طبیعتا خیلی فرصت کتاب خواندن نداریم. کتاب ها و علایق و اولویت های ما هم کم نیست. من هم به حسب عادت و علاقه، ادبیات را دنبال میکنم. میخوانم و کتاب را کنار میگذارم. خیلی کم پیش می آید که دوبار کتابی را بخوانیم. اما نالههای عشقِ آقای قادری را امروز خواندم و دوباره برگشتم از اول بخوانم. تازه در بار اول با مداد هم زیر جملاتش را خط کشیدم کاری که معمولا فرصت و حالش را ندارم. اما این کتاب که راجع به حضرت سلمان است فرق داشت. عجیب کتابی است. کاش حال داشتم و فرازهایی از کتاب را در کانال میگذاشتم. با این کتاب از دریچه ی نگاه آن صحابی بزرگ، عاشق حضرت رسول روحی فداه و مولایمان علی و حضرت زهرای مطهره میشوید. چقدر این کتاب عظمت رسول و مظلومیت علی و بویژه دردها و محنت های حضرت زهرا س را خوب ترسیم کرده. انگار خودشان این کلمات خوب و خوشایند و جالب را در دهان و قلم نویسنده گنجانده اند. ناله های عشق، حکایت غریبِ غربتِ خاک است که خداوند بسیار دوستش می داشت و بر او سلام می فرستاد. یعنی جناب روزبه ایرانی که شد سلمانِ محمدی. کتاب را انتشارات نیستان چاپ کرده.
دنبال کردن کارها و آثار کسانی دیگر که جور دیگری فکر میکنند و جریان متفاوتی دارند، ضرر ندارد. شناخت اینها به جامعیت ما کمک میکند. کارهای نشر چشمه که به نوعی مبلغ جریان روشنفکری در جامعه و بازار کتاب ماست، عموما خواندنی هستند و با دقت و وسواس تولید شده اند و زیرپوستی حرف و ایده و نگاه خودشان را تبلیغ میکنند و جلو میبرند.
متأسفانه جریان انقلاب اسلامی جز در مواردی ، عموما فقط به کتابسازی مشغولند. همین میشود که در طول ۳ سال ۷۰۰ جلد برای حاج قاسم سلیمانی چاپ شده است.
بهرحال اگر حال دارید کتاب آقای جولایی که نویسنده ی قابلی است را بخوانید که در حال و هوای دوران قاجار و مبارزاتِ آن روزهای آزادی خواهان است.
این روزها که بازار فیلم و الگوهای یک بار مصرف هالیوودی داغ است، سر زدن به کتاب آن هم از آدمی به ماندگاری شهید محمد عبدی خالی از لطف نیست.
گروه جهاد و مقاومت مشرق - شما امروز را نبینید که هزار جور اسم برایشان پیدا کرده اند، نسلz ، دهه هشتادی و نودیها، نوجوان پلاس، نسل نو و...یک زمانی این نسل نامرئیتر بودند و محمد عبدی مربی همین نسل نامرئی پر انگیزه بود.
کتاب، کتاب عجیبی است، اصلا کتابها عجیبند، پل می زنند بین زمان و مکان و مثل یک دروازه راهی میشوند برای بردنت به یک آسمان دیگر، یک حال و هوای دیگر، یک دنیای دیگر، این کتاب اما عجیب تر است، داستان این شهید مربوط به جنگ های سخت نیست، شهید قصهی ما اوایل جنگ نرم بود که خونش ریخت روی زمین، شاید گلوله جنگی خورده باشد اما زندگی اش را که ببینی بیشتر غصه خورده بود و دلش برای بچه های مردم سوخته بود، عجیب بود دلسوزی اش، خیلی عجیب بود بی قراری اش، عبدی فقط دوسه تا گلوله نخورد، تن و بدنش را که نگاه می کردی، پر پر بود از گلولههای طعنه و زخم زبان و ... که ول کن این نسل بیخودی را و بیخود برای خودت و پشت سر خودت حرف نتراش، مثل بقیه باش، عادی باش، بیخیال باش، اصلا این ها بچه های مردمند، به تو چه؟
کتاب همیشه مربی یک کارگاه کامل تربیتی است، همیشه مربی فقط از یک شهید حرف نمیزند، از یک تفکر میگوید، از یک جریان مبارک که دلش به حال بچههای مردم سوخته و هنوز به من چه گفتن یادنگرفته است!
کتاب پر است از جملههای کوتاه و روان، کوتاه اما پیوسته، طوری که وقتی صفحات را ورق می زنی ، پرت میشوی وسط خاطرات شهید و مدام توی ذهنت از خاطره هاش تصویر میسازی، خوبی کوتاهی جملات این است که میتوانی هر ازگاهی که سقف آسمان برایت کوچک شد و سرت را روی زانو گذاشتی تا از دردهای زمینی گلایه کنی، کتاب را ورق بزنی و هر چند صفحه که دلت خواست، طعم زندگی و زنده بودن بچشی و نگران نباشی که اگر این بخش را نخواندم بخش بعد را نمیفهمم! اصلا هرجای کتاب را که باز کنی، یک نفر دارد برایت از زندگی این شهید قصه میگوید.
این روزها که بازار فیلم و الگوهای یک بار مصرف هالیوودی داغ است، سر زدن به کتاب آن هم از آدمی به ماندگاری شهید محمد عبدی خالی از لطف نیست. خون حرکت میآورد و خون شهید میجوشد و نسل ها را تکان میدهد، حالا شما حساب کن شهیدی که کارش تربیت بوده و مربی گری، کسی که میگوید خدا من را آفریده برای معلمی ومربی گری، خون اش چه شاهکاری میکند با دل انسان ها؟
کتاب سه فصل دارد ولی فصل دومش که در مورد مربی گری شهید بود، از فصل های دیگرش شگفت انگیزتر بود، حتی از فصل سوم که شهادتش بود، محمد عبدی شهید بود که شهید شد، شهیدی که بین ما بود و مثل ما راه می رفت، حرف می زد، غذا میخورد، اما مثل خودش مدام غصهی بچههای مردم را میخورد و اشک می ریخت... گریه نمیکردها اما اشک می ریخت...
راهی که آن روز شهید عبدی ها شروع کردند امروز خیلی ها دارند ادامه میدهند و همین طلبهی شهید «آرمان عزیز» یکی از این آدم ها بود و حالا تو میبینی که محمد عبدی رفت اما هنوز ادامه دارد...
کتاب شهید علی خلیلی بهسان زندگی او کوتاه است و شگفت. همان که آن عزیز سفرکرده کم زیست و کم گفت و زود رفت،«زخمی لبخند» هم کلماتش کم است و کوتاه و زودخواندنی!
این کتاب را بهتازگی انتشارات پرکار و متعهد شهید کاظمی به قلم خانم زهرا یوسفان روانه بازار نشر کرده است. روایتهایی خوشایند از زبان مادر شهید و یکی از دوستان علی. نمودی از حجب و حیا و خلوص و جهاد این شهید راه فضیلت. شهید فریضه بزرگ اما مظلوم و متروک امر به معروف و نهی از منکر. علی خلیلی، طلبه کوشا و بیادعایی بود که در شب نیمه شعبان سال۱۳۹۰ در شرق تهران، حین فریضه امر به معروف و برای دفاع از ناموس ما، شاهرگش دچار آسیب و جراحت شد. بعد از آن شب سخت لطمه و جراحت که تا مرز شهادت رفت و برگشت، سلوک نویی در زندگی این جوان دهه هفتادی آغاز شد. این کتاب هم عمدتا همین مقطع را به خوبی و شیرینی پوشش داده است. صفا و سادگی او، عشق و محبت او به اهلبیت علیهم السلام خصوصا به حضرت صدیقه طاهره سلام ا... علیها، حرص و جوش برای تربیت بچههای مردم، کار و دوندگی در هیات و حوزه و اردوهای دانشآموزی، احترام خانواده، بیتعلقی به دنیا، شوق شهادت و دل کندن از این خرابآباد و... در گوشهگوشه گفتارهای کتاب منعکس شده است. کتاب روان است و بدون دستانداز. به دنبال به رخ کشیدن وزن ادبی و غنای روایی خودش نیست. آیینهای است ساده از شهیدی گمنام، مظلوم، غریب و البته دست نیافتنی برای ما. این کتاب را از این نظر میستایم که اتقان و سندیت خاطرات را فدای جذابیت و جذب مخاطب و این حرفها نکرده است. زخمی لبخند اگر چه کتابی مناسب برای بچههیاتیها، فعالان در بسیج و مدرسه و حوزه است اما با طرح جلد بهتر و عمومیتری میتوانست مخاطب عام را هم به سمت خودش بیشتر بکشاند. چرا که حکایت علی خلیلی، حکایت جوان از جانگذشتهای است که هستیاش را فدای مردم ایران کرده است. امیدوارم جزوه کوچک زندگی شگفت علی آقای خلیلی را همه بخوانند و بزرگ بدارند.
کتاب آقای حشمدار را خواندم. با اینکه قبل از چاپ، متن اولیه را دیده بودم اما برخلاف انتظارم، متن نهایی بسیار خوب و روان و تاثیرگذار بود. با علیِ خلیلیِ دیگری در این کتاب مواجه شدم که نمی شناختمش. چقدر خوبه که حداقل رفقای علی به این کتاب، التفات ویژه بکنند و بخوانند و مبلغ کتاب باشند. شهید خلیلی عزیز ظرفیتِ کتاب هایی بیش از این را الحمدلله دارد. کما اینکه تا حالا ۳ جلد کتاب به نام های "نای سوخته"،"زخمی لبخند"و "تنها برای لبخند" در مورد ایشان چاپ شده است. کتاب شهید خلیلی را از انتشارات شهید کاظمی دریافت کنید.
چرا این همه دور افتادم از بیان ؟ خودمم هم دقیق نمیدونم. چه قدر هم اتفاق افتاد تو کشور تو همین چهار پنج ماه. اما ان شالله دوباره بتونم اینجا رو بروز کنم. و چیزکی بنویسم...
تا به اینجا درباره حضرت رسول خدا ص هیچ کتابی را بهتر و زیباتر و شیواتر از این کتاب نیافتم. حتم دارم هر کس همت کند و پیامبر ِ آقای زین العابدین رهنما را بخواند، سیراب نخواهد شد از وصف روحِ بزرگ و قلب پاک محمد روحی فداه. کتاب را موسسه انتشارات علمی فرهنگی چاپ کرده. حیف است آدم با رسول خوب خدا روحی فداه بیگانه باشد...
اسم این کتاب را میگذارم کتابِ بی ادعایی.کتابِ کار. مومن را در روایات با کم حرفی و کم ادعایی و پُرکاری ستوده اند. کتاب شهید دشتی، در فرم و روایت هم خالی از ادعا و بازی های ادبی است. هر کس دوست دارد از رخوت و ایستایی به حرکت و پویایی بیفتد و راهی بیابد و جریانی بسازد، "آقا صادق "را بخواند. کتابی از انتشارات راه یار.