حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۶۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسن مجیدیان» ثبت شده است

رمان برف گرم

شنبه, ۹ دی ۱۴۰۲، ۰۶:۰۵ ق.ظ

 

 

اخیرا این رمان جالب را خواندم. داستان مربوط به خطه ی لرستان و یکی از روستاهای آن منطقه است. رودابه دختری است سرراهی که در سبدی در کنار آب پیدا می‌شود و در این روستا رشد می‌کند و با امیر ازدواج می‌کند و حسن از ازدواج آنها حاصل می‌شود. رودابه زنی ساکت و پُر خیر و برکت و متفاوت در میان مردمان روستاست. اما امیر به خاطر تحولات اجتماعی زمانه و ....دلش در گروِ مهر دختران شهری است. وقتی امیر به شهر رفته، رودابه بر اثر مریضی فوت می‌کند و به خاطر برف سنگین، خاکسپاری رودابه به تاخیر می افتد و به قول مردم روستا، زمین پیکر او را قبول نمی‌کند. روز خاکسپاری امیر شکسته و متنبه از شهر بر می‌گردد اما موقع تدفین رودابه اتفاقی عجیب در قبرستان می افتد و.... گویش لُری کتاب از شیرینی های کتاب است. این کتاب هم بلاشک حکایت تک تک ماست که در دام عادات ناپسند و عقاید خرافی و بی مهری نسبت به عزیزان و اطرافیان، گرفتار شده ایم. چنین رمانی؛ تلنگر و درس زندگی است برای ماها. کتاب را انتشارات سوره مهر چاپ کرده است.

  • حسن مجیدیان

شهید سید رضی

چهارشنبه, ۶ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۰۹ ق.ظ

صبا آورده از شام بلا اخبار غمباری

که غلتیده‌ست در خون جسم پاک کهنه‌سرداری

 

روانه شد حبیبی بعد عمری سوی محبوبی

رسیده میثمی دلخسته پای چوبه‌ی داری

 

جدا شد از سپاه قدس، مردی نامدار امشب

به وقت جنگ علمداری، علمدار وفاداری

 

بخوان چاووش‌خوان، آواز وصل دوستداران را

که رفته در پی یاران پاک خویشتن، یاری

سیده فرشته حسینی

 

  • حسن مجیدیان

شهدا برای همه

دوشنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۲، ۰۷:۱۴ ق.ظ

 

دیروز در کرج هم تشییع شهدای گمنام بود. چه جمعیتی! چه شور و حالی. حالا حالاها مانده تا ضعیف الایمان هایی مثل من به عظمت و جایگاه شهدا ایمان بیاورند. شهدا نبودند؛ خیلی چیزها را نداشتیم. همین ملت و مملکت را آنها حفظ کرده اند. برای من در تشییع دیروز، پیوند آن‌هایی که ظاهرا نسبتی با این تشییع نداشتند و داخل در آن نبودند؛ جالب بود. آن خانواده ای که از پنجره ی خانه شان شهدا را می دیدند و گریه می‌کردند، آن کاسبی که جلوی مغازه اش ایستاده بود و چشم ش تَر بود، آن جوانی که نمی‌دانست امروز تشییع شهداست و به یکباره به مسیر تشییع خورده بود و با بُهت و تعجب از جمعیت فیلم میگرفت و.... بله شهدا متعلق به همه هستند و دل از همه ی اقشار بُرده اند.

 

  • حسن مجیدیان

اسم تو مصطفاست...

دوشنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۲، ۰۶:۵۸ ق.ظ

 

خیلی نمیتوانم راجع به کتاب شهید صدرزاده چیزی بنویسم. بلد نیستم. فقط می‌گویم اگر نخوانده اید و نخوانیدش، ضرر کرده اید. از قضا آنها که کارمند نیستند و مثل ماها زندگی روتین و مکانیکی ندارند و آزاد و رها مشغولِ کار و فعالیت هستند، این کتاب خیلی برایشان کارگشاست. آنها هم که در مسجد و بسیج و هیأت و کار با نوجوان و تعامل با همسر و خانواده ها هستند که خب واجب است این کتابِ جالب و متبرک را خوب بخوانند. خانم ها هم البته مخاطب اصلیِ خاطراتِ همسر شهیدند. شهید صدرزاده، صدر جدول است با اختلاف بسیار از امثال من. آدمی غیرقابل پیش بینی و جاهایی دیوانه و مجنون، با عرضه و با دل و جرأت و بچه پُررو(بمعنای مثبت کلمه)، با شعور، بامزه،دلسوز و.... خانمش هم انصافا پا به پای او آمده تا مصطفایش را تقدیم اسلام و انقلاب کرده. همین دیگر. هرچه تعریف کنم کم است. کتابی را که تمجید و تحسینش را رهبرعزیز کرده؛ مگر کم کتابی است؟؟

  • حسن مجیدیان

چیدن یال اسب وحشی

چهارشنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۲، ۰۸:۲۳ ق.ظ

 

تمام این کتاب را در مترو خواندم. فهم عموم داستان ها حال و حوصله میخواهد. و برخی از آنها یک جور دلگرفتگی و تاریکی دارند. اما دو داستانش بد نبود. یکی من سوپرمن را دوست ندارم و یکی هم اول با سگها رفیق شو. دردآور بودند برخی داستانهای کناب. 

  • حسن مجیدیان

ایستگاه گورخوان

چهارشنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۲، ۰۸:۱۷ ق.ظ

 

این کتاب را در ایستگاه های مترو تهران خواندم. چند داستان تامل برانگیز و بعضا با پایان باز و عموما دردآور. 

بد نبود.

 

  • حسن مجیدیان

ناتا

دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۰۶ ق.ظ

انتشارات پُرکار و متعهد شهید کاظمی، کتابِ خوب کم چاپ نکرده؛ اما به نظرم ناتا از بهترین ها باشد. اتفاقا حالا که ایام فاطمیه هست، فرصت خوبی برای خواندن و حظ بردن از صفحات و کلماتی است که رایحه ی دل انگیزِ خانه ی علی و فاطمه علیهم‌السلام را در خود دارد. کتاب برای من خنده و گریه را توأمان داشت. ناتا دختری از خطه ی آفریقاست که برای بردگی و کنیزکی سر از حجاز و بازار عکاظ و یثرب و در نهایت خانه ی سعدبن عباده ی خزرجی در می آورد و نامش می‌شود " جاریه" . داستانِ کتاب از زاویه ی نگاه و روایتِ جاریه و خوله( دختر سعد) وضعیت آن روز عربستان و تحولاتی عظیمی که با آمدن اسلام و پیامبر در مناسبات اجتماعی و روابط انسانی پدید آمد را روایت می‌کند. عادات و رسومات منحط مردم جاهلی، وضعیت بغرنج زنان و بردگان و کنیزان، خلق و خوی اشراف، عظمت اسلام، مهربانی و بزرگی و وسعتِ جان و دلِ رسول‌ خدا، جوانمردی و فداکاری و جایگاه مولا امیرالمومنین، مهربانی، مادری، صفای نفس، دلسوزی برای امت، مظلومیت و تنهایی، لطماتِ جانکاه و جگرفرسای خانم حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، خوبی برخی اصحاب مثل مالک پسر سعد و در نهایت تحول و رشد روحی ناتا و سرنوشت رشک برانگیز او در این کتاب به خوبی نمایانده شده. کتاب را بدهید نوجوان ها بخوانند. ضعیف الایمان ها و ضعیف الاراده ها بخوانند.نا امیدها هم. دختران نوجوان هم. بسیار کتاب معرفت زا و امید افزایی است. حضرت زهرای این کتاب، همان فاطمه ی آیات و روایات است. کتاب را حقیقتا می‌ستایم.

  • حسن مجیدیان

اعترافات کاتب کشته شده

يكشنبه, ۱۹ آذر ۱۴۰۲، ۰۶:۵۹ ق.ظ

برای آشنایی اجمالی با تاریخ صدراسلام و دسایس معاویه ی ملعون و مقتل کوتاه کربلا و حوادث روز عاشورا، این رمان کار را ساده کرده است. به نظرم مثلا نوجوان جماعت که حالِ خواندن کتب جدیِ تاریخی را ندارند، این رمان را بخوانند که اطلاعاتش مستند است. فکر کنم کاتب اعظم شخصیتی خیالی باشد که نویسنده با خلق آن و از زبان پسرِ کاتب بخشی از تاریخ را روایت کرده. کتاب را باید با توجه خواند؛ چرا که در لابلای کتاب روضه ی سیدالشهدا علیه‌السلام آورده شده است. قبلا عرض کرده بودم که رمان نمایانگرِ شخصیت ها و زوایای روحی و درونی آنهاست. به شخصیت های کتاب مثل پسر کاتب، پیشکار، برادرزاده ی ابن ملجم، برادرِ ابوشعثاء، نعمان و...که بنگریم؛ خودمان را در آنها کم و بیش پیدا می‌کنیم. البته دور از من و شما باشد که مثل آنها شویم. ان شاالله ما از شیعیان و محبان اهل‌ بیت علیهم السلام باشیم.

 

  • حسن مجیدیان

کتاب بلای بی تاریخی و جهان بی آینده

يكشنبه, ۱۹ آذر ۱۴۰۲، ۰۶:۴۷ ق.ظ

کتابی را که در مردادماه تهیه کرده بودم در آذرماه تمامش کردم. شبی چند ورق و اندک اندک خواندم. آقای دکتر رضا داوری اردکانی، فیلسوفِ زمانه ی ماست. فیلسوف فکر و فرهنگ. نود سال دارد و هفتاد سال است که از فلسفه می‌گوید. آثار او بسیار قابل اعتنا و مورد توجه اهالی فکر و اندیشه است. با کلمات و آثار ایشان، یک افق گسترده ی فکری، ورایِ آنچه که ماها داریم، پیش رویمان گشوده می‌شود. سخت هم هست البته فهم این حرف ها. چون متاسفانه فاز و فضای مطالعه ی ما دمِ دستی ها و زودفهم ها بوده و همواره خودمان را محدود کرده ایم، به یک سری مطالعات مشخص و بسته. نرفته ایم به سمت مطالب عالی و حرف های جدی و سطح بالا. کتاب بلای بی تاریخی و جهان بی آینده حاوی جدیدترین نظرات دکتر داوری است. بحث هایی همچون فلسفه و تجدد، نظری به غرب متجدد، فرهنگ و راهبرد زندگی،فلسفه و فضای مجازی، شعر در شهر قدیم و در عالم جدید و... حیف است عمر و جوانی ما برود و فهم و اندیشه ای پیدا نکنیم. به عالم فلسفه هم سری بزنیم که راهگشای ماست برای فهم هستی و زندگی و آخر و عاقبت مان. فلسفه به کلیات و کلان ها و سوالات اساسی می پردازد. شاید هم بشود گفت سوالات دردآور و مهیب و وحشت زایی که آدم ها از آن فراری اند. کتاب را انتشارات " نقد فرهنگ" چاپ کرده است.

 

  • حسن مجیدیان

حاج اصغر ملکی

سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۴۰۲، ۰۸:۵۲ ق.ظ

 

غم فراقِ تو در باورم نمی گنجد....

حاج اصغر ملکیِ باصفا و با عشق که مثل جان بود برای ما، رفت پیش حضرت ارباب

برایش حمدی بخوانید

 

  • حسن مجیدیان