غم و نغمه ی ممنوعه
يكشنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، ۰۷:۲۳ ق.ظ
رفتم مغازه چیزی بخرم، طرف موسیقی گذاشته بود. کم صدا و ملایم. نمیدانم هایده بود یا گوگوش یا حمیرا یا که مهستی. خلاصه دلم گرفت. پرت شدم به دهه ی شصت. آن وقت ها این چیزها زیاد بود. یادم هست با خانواده ی هفت نفره مان با پیکان همگی رفته بودیم اردبیل. برادرم نوار مهستی گذاشته بود و منِ نوجوان دائم انگشتم در گوشم بود که نشنوم. بقیه هم به سماجت و کارم میخندیدند. خلاصه گاهی نغمه های ممنوعه هم آدم را غمناک میکند و میبرد به روزگارانِ گذشته.