آقای ابوعبیده
دیدید آقای ابوعبیده؟ بالاخره شما هم رفتید. و دیگر کسی نبود که با رویی چفیهپوش مقابل دوربین خبر شهادتتان را بخواند و انگشت بلند کند و وعده انتقام دهد. سید نصرالله اگر تصویر مقاومت بود و آقای سنوار سایه مقاومت، شما را همه میدانند که صدای رسای مقاومت بودید.«بسماللهالرحمنالرحیم»هایتان با آن تهلهجه غزاوی و صدای پرصلابتی که جوان بنظر میرسید، قند توی دل ما و بچههای غزه آب میکرد. طفلهای تازه زبانگشوده غزه بعد از کلمه مامان و بابا، مقابل تلوزیون، ابوعبیده میگفتند و پسرکان با چفیه سرخ بر چهره به تقلید شما، در کوچهها قهرمانبازی میکردند. اینکه میگویند اسمتان حذیفه بوده و چند عکس از چهرهتان منتشر کردهاند را باور نمیکنم. اشتباه گرفتهاند. شما برای ما همان مرد چفیهپوش سرخاید با نام جهادی ابوعبیده که فقط صداست و چهره نیست. که خود نخواست چهره شود. صدایی که سالها کابوس شب صهیونها بود و امید دل مادران شهدا. شما اگرچه رفتهاید آقای ابوعبیده، اما صوت پرهیبت شما از آن حنجره محمدی هنوز مثل همانروز در گوش ما خواهد ماند که فرمودید «لا غالب الا الله!»
مهدی مولایی