حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

مشورت های خانمان سوز!

شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۸:۲۸ ق.ظ

 

دیشب در پمپ بنزین خلج آبادِ کرج یکی از نوجوانان سابقِ طلبه و نره غول های امروزی را دیدم. یک ماشین بزرگ و مشکی و خفنی داشت که ندانستم چی بود اصلا. از طلبگی همان اوایل در آمده بود و رفته بود دنبال کسب و کار و وضعی بهم زده بود الحمدلله. میان حرف ها از مشورت های اشتباه و دنده های کاذبی که چندسالی از عمرش را به حبط و هدر داده بود نالید و گلایه کرد و فحشِ یواش داد. راست می‌گفت بچه ام. کم نبودند در یک دوره ای، عده ای که مالِ طلبگی و کسوت حوزوی نبودند؛ آمدند و بُر خوردند و امید بستند و بعد انکشف شد که برای این راهِ سخت آفریده نشده اند. بعضی ها زود فهمیدند و رفتند پی کارشان. برخی دیرتر و برخی هم به نظرم هنوز نمی‌دانند مالِ چه کاری و اهلِ چه راهی هستند! من غالبا از مشورت های بی محابای برخی رفقا، مُعجبم! بابا چه جراتی دارند بعضی ها. همان وقت یک دوستِ باحالِ مجردی داشتیم که به متاهل ها مشورت می‌داد  با ایشان کاری ندارم! دلسوز بوده لابد‌! آن متاهلِ ساده ی صمیمی را عاشقش هستم!!

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی