست.
مهرگان در ۲۲ آذرماه ۱۳۴۶ در خانواده ای معمولی از قشر متوسط جامعه متولد شد. پدرش کارمند سازمان آب و برق اهواز بود. هنگام تولد مهرگان،خانواده اش به خاطر موقعیت شغلی پدر ، در اندیمشک ساکن شده بودند که البته مدت زمان زیادی طول نکشید و دوباره به اهواز مراجعت نمودند؛ بنابراین مهرگان در اهواز بزرگ شد.
مهرگان پسربچهای آرام و محبوب خانواده اش بود. او بعدها هم بخاطر ویژگیهایی خوب اخلاقی اش در میان همکلاسی ها، هم محله ای ها و به ویژه رفقای مسجدی و همرزمانش محبوبیت زیادی پیدا کرد.
مهرگان بسیار باهوش و فعال بود اما هیچ گاه، تظاهر و ریاکاری نداشت؛ بلکه متواضعانه و مخلصانه تلاش می کرد که همه ی فعالیتهایش، برای رضای خدا باشد و برای توفیق در این راه، داوطلبانه سخت ترین شرایط را انتخاب می کرد و ریاضتها را به جان می خرید؛ چه در آن شبهایی که سرما به استخوان می زد و او مسیر پر گل و لای_ که تا زانو می رسید_ را برای وضو گرفتن و نماز شب خواندن طی می کرد و چه در آن روزهای داغی که کولر مقر و ماشین را خاموش می کرد تا مبادا نسبت به سربازان عادی، آسایش بیشتری داشته باشد.
دغدغه ی مهرگان برای حفظ امکانات عمومی و بیت المال تحت اختیارش تا حدی بود که گاها" هم خودش و هم نزدیکان و خانواده اش را به سختی می انداخت. در واقع مهرگان هیچ وقت دنبال منافع شخصی نبود اما در عوض تمام تلاشش را برای تآمین نیازهای معیشتی نیروها و سربازان تحت امرش به کار می بست تا به خاطر شرایط خاص جنگی کمتر به سختی بیافتند. در این میان به کرات پیش می آمد که به راحتی از حقوق عادی خود هم می گذشت.
آثار بروز چنین ویژگیهای مثبت شخصیتی از همان دوران کودکی در وجود مهرگان کاملا" مشهود بود. این آمادگی و استعداد ذاتی در رفت و آمد های او به مسجد- با مطالعه ی قرآن، نهج البلاغه و کتب دینی- جهت گیری کاملا" مذهبی و اعتقادی پیدا کرد و پس از آن نیز ذهنش را کم کم به سمت آرمانهای امام خمینی و انقلاب سوق داد. تحولاتی که به مرور تحت تآثیر مذهب در وجود مهرگان ایجاد شد به او هویتی تازه داد تا آنجا که حتی نام خود را به «هادی» تغییر داد. او نام هادی را انتخاب کرد تا تلاش کند در مسیر هدایت خود و دیگران قدم بردارد. بنظر می رسد دغدغه ی عمیق مهرگان برای هدایت گری به سمت دین ، شاید بخاطر مهجور ماندن تعالیم اسلام و قرآن در بخش قابل توجهی از جامعه ی اطراف او بوده است؛ مسئله ای که خیلی او را رنج می داد. با این وجود، مهرگان به اذعان دوستان،اقوام و هم محله ای هایش، هیچ گاه باورها و اعتقاداتش را به دیگران؛ حتی اعضای خانواده اش تحمیل نمی کرد و در سلوک اجتماعی اش اهل مدارا و نرمش با دیگران بود. بیشتر کسانی که مهرگان را می شناختند در بیان خاطراتشان از او، به اتفاق ، از چهره ی آرام و همراه با لبخندش یاد کرده اند؛ خصوصیتی که از کودکی با خود داشت و در جوانی با محجوبیت خاصی همراه شده بود؛ از همان نوع که در همه ی شهدا سراغ داریم!
مهرگان از حدود سن دوازده سالگی در بحبوحه ی پیروزی انقلاب اسلامی، پایش به مسجد باز شد او به طور مستمر در برنامههای مختلف پایگاه بسیج مسجد امام حسین در منطقه ی ۲۰ متری اهواز شرکت می کرد. مهرگان خط خوشی داشت و در مسجد؛ کنار تعلیم قرآن، به بچه ها «خوش نویسی» هم آموزش می داد. در همین مسجد بود که با شهید «حسنعلی فربهی» آشناشد. مهرگان علاقه ی زیادی به شهید فربهی داشت و پس از شهادت او بود که دیگر تاب ماندن در شهر را نداشت.
پدر مهرگان بسیار علاقمند بود که پسرش به تحصیل بپردازد و خواهر بزرگتر او _ که خیلی به مهرگان نزدیک بود_ در کنار مراقبتهای مادرش، به امور تحصیلی او رسیدگی می کرد؛ اما با شروع جنگ و زیاد شدن حجم فعالیتهای مهرگان در بسیج، عملا" زمانی برای درس خواندنش باقی نمی ماند و از اینرو نتوانست به تحصیلش در دبیرستان ادامه دهد. مهرگان بالاخره به خدمت سپاه پاسداران در آمد و به شکل جدی در مناطق عملیاتی خوزستان شروع به فعالیت کرد.در این زمان بود که با حاج عبدالهادی حلاج پور آشنا شد و علاقه و صمیمیت زیادی میانشان ایجاد شد. حلاج پور بسیار به مهرگان علاقه داشت و راهنمای خوب و تآثیر گذاری برای او بود.
طبق اظهارات برادر کوچکتر شهید مهرگان کاهیرده؛ رسته ی کاری او، مخابرات بوده است و در مقطعی از فعالیتهایش، جانشین فرمانده مخابرات سپاه ۶ امام صادق(ع) و نیز جانشین فرمانده «مرکز مخابراتی معراج» بود . مهرگان همچنین جزو نیروهای فعال و مورد اعتماد تحت فرماندهی شهید علی هاشمی در «قرارگاه سری نصرت در هورالعظیم» بود. شجاعت و جسارت مهرگان -مانند دیگر شهدا-، مثال زدنی بود، ترس برای او معنا نداشت؛ همرزمانش نقل کرده اند که بارها صلابت و آرامش عجیب مهرگان؛ هنگام عبور از جاده هایی که زیر آتش مستقیم توپخانه بعثی ها بوده است را به چشم دیده اند.
مهرگان به اتفاق نیروهای اطلاعات عملیات؛ هم در داخل مرز ایران و هم در عراق به جمع آوری اطلاعات مورد نیاز فرماندهان ارشد جنگ می پرداخت؛ اطلاعاتی که بر اساس آن در اتاق فکرهای جنگ، تصمیمات فوری و مقتضی اتخاذ می شد. فرماندهی پادگان شهید ضیغمی و فرماندهی مخابرات گردان انبیاء در سپاه ۶ امام صادق (ع) تحت امر «شهید سید مهدی نریمی» از دیگر مسئولیتهای شهید مهرگان کاهیرده بوده است؛ مسئولیتهایی که در حالت عادی و طبیعی برای یک جوان حدودا" بیست ساله بسیار خطیر و غیر ممکن بنظر می رسد؛ اما در آن شرایط خاص جنگی و اضطراری، توسط امثال هادی کاهیرده ها به خوبی انجام می شد؛ سرداران شجاع و بزرگی که هر کدام از دل رنج ها،سختی ها و محرومیتها سر بر آورده بودند و با قرار گرفتن در مسیر انقلاب و تکیه به تعالیم اسلام به رشد و بالندگی رسیدند؛ از اینرو هنگام هجوم غافلگیرانه ی دشمن، به ستونهای مستحکمی برای دفاع از کیان و ملت ایران بدل شدند.
اما این را نباید فراموش کرد که این صلابت، شجاعت و مقاومت بی نظیر شهدا یکباره بوجود نیامده بود؛ اعجازی در کار نبود؛ بلکه آنها چون شهید زیسته بودند به مقام شهادت دست یافتند. اغلب آنها نوجوانان و جوانانی بودند با جثه های کوچک و بدنهایی که از خوف خدا و احساس وظیفه نحیف و لاغر شده بود؛ مدتها در شب به نماز و عبادت و بندگی خدا و در روز به جهاد و خدمت به خلق او پرداخته بودند. آنها از فرصتها استفاده کردند و خود را مهیا نمودند و در نهایت به قله و جایگاه انسانی که برای آن خلق شده بودند رسیدند. آنها به مقصد رسیدند و اکنون نظاره گر ما هستند که زودتر مهیا شده و به آنها بپیوندیم قبل از آنکه در دنیا فرسوده و در خاک مدفون شویم.
شهید مهرگان کاهیرده آخرین بار از جزیره ی مجنون با مادرش تماس گرفته بود؛ صبح روز شهادتش. از ضعف جسمانی، تشنگی و سر درد گلایه کرده بود و مادر عاجزانه از او خواسته بود که روزه اش را بشکند؛ اما مهرگان نپذیرفته بود و عصر همان روز؛ یعنی یازدهم ماه مبارک رمضان مهرگان به شهادت رسید.
مهرگان که اکنون هادی شده بود به ملاقات معبود و یگانه معشوقش شتافت؛ در حالیکه همچون آقا و مولایش حسین(ع) عطشناک بود با لبهای خشکیده!