گمشده ی قاسم...
- ۰ نظر
- ۱۱ دی ۰۰ ، ۱۳:۰۰
هوالشاهد...
خدا رحمتت کنه سردار کوشا و مهربان
در کنار حاج قاسم ان شاالله...
انتشارات سروش، رمان 314 صفحه ای «گنجشک ها بی صدا می گریند» را سال گذشته منتشر کرده است. این رمان، محصول کارگاهی است که درباره مدافعان حرم، قصه و رمان می نویسد. زینب بخشایش که قبلاً مجموعه داستان «دوستت دارم دمشق» و رمان عاشقانه «اردیبهشت، نام دیگر توست» را در انتشارات شهید کاظمی چاپ کرده است، رمان آخر خود را با سروش پیش برده و در آن، زنی به نام «صفورا» قهرمان اصلی رمان است؛ عضو یک خانواده اقلیت شیعی اهل شهر فلّوجه عراق.
داعش، خیلی زود پشت دیوار خانه آن ها می رسد و خانواده این دختر جوان را به خاک و خون می کشد. صفورا، پس از آن در دام داعشی ها نقش عوض می کند و با سیما و پوششی مردانه به یکی از رزم آوران داعشی تبدیل می شود؛ اما نه از آن ها. او می خواهد انتقام بگیرد و رمان در مسیر انتقام جویی صفورا پیش می رود. او البته در سراسر جریان داستان به دنبال عشق خود ـ فؤاد ـ هم می گردد. فؤاد در سوریه با داعش پنجه در پنجه است و دارد از حرم اهل بیت علیهم السلام دفاع می کند.
در این رمان، یک بانوی اهل قلم از سهمگین ترین حادثه های هجوم داعش به کاشانه مردم عراق می نویسد، اما شخصیت پردازی قهرمانانی که ایرانی نیستند و سبک دیگری از زندگی در میان آن ها رواج دارد، کار ساده ای نیست. راستش ما که خواننده این کتاب هستیم، شاید نتوانیم دقت و انطباق رمان را با سبک زندگی مردم عراق به ویژه خانواده ای که در میان اهل تسنن فلوجه، اقلیتی کم شمار به حساب می آیند، بسنجیم و بر آن صحه بگذاریم.
خانم بخشایش هم جز آوردن نام چند خوراکی و پوشیدنی و رسم هایی مثل شلیک تیر هنگام به سرانجام رسیدن خواستگاری، سیمای دقیقی از این سبک زندگی به مخاطبش نشان نمی دهد. نویسنده نمی خواهد خودش را به دام منتقدانی بیندازد که او را به خاطر تسلط نداشتن بر شیوه زندگی خانواده صفورا به باد انتقاد خواهند گرفت.
شاید البته ضرورتی هم ندارد که تصویر دقیقی از تیره و طایفه قهرمانش نشان دهد؛ چون اصل ماجرا این نیست. داعش تا پشت دیوار خانه آن ها آمده و با بی رحمی تمام، هرچه سر راهش سبز شود، به خون می کشد. حالا صفورا باید به قلب داعش برود و از دل ماجرا روایت کند. تکیه گاه این روایت هم می تواند خبرها و گزارش های رسانه ها از جریان نفوذ داعش به سوریه و عراق و خونخواری های بازتاب یافته باشد.
این دو بخش را نویسنده می تواند از یافته ها و پژوهش های کارگاه نویسندگی مدافعان حرم ـ که دبیری اش با مریم بصیری است ـ به دست آورده باشد. یعنی برای تسهیل مطالعات اولیه، بخشی از داده های رمان در این کارگاه در اختیار نویسنده قرار گرفته باشد تا آفریننده «گنجشک ها بی صدا می گریند» تمام هنرش را برای حادثه نویسی به کار ببرد.
نکته مهمی که درباره این رمان می شود گفت، چیدمان زمانی و تاریخی وقایع و حادثه هاست که مخاطب را در رفت و برگشت های مختلفی قرار می دهد، اما در بعضی از جاهای رمان، قطعه ای از پازل، ناهمرنگ و ناهم زاویه با قطعات دیگر می شود.
یکی از هنرهای نویسنده این است که اجازه نمی دهد ریتم داستان کند شود و کشش کار برای مخاطب از دست برود. او در هر فصل، معمار حادثه ای تازه برای خوانندگانش می شود و قساوت و شقاوت داعشی ها و معصومیت و مظلومیت «صفورا» را در همین حادثه ها تبیین می کند.
خانم بخشایش در توصیف هم قلم قدرتمندی دارد و از احساسات و تیزبینی های زنانه اش در صحنه آرایی های داستان به خوبی بهره می گیرد. او نمی گوید: دستش را روی آب کشید. می نویسد: دستش، صورت فرات را نوازش کرد. در عین حال که توصیف در «گنجشک ها بی صدا می گریند» قابل تقدیر و اعتناست، اما همین وصف کردن ها ضد ایجاز عمل کرده و به طولانی شدن متن کمک کرده است.
چهار صفحه آخر «گنجشک ها بی صدا می گریند» را باید چند بار خواند تا تراژدی سهمگین عشق نافرجام قهرمانانش را درک کرد.
اگر دلش را دارید و می توانید با صحنه یک نوزاد سرخ شده مواجه شوید، این رمان را بخوانید تا جنایات داعش را عمیقاً بشناسید. ببینید اگر یک روز «کومله ها» با خون ریزی و ترس آفرینی می توانستند در بخشی از سرزمین ما حاکمیت پیدا کنند، اگر داعش قدرت می یافت تا سیطره شومش را در کشورهای اسلامی توسعه دهد و پرچم سیاهش را همچنان بالا نگه دارد، چگونه ناامنی و اضطراب بر روح و روان مردم کشورمان چنگ می انداخت.
وقتی این کتاب را تمام کردید، به روح حاج قاسم سلیمانی، شهید ابومهدی المهندس و شهید چمران درود بفرستید که بساط این دشمنان قسی القلب را از صحنه روزگار برچیدند.
منبع: فارس
سلحشور و عارف
نگاهی به پدیدهی حاج قاسم سلیمانی
پاسدار مهدی متولیان
پیش از آن که موهبت وجود حاج قاسم و نیروی قدس برای امنیت کشور اینگونه بروز و ظهور پیدا کند، او در گوشهی گمنامی خود، مشغول همین خدمت بود و البته خیلیها که تصور روشنی از "سپاه قدس" نداشتند، فکر میکردند سازمانی است برای فعالیتهای تروریستی در خارج از ایران. این تنها قسمتی از ناآگاهیهایی بود که سبب سوء ظن نسبت به سپاه میشد و معمولاً طعنه و تهمتهایی را هم روزی پاسداران میکرد.
اما در سالهای اخیر، نام حاج قاسم سلیمانی بر سر زبانها افتاده و موفقیت جبههی مقاومت در برابر اژدهای درندهای مثل داعش و فتنههای موجود در منطقه، محبوبیت بینظیری را برای او و سپاه رقم زده است؛ وقتی تشخیص خطر اژدهای درنده، برای هر طفلی ممکن است، سلحشور کشندهی اژدها، در نظر همهی مردم، قهرمانی محبوب و دوست داشتنی است؛ حتی دشمنان هم از او تکریم خواهند کرد؛ اما اژدها که دود شد و دورهاش گذشت، باز سلحشور به دوران فترتِ تهمت و غربت برخواهد گشت. اگرچه همچنان مشغول کشتن اژدهایی دیگر باشد که به چشم مردم نامرئی است.
دو-سه سال پیش، مسعود بهنود، کارشناس شبکهی بیبیسی فارسی، دربارهی حاج قاسم بحثی مطرح کرد که در آن از تعبیر «سردار عارف» استفاده کرد. هرچند بعدها ستایشی که در لحن او بود، مورد انتقاد هممسلکانش قرار گرفت، اما نمونهای بود از احترامی که اهل ظاهر در برهههایی خرج قهرمانان حقیقی میکنند.
بهنود بهدرستی، با ارجاع به شخصیت شهید مصطفی چمران، شمایل نوعیِ جنگآوران عارفمسلکی را معرفی کرد که برای اذهان عمومی نامأنوس و غریب است. تصور عامی، مرد جنگی و مبارز را در صورتی خشن و انعطافناپذیر و بیگانه با عواطف و احساسات میبیند. اما دکتر چمران ویژگیهای متفاوت و به ظاهر متضادی را توأماً داشت که بسیاری از جوانان ایرانی را تا سالها پس از ترک حیات مادی، به خود جذب میکرد. چریکی مبارز، اما دانشمند، معلم، نقاش، نویسنده، متفکر و... وجوه عرفانی شهید چمران نیز در نیایشهای مکتوبش به وضوح قابل شناسایی است. این الگو رفتهرفته در متن هشت سال دفاع مقدس تکثیر شد و شخصیتهای بسیاری را به ظهور رساند؛ فرماندهان مشهوری چون شهیدان برونسی، دستواره، خرازی، متوسلیان، همت، کاظمی، کاوه، باکری و... این شخصیت¬ها کسانی بودند که از یک سو در جنگآوری و شجاعت سرآمد شدند و از سوی دیگر، در کرامات اخلاقی و معنوی معلم و الگوی سلسلهای از سربازان داوطلب جنگ، به نام "بسیجی". در مجموع این سازوکار انسانی، یک جریان اجتماعی را شکل داد که عمدتاً به نام حزبا..ّ. شناخته شد و مهمترین مشخصهی آن را میتوان در همین شمایل حاج قاسم سلیمانی و تعبیر ساختهی مسعود بهنود بازیافت.
حقیقت این است که با انقلاب اسلامی، تاریخ عرفان برگ جدیدی را رو کرد: عرفانی که سلوک معنوی را در مبارزه با ظلم و استکبار پیدا میکند و شهدا و در ترازی عمومیتر شخصیتهای بارآمده در دفاع مقدس، تعین همین نحلهی فکری انقلاب هستند و بهمثابه پایهگذاران آخرین فرقهی عرفانی شیعه. چه واقعه ای بهتر از این می توانست عرفان را به مفهوم حقیقیش برگرداند و بار معنایی آن را که با انزوا و ظلمپذیری و انواعی دیگر از انحرافات عجین شده بود، از این آلودگیها پاک کند؟
حاج قاسم سلیمانی – و بسیاری دیگر که هنوز در گوشهی گمنامیند – را میشود یکی از محصولات کارخانهی انسانسازی انقلاب اسلامی دانست. البته در باورهای شیعی، مؤمن "مجمع اضداد" است و لذا ظهور این انسانها در کورهی دفاع مقدس، هرچند در این عصر، تازه و پرجاذبه به نظر میرسد، اما در سنتها و تاریخ عرفان شیعه ریشه دارد. شاهد این اصل آفتاب وجود حضرت امام خمینی است که قطب اول "عرفای عدالتخواه و استکبارستیز" باشد و این محصولات انسانی متعالی و ارجمند در تجربهی عاشقانهی نسل انقلاب با او پدیدار شد. خاستگاه وجود گرانقیمتی چون امام، سنت شیعه بود و لذا این پدیده در تاریخ اسلام بینظیر نیست، اما پیدایش آن در عصر مدرنیسم و سقوط هویت انسانی به مراتب حیوانی وجود، در تمدنی که میکوشد خلیفهی خدا را به رُبات مبدّل کند! شگفتآور و خیرهکننده است.
در این پدیدهی انقلاب اسلامی، یعنی سلحشوری که حضورش در جهان ارمغان محبت و صفا، و نه قهر و خشونت است، میتوان افقهای انسانی انقلاب را شناسایی کرد و باب یک انسانشناسی جدید را بر آکادمیهای فرسودهی کشورمان گشود؛ اتفاقاً نکتهی پنهان در اعتراف دشمنان این است که وقتی نتوانند مواهب وجودی شخصیتهای انقلاب اسلامی را انکار کنند، در توصیف و تجلیل خود تلاش میکنند تا آن را بهصورت یک پدیدهی یکه و تصادفی نشان بدهند، اما خلاف میل آنها حقیقت این است که در دستگاه فکری انقلاب اسلامی، این پدیدهها مستقیماً محصول یک نظام و جریان هستند؛ به تعبیر رهبر معظم انقلاب: کارخانهی انسانسازی. اما باید اعتراف کرد چیزی که مکر دشمنان را نافذ می کند، عدم ظهور و بروز این سازوکار انسان ساز، در نظام تعلیم و تربیت کشور ما – اعم از آموزش و پرورش و آموزش عالی - است که باعث میشود نمونههایی مانند چمران یا حاج قاسم و... در اقلیت باشند.
دست کم از آکادمیهایی که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بنا کرده، این انتظار هست که دستآوردهای انسانی خود را در کرسیهای علوم انسانی بازخوانی و بازشناسی کند و بدون نیاز به ادبیات شعارگرایانه و احساسی، به تولید تئوریهای جدیدی که مادهی تمدن آرمانی ما هستند، دست بیابد. با این حال سیر تاریخی انقلاب را همراه با هدایت نبوی ولایت فقیه را به مثابه یک سازوکار، کارخانه یا نظام نباید دست کم گرفت که چهگونه در این سالها و با وجود فقدانهایی که عرض شد، توانسته چنین آثار انسانی از خود بهجا بگذارد و استمرار و کارآمدی خود را حتی در دههی 90 شمسی، با ظهور سلسلهی مدافعان حرم نشان دهد. لذا هرچند سازمانهای بوروکراتیک و آکادمیک کشور در خواب غربزدگیند، اما باید اذعان کرد که "کارخانهی انسانسازی انقلاب اسلامی" سخت مشغول تولید است. فقط بر ما است که به تولید ملی ایمان بیاوریم؛ چه تولید کالا باشد، چه تولید تفکر، چه تولید علم، و چه تولید روش.
سلحشور کشندهی اژدها، در نظر همهی مردم، قهرمانی محبوب و دوست داشتنی است؛ حتی دشمنان هم از او تکریم خواهند کرد؛ اما اژدها که دود شد و دورهاش گذشت، باز سلحشور به دوران فترتِ تهمت و غربت برخواهد گشت. اگرچه همچنان مشغول کشتن اژدهایی دیگر باشد که به چشم مردم نامرئی است.
این روزها و در حال و هوای سالگرد شهید سلیمانی عزیز که احتمالا از عکس و فیلم و صدای آن شهید لذت می برید، خواندن این کتاب را از دست ندهید. کاری دل نشین و خواندنی از احمد یوسف زاده که سالها با حاجی رفیق و همدم بوده. سوره مهر این کتاب را چاپ کرده است.
کتاب «ققنوس قدس» شامل مجموعه اشعار شاعران درباره سردار حاجقاسم سلیمانی توسط انتشارات خط مقدم منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «ققنوس قدس» شامل مجموعه اشعار شاعران درباره سردار حاجقاسم سلیمانی بهتازگی توسط انتشارات خط مقدم منتشر و راهی بازار نشر شده است.
اشعار اینکتاب توسط علی داوودی و کاظم رستمی گردآوری شدهاند که اشعار در قالبهای غزل، مثنوی و رباعی را شامل میشوند. محمدرضا طهماسبی، علی داوودی، مهدی جاندار، علیرضا قزوه و ... از جمله شاعرانی هستند که شعرشان در اینکتاب درج شده است.
رستمی بهعنوان یکی از گردآورندگان اینکتاب، درباره آن میگوید: کاظم رستمی یکی از گردآورندگان کتاب ققنوس قدس می گوید: درست چندساعت بعد از شهادت حاج قاسم بود که در تماس با دوستان شاعر تصمیم گرفتیم کاری برای ایشان انجام بدهیم. آن روزها هر کسی میخواست کاری انجام بدهد و خشم و حسرت خود را در مصیبت از دست دادن حاج قاسم بروز دهد. ما شاعران آن چه در چنته داشتیم زبان شعر و سخن آهنگین بود. آستین بالا زدیم و «ققنوس قدس» حاصل همراهی و همت دوستان شد.
وی همچنین اضافه میکند: اغراق نیست اگر بگویم ما علمدار سپاه عاشورائیان آخرالزمان را از دست دادیم و یل سپاه مان از دست رفت. این چیزی نیست که هیچ شاعری بتواند بگوید من از عهده وصفش برآمدم. اما من و دوستان شاعرم سعی خودمان را کردیم و از میان اشعار فراوانی که در خصوص حاج قاسم سراییده شده بود بهترینها گزینش شدند تا در اینکتاب گردآوری شوند. «ققنوس قدس» اگرچه یکی از اولین کتابهای شعر در خصوص سردار بیبدیل جبهه های مقاومت اسلامی حاج قاسم سلیمانی است، اما به نظر می رسد آخرین کتاب نباشد و باز شاهد انتشار کتابهایی از این دست در رسای سردار دل ها باشیم. قاسم سلیمانی برآمده از متن مردم بود و تا حق شناسی دوستداران بی شمار حاجق قاسم وجود دارد، یاد او پایدار خواهد ماند.
حسین عزیز تو نسبتی با من داشتی که حتما فرزندانت با شما و شما با فرزندانت نداشته ای و فرزندانم هم با من نداشته اند.
به گزارش مشرق، نامه جانکاه حاجقاسم خطاب به یارهمیشگی خود شهید پورجعفری: قول میدهم که اگر رفتم و آبرو داشتم،بدون تو وارد بهشت نشوم
بسم الله الرحمن الرحیم
عزیز برادرم حسین، پس از سی سال خصوصا در این بیست سال که نفس تو پیوسته تنفسم بود، اولین سفر را بدون تو درحال انجام هستم. در طول سفر بارها بر حسب عادت صدایت کردم. همه تعجب کردند، در هواپیما، ماشین و . . بارها نگاه کردم،جایت خالی بود، معلوم شد خیلی دوستت داشتهام.
حسین عزیز تو نسبتی با من داشتی که حتما فرزندانت با شما و شما با فرزندانت نداشته ای و فرزندانم هم با من نداشته اند. همیشه نه تنها از جسمم مراقبت می کردی، بلکه مراقب روحم هم بودی. اصرار به استراحت، اصرار به خوردن، خوابیدن و . . بیش از احساس یک فرزند به پدرش بود. بیست سال اخیر پیوسته مراقبت کردی که تمام وقت من صرف اسلام و جهاد شود و اجازه ندادی وقت من بیهوده هدر رود.
حسین عزیز!خوشحالم از من جدا شدی، خیلی خوشحالم. اگر چه مدتی از لحاظ روحی گمشده ای دارم، اما از جدا شدن تو خوشحالم، چون طاقت نداشتم تو را از دست بدهم. من همه عزیزانم را از دست داده ام و عزادار ابدی آنها هستم، لحظه ای نمی توانم بدون آنها شاد باشم. هر وقت خواستم زندگی کنم و آرامش داشته باشم، یک صف طولانی از دوستان شهیدم که همراهم بودند، مثل پروانه دورم می چرخیدند و جلو چشمم هستند.
حسین! بارها که با هم به خطوط مقدم می رفتیم، من سعی می کردم تو با من نیایی و تو را عقب نگهدارم. اگر چه هرگز بر زبان جاری نکردم و می نویسم برای آینده پس از خودم، که خدا می داند با هریک از آنها که از دست داده ام چه بر من گذشت و حتی بادپا، جمالی، علی دادی را از دست دادم و نگران بودم که تو را هم از دست بدهم. همیشه جلو که می رفتم نگران پشت سرم بودم که نکند گلوله ای بخورد و تو شهید شوی. به این دلیل خوشحال هستم که از من جدا شدی،حداقل من دیگر داغدار تو نمی شوم و تو زنده از من جدا شدی که خداوند را سپاسگزارم.
حسین جان!شهادت می دهم که سی سال با اخلاص و پاکی و سلامت و صداقت زندگیت را فدای اسلام کردی. تو بی نظیری در وفا، صداقت، اخلاص و کتمان سر.
حسین!پسرم، عزیزم، برادرم، دوستم، از خداوند می خواهم عمری با برکت داشته باشی و حسین پورجعفری را همانگونه که بود، با همان خصوصیت تا آخر حفط کنی.
حسینی که برای هر مجاهدی اعم از عراقی، سوری، لبنانی، افغانی و یمنی، آشنا بود. او نشانه و نشانی من بود. چه زیبا بود در این چند روز سراغت را از من می گرفتند و کسی باور نمی کرد همراهم نباشی.
حسین عزیز!فقط قیامت است که حقیقت ارزش اعمال معلوم میشود و چه زیباست آنوقتی که همه حیران و متحیرند و تو خوشحال و خندانی.
اجر این خستگی ها را آنوقت دریافت خواهی کرد، کآنوقت که خانواده و وابستگان به تو نیازمندند و به تو توسل می جویند،خداوند اجر جهاد تو برادر خوبم را اجر شهید قرار دهد. به تو قول می دهم که اگر رفتم و آبرو داشتم، بدون تو وارد بهشت نشوم.
حسین عزیزم!سعی کن پیوسته تر و تازه بودن جهادی را در هر حالتی در خودت حفظ کنی، اجازه نده روزمرگی روزانه و دنیا یاد دوستان شهیدت را از یادت ببرد. یاد حسین اسدی، یاد حسین نصرالهی، یاد احمد سلیمانی، یاد حسین بادپا، یاد که را بگویم و چند نفر را بجویم؟چرا که فراموشی آنها حتما فراموشی خداوند سبحان، است.
حسین جان!عمر انسان در دنیا به سرعت سپری می شود، ما همه به سرعت از هم پراکنده می شویم و بین ما و عزیزانمان فاصله می افتد. ما را غریبانه در گودال و حفره وحشت که می گذارند،در این حالت هیچ فریادرسی جز اعمال انسان نیست. چون فقط چراغ اعمال مقبول است که امکان روشنایی در آن خاموشی و ظلمت مطلق را دارد.
حسین عزیز!اجازه نده در هر شرایطی هیچ محبتی بر محبت خداوند سبحان و هیچ رضایتی بر رضایت خداوند سبحان غلبه کند.
برادر خوبم!اگر می خواهی دردمند نشوی، دردمند شو! دردی که خنکای وجودت را در گرمای سوزنده غیر طاقت است.
دردی که گرمای وجودت در سرمای جانکاه باشد،عزیز برادرم همه دردها، درد نیستند و همه بلاها، بلا نمی باشند. چه بسیار دردهایی که دوای دردند و چه بسیار بلاهایی که در حقیقت خودت را به او بسپار و رضایتش را عین نعمت و لطف و محبت بدان.
حسین!می دانی چه وضعی دارم و آگاهی بر غم و اندوه درونم. می دانی چقدر به دعایت نیازمندم. خوب می دانی چقدر هراسناکم و ترس همه وجودم را فراگرفته است و لحظه ای رهایم نمی کند. اما نه ترس از دشمن و نه ترس از نداشتن،نه ترس از از مقام و مکان. تو می دانی!چون پاره ای از وجودم بودی،ترس من از چگونه رفتن است، تو آگاهی به همه اسرارم! دعایم کن و در دعایت رهایم نکن.
انشالله تو و خانواده مجاهد و صبورت همیشه موفق و موید باشید. خداحافظ برادر خوب و عزیزم، دوست و یار باوفاو مهربان و صادق سی ساله ام.
خداحافظ، برادرت قاسم سلیمانی
۱۰ / ۸ /۱۳۹۵ سفر حلب