حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۴۱ مطلب در شهریور ۱۴۰۴ ثبت شده است

آدمی که به موقعیت، شخصیت میدهد

چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۰۶ ق.ظ

چیزهایی هستند که دنیای ما را می‌سازند. عینکی می‌شوند که زندگی را از آن لنز می‌بینیم. مثل ضرب‌المثل‌ها، شعرها، بعضی خاطره‌ها یا مثلاً شخصیت‌های فیلم‌های محبوب یا داستان قهرمان‌های تاریخی که دوست داریم. یکی از این‌ها، «جمله‌ها» هستند. هر کس احتمالاً جمله‌هایی دارد که گوشه‌ای از زندگی‌اش را ساخته‌اند. برای من، یکی از این جمله‌ها، یک جمله عربی مشهور بوده: «شرف المکان بالمکین». یعنی ارزش یک مکان، به کسی است که در آن مکان است. فراوان آدم‌هایی دیده‌ام که می‌خواسته‌اند به پستی برسند، تا مهم شوند. به خانه‌ای در بالای شهر. به شهرتی چشمگیر. به موقعیت و منزلتی خاص. استاد دانشگاه تهران، وزیر فلان، مدیر کل بهمان، هنرمند امضابده. به هر قیمتی شده، درست یا نادرست، میخواسته‌اند به آن موقعیت برسند تا «چیزی» باشند. اما این موقعیت‌ها، واقعاً به آدمیزاد کیفیت وجودی نداده. حتی فکر می‌کنم که خودشان از درون، می‌دانسته‌اند که احترامی که کسب کرده‌اند، مال آن‌ها نیست. مال لباسی است که پوشیده‌اند. صندلی است که روی آن نشسته‌اند. و این حفره‌ای بزرگ و ترسی بزرگ‌تر در آن‌ها می‌سازد. ترس از دست دادن. هراس از فراموشی. اما آدم‌هایی هستند که خودشان به یک موقعیت، شخصیت می‌دهند. به یک شغل، به یک نوع پوشش، به یک لهجه، به یک کار ساده، به یک نام. آدم‌هایی که دارند زنده‌گی‌شان را می‌کنند. مسیرشان را می‌روند. به آرامی. و با کیفیت. هر جا که باشند. شرف المکان، بالمکین. موقعیت، معجزه نمی‌کند.

مهدی سلیمانیه

  • حسن مجیدیان

بالاتر از دیدار امام زمان عج

چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۰۵ ق.ظ

به حاج‌آقا گفتم: «همه ما آرزویمان است که آقا امام زمان را زیارت کنیم.» گفت: «ما هم چنین چیزی می‌خواهیم. حالا زیارت هم کردی؛ بعدش چه می‌شود؟ مهم این است که به تکلیف عمل کنیم. بله! زیارتش خیلی هم خوب است اما مهم به تکلیف عمل کردن است. اینکه تشخیص بدهی چه کار بکنی و کار صحیح چیست. نه کاری که دوست داری.»

 

از کتاب حاج‌آقامجتبی [خاطراتی از زندگی عالم عامل حاج‌آقا مجتبی تهرانی]

  • حسن مجیدیان

انتظار کشیدن

چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۰۴ ق.ظ

«یکی از چیزهایی که آدم‌ها را دیوانه می‌کند، همین انتظار کشیدن است.

مردم تمام عمرشان انتظار می‌کشیدند. انتظار می‌کشیدند که زندگی کنند، انتظار می‌کشیدند که بمیرند.»

 

چارلز بوکوفسکی

  • حسن مجیدیان

زبان شهدا

چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۰۳ ق.ظ

 

ای دست و زبان شهدا! هیچ زبانی

چون حنجره‌ات، داغ مرا تازه نمی‌کرد

 

علیرضا قزوه

  • حسن مجیدیان

ولایت مطلقه ی غرب!

چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۰۲ ق.ظ

بعضی ها به ولایت مطلقه‌ی فقیه گیر می‌دهند و ان قلت دارند؛ اما در مورد ولایت مطلقه‌ی غرب که همه ی ساحات بشر را اشغال کرده و در تمام شئونات زندگی آدمِ معاصر رسوخ کرده و اجازه فکر و انتخاب و نفس کشیدن به کسی نمی‌دهد و...ساکت اند و هیچ نقد و نظری ندارند! ولایت فقیه بد است اما ولایت همه جانبه ی غرب لابد چیز بدی نیست که خفه خون گرفته اند!

  • حسن مجیدیان

من های معطل و منظر من!

چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۰۱ ق.ظ

از بچگی معلمی را دوست داشتم و با خیالش رویا می بافتم. در من همین شور تبدیل به طلبگی شد تا کارم، شوقم، شبکه روابطم، هویتم و شیوه‌ی نگاهم به زندگی را بر آن مدار قرار دهم. نشد به دلایلی! و شکست بزرگی بود برایم...

اما در من، من‌های دیگری هم بود: من می‌توانستم فوتبالیست خوبی باشم، تا دوره‌ای دروازه‌بان بسیار خوب و جسوری بودم. می‌توانستم نویسنده‌ی کتاب باشم. یا رمان‌نویس یا روایت‌گرِ زندگی شهدا. قلم بدی نداشتم و با کلمه‌ها، آشنا بودم. می‌توانستم شاعر باشم. گاهی شعری هم گفته‌ام. ایام کنکور، اول دهه ی هشتاد طبع خوبی داشتم! می‌توانستم نظامی ای باقاعده یا هنرمندی حساس اما متعهد، ورزشکاری رزمی یا معلم مدرسه‌ای جذاب و دوست داشتنی باشم. این‌ها همه در من بود. مثل بذرهایی.

در تمام من‌های امروز ما، «من»های دیگری جا مانده. من‌هایی که می‌توانستیم باشیم؛ اما به قیمت منِ امروزمان، آن من‌های دیگر را رها کردیم. ما، به خودمان، چند «من»، از آن من‌های نیمه‌تمام، بدهکاریم. آن بذرها، همان‌جا هستند. هنوز منتظر ما نشسته اند انگار. حال خوب، گاهی در سبز کردن همان «من»های منتظر است. برای خیلی‌هایش، هیچ دیر نیست. جسور باید باشیم.

من جسور نیستم دیگر. دوره ام گذشته! شما من هایتان را دریابید و میدان را برایشان بگشایید. من دلم برای دوستانم می‌سوزد!

من هایشان را معطل گذاشته اند!

  • حسن مجیدیان

آواز کافه غم بار

سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۴، ۰۸:۰۶ ق.ظ

 

داستان زنی تنها که در روستایی متروک کافه ای دارد. شوهر سابق او که خلافکارِ قهاری است؛ به همراهِ پیری گوژپشت در روستا برای صاحب کافه؛ داستان ها و حوادثی می‌سازند. چیزی از جنس عشق و نفرت و تنهایی و... چندبار این جا نوشته ام که رمان ها داستان زندگی ما هستند. اگر چه زائیده ی تخیل نویسنده باشند.اگر چه برخی خواندن رمان را بیکارگی و علافی می‌دانند و اگرچه برخی تا سر حد کفریاتش میخوانند! رمان به شما کمک می‌کند که آدم ها را بهتر بشناسید. به پیچیدگی رفتار و روحیات آن ها پی ببرید و در تعامل با آنها بهتر رفتار کنید.

رمان شما را از سادگی خارج می‌کند. چون جهانش فراخ تر از فکر محدود و بسیط ماست!

  • حسن مجیدیان

آقای ابوعبیده

سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۴، ۰۸:۰۴ ق.ظ

 

دیدید آقای ابوعبیده؟ بالاخره شما هم رفتید. و دیگر کسی نبود که با رویی چفیه‌پوش مقابل دوربین‌ خبر شهادتتان را بخواند و انگشت بلند کند و وعده انتقام دهد. سید نصرالله اگر تصویر مقاومت بود و آقای سنوار سایه‌ مقاومت، شما را همه می‌دانند که صدای رسای مقاومت بودید.«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم»‌هایتان با آن ته‌لهجه غزاوی و صدای پرصلابتی که جوان بنظر می‌رسید، قند توی دل ما و بچه‌های غزه آب می‌کرد. طفل‌های تازه زبان‌‌‌گشوده غزه بعد از کلمه مامان و بابا، مقابل تلوزیون، ابوعبیده می‌گفتند و پسرکان با چفیه سرخ بر چهره به تقلید شما، در کوچه‌ها قهرمان‌بازی می‌کردند. اینکه می‌گویند اسمتان حذیفه بوده و چند عکس از چهره‌تان منتشر کرده‌اند را باور نمی‌کنم. اشتباه گرفته‌اند. شما برای ما همان مرد چفیه‌پوش سرخ‌اید با نام جهادی ابوعبیده که فقط صداست و چهره نیست. که خود نخواست چهره شود. صدایی که سال‌ها کابوس شب صهیون‌ها بود و امید دل مادران شهدا. شما اگرچه رفته‌اید آقای ابوعبیده، اما صوت پرهیبت شما از آن حنجره محمدی هنوز مثل همان‌روز در گوش ما خواهد ماند که فرمودید «لا غالب الا الله!»

مهدی مولایی

  • حسن مجیدیان

تربیت متشخصانه

سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۴، ۰۸:۰۳ ق.ظ

یکی از کتب مفیدی که این چند روزه خواندمش، تربیت متشخصانه به قلم استاد تراشیون بود. کتاب در درجه ی اول برای اولاددار هاست و بعد هم به کار مربیان تربیتی می آید. تعریف تربیت متشخصانه، فواید تربیت متشخصانه، شاخصه های تربیت متشخصانه و آسیب ها و بیماری های شخصیتی، چهار فصل کتاب را تشکیل داده‌اند‌. کتاب با مثال‌های عینی و شیرین؛ جنبه ی کاربردی خوبی یافته است. ارزش خواندن دارد. نشر معارف چاپش کرده

  • حسن مجیدیان

آلواتان

سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۴، ۰۸:۰۲ ق.ظ

آلواتان یک کتاب کوتاه است و شامل پنج یادداشت از پنج رزمنده. ساده و صمیمی و رشک برانگیز به خاطر توصیف حالات شهدا. این کتاب داستان و رمان نیست. گزارش شاهدانِ عینی است از جنگ ما با بعثی ها.

  • حسن مجیدیان