حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

کتاب راه رشد

دوشنبه, ۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۲۴ ق.ظ

اگر می‌توانستم التماس کنم یا صدتا صدتا از چنین کتاب هایی تهیه کنم و به مربیان و والدین بدهم؛ حتما این کار را می‌کردم. ولی نه پول و نه فرصتِ التماس دارم. کتاب راه رشد چهار جلد است و بحثش الگوی دینی تربیت کودک و نوجوان. واقعا سطح مباحث و افق نگاه مرحوم آیت‌الله حائری شیرازی کجا و یافته و بافته ها و اجتهادات ما در فضای تربیت کجا؟ چند روز پیش به رفقا میگفتم که پدرومادر ما بر خلاف تمام روش ها ما را تربیت کردند و خدا رحم کرده که ما از راه بدر نشده ایم! عموم پدرو مادرها و مربیان دور از الگو و روش استاندارد دینی ، مشغول تربیت هستند. لذا تا فاجعه نشده، برگردیم به چنین معارفی. نهضت بازگشت به مبانی را جدی بگیریم و این همه در عرصه ی تربیت، بی باک و بی خیال نباشیم. پیگیری مباحث این کتاب را به همه ی مربیان و والدین و حتی مدیران فرهنگی و تربیتی توصیه میکنم. رضوان خدا بر حکیمِ کم نظیر زمانه ی ما آیت الله حائری شیرازی.

  • حسن مجیدیان

ارباب و بنده

شنبه, ۶ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۳۳ ق.ظ

 

ارباب روسی با بنده اش برای رسیدگی به املاک و معامله ی یک قطعه ی زمین جنگلی در شبی سرد و با هجوم باد و برف و بوران به راه می‌زنند. با اینکه خیلی ها آنها را نهی می‌کنند. بهرحال حرص و طمع ارباب و بیخیالیِ نوکر او کار دستشان می‌دهد و در بوران گیر می افتند و در تلی از برف محاصره می‌شوند. هجوم سرمای وحشتناک روسیه و تاریکی مطلق شب و نبود سرپناه و ضعف و تحلیل بدن و غلبه خواب و خیال و...باعث مرگ اربابِ طماع می‌شود و اسب هم یخ میزند و می‌میرد اما نوکر بسختی نجات پیدا می‌کند و.... این داستان به چه دردِ ما میخورد؟ داستان طمعِ سیری ناپذیر ماست. حرص و جوش و تلاش ما برای مال دنیا حتی به بهانه ی نابودیِ جانمان. بی‌رحمی نسبت به دیگران برای حفظ منافع و مطامع مان. من پیشنهاد میکنم این کتاب کوتاه را بخوانید که بسیار خواندنی است و توصیفات نویسنده از شبِ پر از برف و کولاکِ بشدت سرد، بسیار خواندنی است.

  • حسن مجیدیان

پدر سرگی

چهارشنبه, ۳ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۱۸ ق.ظ

 

 

لابد می دانید که تالستوی را پیامبرِ نویسندگان نام نهاده اند. دو کتاب بزرگ و شاهکار او " جنگ و صلح" و "آناکارنینا" بسیار خواندنی هستند. اما او کتاب های مختصر و داستان های جمع و جور هم کم ننوشته. "پدر سرگی"، داستان افسر جوان و رعنا و زیبایی است که وقتی متوجه می‌شود نامزدش قبلا معشوقه ی تزار بوده؛ به یکباره دست از همه چیز می‌شوید و در صومعه معتکف می‌شود و به لباس کشیش ها در می‌آید. او در این راه آن قدر پیش می‌رود که قدیسی نامی می‌شود و حتی مریضان به دعای او شفا می‌گیرند. با آن همه مقام اما او در مواجهه با دختر جوانی که برای تبرک و شفاگیری و دعا نزد او آمده؛ متوجه درون خود و رسوبات گناه و هوس و بی ایمانی در خودش می‌شود و شبانه صومعه را ترک می‌کند و .... فکر کنید طرف در اوج مقام معنوی خودش، متوجه اختلال و بی ایمانی در دین خود می‌شود. ما چگونه ایم؟ ماها که پاک مختل و معیوبیم. در این داستان ها و سرنوشت ها آدم خودش را انگار دارد مطالعه و بازخوانی می‌کند. خدایا از این صومعه ی آلوده ی بی ایمانمان به کجا فرار کنیم؟

  • حسن مجیدیان

سرزمین نوچ

چهارشنبه, ۳ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۱۵ ق.ظ

 

کتاب جالبی راجع به پدیده ی مهاجرت. زوج جوانی به نام های آرش و صنم که برای زندگی بهتر و رفاه و آسایش و آرامش و...مهاجرت می‌کنند به آمریکا. به ایالت دالاس. با شوق و ذوق آن جا، جاگیر و مشغول کار و درآمد و دسترسی به رویاهایشان می‌شوند و با دوستان ایرانی بُر می‌خورند و حسابی شبیه آمریکایی جماعت می‌شوند. اما آرش به ناگهان مریضیِ ناشناخته ای می‌گیرد و مجبور می‌شود برای مداوا برگردد ایران. صنم با او همراهی نمی‌کند. آرش دوباره به آمریکا برمی‌گردد و این بار متوجه می‌شود که صنم.... داستان جالبی است. برای فهم پدیده ی مهاجرت، داده ها و سوالات و دیالوگ ها و نشانه های خوبی دارد. کتاب آن همه خوب بوده که جایزه ادبی جلال آل‌ احمد را هم در یکی از سالها برده است. کتاب آدم را به فکر می اندازد که زندگی چیست اصلا؟ آرامش و آسایش کجاست؟ چرا باید برویم؟ چرا بعضی ها از وطن میروند؟ مملکت و وطن چی دارد برای ماندن و چه ندارد برای نماندن؟ حالِ خوب کجاست؟ بهرحال نیمچه ی فلسفه‌ ای بر کتاب حاکم است. در کل خواندنی و دلپذیر است.

  • حسن مجیدیان

چابکسوار

چهارشنبه, ۳ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۱۳ ق.ظ

 

در دهه ی اول محرم این کتاب را خواندم. داستان زندگی و قیام جناب مختار به زبان ساده و داستانی. مناسب نوجوانان هم هست. البته اگر سریال مختارنامه را دیده باشید شاید بی نیاز از مرور چنین کتابی باشید. اما سریال جای خود و کتاب هم جای خود. داستان کتاب را خودتان می‌دانید دیگر. پر از درس و عبرت و تلخی و غمِ مظلومیت اباعبدالله علیه السلام و...

  • حسن مجیدیان

رمان بلند پیامبر

دوشنبه, ۱۸ تیر ۱۴۰۳، ۱۱:۲۲ ق.ظ

 

همه ی دوستان خوبم را، رفقای کم سن و سال تر را دعوت میکنم که در زندگی خود و مطالعات شان، حتما جایی برای حضرت رسول خدا باز کنند. این منِ کمترین که عمرِ بیحاصلم از چهل رد شده، تازه رو آورده ام به اینکه راجع به ایشان بدانم و بخوانم. کاش در بیست سالگی و یا از همان روزهای اول که کتاب خواندن را بصورت جدی آغاز کردم، متوجه این نکته می بودم. آدم باید بعضی معارف را زودتر فهم کند. در میانسالی طبع و قلب آدم سنگ وار است و فراگرفتن سخت. شما زودتر رو کنید به آن سرورِ عزیز. کی بهتر از ایشان؟ که مولا علی عبدِ او بود... رمان بلند پیامبر را که آقای نقی سلیمانی نوشته است، اتفاقا برای رده ی سنی نوجوان نوشته شده است. شیرین، خواندنی، با جزئیات جالب و توصیفات هنرمندانه، آیینه ای از طهارت و بزرگی و بی همتایی رسول،ترسیم نقش شیرخدا و رسول علی علیه السلام و جناب ابوطالب و خدیجه ی کبری و خانم صدیقه ی طاهره سلام الله علیهم اجمعین در یاری حضرت و... خیلی کتاب خوبی است. انتشارات بِه نشر چاپش کرده است و دوست دارم که به دست شما هم برسد ان شاالله.

  • حسن مجیدیان

وسوسه های ناتمام

يكشنبه, ۱۷ تیر ۱۴۰۳، ۱۱:۲۴ ق.ظ

 

 

به دوستان خوب نوجوانم در ایام محرم این کتاب جمع و جور را معرفی میکنم. داستان جوانی کوفی به نام ایوب که عاشق دختر یکی از امرای لشکر کوفه می‌شود و برای رسیدن به عشقش مجبور می‌شود با لشکر حُر به کربلا برود. پدر ایوب اما در لشکر اباعبدالله است و این دو باهم برخورد می‌کنند و...

این کتاب نشان می‌دهد که رفیق بد و خراب و دروغگو، چطور آدم را می‌کشاند به جنگ با امام و... بارها همینجا نوشته ام که این داستان ها، داستان زندگی خود ماهاست. اغراق هم نمیکنم. ما و من درگیر وسوسه های ناتمام و تعلقات بی فرجام و دلبستگی های کور و طمع های آلوده و کراهت های ناگوار و زشتیِ عاداتِ ناباب هستیم. ما هم در بزنگاهها با طمع و جهالت و شهوت و...امام و دین و خوبی ها را خواهیم فروخت! مگر اینکه روی خودمان کار کنیم و اهل سلوک و تقوا و دیانت باشیم.

این کتاب اگرچه زاده ی تخیل نویسنده است( چون نمی‌دانم چنین آدمی در لشگر کوفه بوده یا نه؟) اما درس آموز و عبرت گرفتنی است. راجع به لقمه ی حلال، رضایت پدرومادر، همنشینی با رفقا و... داستان های جالبی در کتاب مذکور شده است.

  • حسن مجیدیان

چند نکته پسا انتخاباتی

شنبه, ۱۶ تیر ۱۴۰۳، ۰۷:۲۵ ق.ظ

 

منِ کمترین هم چند خط یادگاری به اندازه ی فهم خودم بنویسم

اول اینکه الحمدلله مشارکت نسبتا بالا رفت و این در نهایت مطلوب تر بود. برنده هم جمهوری اسلامی و رهبر عزیز و صبور بود که همیشه دغدغه ی مشارکت بالا را داشتند. انتخابات پرشور بود و زنده بود و خیلی ها را درگیر کرد و این دستاورد خوبی است.

دوم اینکه حدود ۳۰ درصد مردم با صندوق قهر کردند. چرا ۳۰ درصد؟ چون در دنیا و در عموم کشورها معمولا ۲۰ درصد کلا مشارکت ندارند و سبد آرا را از ۸۰ درصد محاسبه می‌کنند. بهرحال چه ۳۰ درصد چه نصف مردم، این ها را باید دید و شنید. و الا همین ها در دوره های بعدی غلبه می‌کنند و کفه ی عدم مشارکت را بیشتر. دولت جدید و حاکمیت باید با این بخش از مردم ارتباط بگیرد. این واقعا مطلب مهمی است و متاسفانه نشانه ای از توجه به آن نمی‌بینیم.

سوم اینکه در این دوره به نظرم بچه های پای کار انقلاب زنده شدند. پتانسیل ها احیا شد و خیلی ها با دغدغه آمدند وسط و شبکه ی بچه های دلبسته ی نظام خوب فعال و متحرک شد و این واقعا جای شکر دارد. دیدم بچه های تنبل و کسل و بی حالی که توی این ایام، فعال و نگران بودند. خدا را شکر. همین، نوید آینده ی بهتر را می‌دهد ان شاالله.

چهارم اینکه که تمام تحلیل ها نسبی هستند. نظرسنجی ها هم حدودی و خطا پذیر. حالا دعوای اینکه اگر جلیلی کنار می‌رفت بهتر بود و تقصیر پایداری ها شد و...چه دردی را دعوا میکند؟ ای بسا قالیباف هم با توجه به حواشیِ دور و برش( که جلیلی آنها را نداشت) در دور دوم نمی‌توانست آرا را جلب کند. من فکر میکنم الان موسم یقه گیری و مقصریابی نیست. البته تحلیل و تذکر از سرِ انصاف خوب است. اما الان بعضی ها دارند خاک ها را روی سر خودی ها می‌ریزند و فریاد می‌زنند که تقصیر فلانی و بهمانی شد که وضع این شد! اگر تقصیری هست، تقصیر تک تک ماست و من سهم یک جریان و تعدادی آدم خاص را تعیین کننده نمی‌دانم. چه کسی جز خدا محیط بر اعمال و افکار و نیت هاست که بتواند سهم تقصیرها را عادلانه تقسیم کند؟ حرف صفر و صدی در رابطه را با مقصران وضع بوجود آمده، قابل اعتنا نیست. اساسا عالم سیاست گسترده و چندلایه و پیچیده است و یک گروه و یک جریان و چندتا آدم، نقش محوری و تعیین کننده در تحولات ندارند. بعضی ها با چه اطمینان و غیظ و غضبی دارند به این و آن می‌پرند! جبهه‌ ی انقلاب هم دارد دوران بلوغ خودش را طی می‌کند و کار دارد تا به پختگی مطلوب برسد.

پنجم اینکه اگر چه خودم جناب پزشکیان را با مجموعه ی ادبیات و برنامه و اطرافیان و... در قواره ی ریاست جمهوری نمی‌بینم، اما بهرحال ایشان الان منتخب جمهور است و احترامش واجب و کمک به او هم لازم. من نمی‌دانم با وجود او ما عقب گرد می‌کنیم و دوران سیاهی را تجربه می‌کنیم و کشور مستعد آشوب و آسیب میشود یا نه؟ نمیدانم با میراث شهید مظلوم رئیسی چه خواهند کرد؟ به اصلاحات که امیدی نیست و این آقایان در طول زمامداری شان خودشان را خوب نشان داده اند. من تحلیلی ندارم از فردا. گفتم که تحلیل ها نسبی هستند. اما می‌دانم که وضع به سیاهی و خرابی ای که عده ای از آن می‌ترسند و می‌ترسانند نخواهد بود ان شاالله. آیا واقعا با آمدن دولت پزشکیان ما این همه سیاه و کدر و بدبخت و آشوب زده و بیچاره و ...می‌شویم؟ بعید می‌دانم. چنین تصوری را توهین به جمهوری اسلامی و انقلاب با عظمت آن می‌دانم. این تفکر یعنی همه چیز با آمدن و رفتن دولت هاست و بقیه ارکان و سیستم و دستاوردها و آدم های نظام کشک و بی خاصیت اند! نه آقا. فاجعه نمیشود با آمدن پزشکیان. بدتر از خاتمی و روحانی که نیست! دعا می‌کنیم که اوضاع معاش و زندگی مردم خوب شود. انتخاب مردم محترم است و سرکوفت زدن به آنها هم اخلاقی نیست. فردا که اوضاع خوب نشد هم نباید به مردم طعنه زد. بلکه باید به آنها آموخت که مسئولیت انتخاب شان را بپذیرند و پای عوارضش بمانند و در کنشگری سیاسی و فرهنگی بلوغ و بینایی و بصیرت پیدا کنند.

ششم و آخر اینکه که نام شهید رییسی و خدمات او در تاریخ این ملت ماندگار خواهد شد. مظلوم بود و به نظرم مظلوم تر شد و عجیب اینکه مردمِ ما به ادامه ی راه او رأی ندادند! و این یعنی چقدر افکار توده ها با آن‌چه باید باشد، فاصله و تفاوت دارد. دردناک است. اما عرض کردم مردم را نباید تعییر و ملامت کرد. صاحب اختیارند و این طور صلاح دانسته اند. یاد رئیسی شهید و عزیز بخیر. و آخر اینکه ان شاالله ما هرجا هستیم به مسئولیت اجتماعی خودمان خوب عمل کنیم. کارمان را درست انجام بدهیم. تربیت خودمان و نسل بعد را جدی بگیریم. کار یاد بگیریم. صاحب نظر و بینش بشویم و گوش از دهانِ این و آن برداریم. و امید داشته باشیم و دلمان خوش به صاحب‌ الزمان روحی فداه و نائب خوب او و خون بابرکت شهیدان و ...باشد.

محرم شد. به آغوش حسین و ملکوت گریه برای او پناه ببریم.

 

ای دل به آستان حسینی رهی بجوی...

  • حسن مجیدیان

قیمت عشق

دوشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۳، ۰۹:۳۴ ق.ظ

 

قیمت عشق نداند  قدم صدق ندارد

سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را

 

این کتاب گزینه ی مغتنمی است از غزل های سبک عراقی که آقای مرتضی نوربخش جمع و جورش کرده است. از مولوی و عراقی و عطار و خواجو و سعدی و حافظ و ... من خودم بارها مرورش کرده ام و در حاشیه ی شعرها چیزکی برای خودم نوشته ام. با اینکه کتاب خاص و شاقی نیست اما همینطوری برای من محبوب شده است. اما هر بار بنا به دلایلی کتاب از دستم خارج شده یا پاره شده و حتی آتش گرفته!! امروز  دوشنبه که 11 تیرماه 1403 و روز مباهله ی رسول خداست  به کتابفروشی سوره مهر در خیابان سمیه که سر زدم، دوباره خریدمش تا مرور کنم شعرها را و باز هم با حال خوش و ناخوش گوشه ی شعرها برای خودم چیزکی بنویسم. شعر حال آدم را خوب میکند و در روزگار ملالت بار و جانفرسای ما، دوست و رفیق خوبی است. امیدوارم این کتاب در دستم بماند و به فنا نرود! قیمت عشق را پاس بدارم و قدم صدق داشته باشم و سست عهد نشوم و بارجفا را به دوش بکشم و از این روزگاران برای همیشه بروم...

  • حسن مجیدیان

گفت و گوهایی با سایه ام

دوشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۳، ۰۶:۵۳ ق.ظ

من معتقدم حتی در میانه ی کارزارهای انتخاباتی و دنبال کردن لحظه ای اخبار و نظرسنجی ها، آن چه می‌تواند از ذهن ما گره گشایی کند و عقل ما را روشن، " کتاب" است. خاصه که در آن حرف های قوی و محکم و مبنایی هم پیدا شود. کتاب گفت و گوهایی با سایه ام که آخرین دیدگاه ها و مقالاتِ فیلسوفِ زمانه ی ما دکتر رضا داوری اردکانی است را آهسته و پیوسته در طی سه ماه خواندم. شبی چند ورق. ما به تحلیل ها و حرف های داخلِ جمع خودمان عادت کرده ایم و فراتر و وراتر از حرف های فروبسته و تکراری و تحلیل ها و داده های همیشگی خودمان را نمی‌بینیم و حتی می‌ترسیم که حرفِ نو به گوشمان بخورد. انگار دوست نداریم چُرت سنگین ما را کسی پاره کند! بهرحال برای دید مناسب در محیط غبارآلودمان و با این همه حرف و تحلیل و توئیت، به کلمات اساتید و راه رفته ها بشدت محتاجیم.گفت و گوهایی با سایه ام درباره ی فلسفه و سیاست، آینده‌ تفکر و آزادی، تاریخ و انسان، تاریخی بودن فهم و خرد، پیشرفت و توسعه نیافتگی و...بحث کرده است. کتاب را انتشارات روزگار نو منتشر کرده است. بخوانید ضرر نخواهید کرد.

  • حسن مجیدیان