حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۵۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسن مجیدیان» ثبت شده است

درباره ی مربی شهید محمد عبدی

دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۱۹ ب.ظ

به بهانه ی سالگرد شهادت شهید محمد عبدی

آنها که دغدغه ی "بچه های مردم" را دارند، محمد عبدی را خوب می‌شناسند. محمدعبدی، مربی و معلم و برادر و  دلسوز نوجوان و جوان بود. عمر کوتاه و پر مخاطره ی او بر سر تربیت نسلی گذشت که قرار است در آینده بسیار نزدیک، علمدار عرصه فرهنگ و تربیت این انقلاب باشند. و البته امروز، شاگردان او در عرصه های مختلف اجرایی و علمی و تربیتی به لطف خدا خوب می درخشند.

او و هم نسلان و همقطاران فهیمش، بعد از رحلت امام راحل ره و با آغاز دهه ۷۰ و خوابیدن شور و حال جنگ،  و رخ نمودن زندگی جدید مردم در سایه ی دولت سازندگی ،به اقتضاء و  ضرورت آن دهه و آن سالها، در سنگر فرهنگ و تربیت مشغول مجاهدت و فعالیت شدند. شب و روزشان و جوانی و سرمایه و استعداد و آینده شان را به این مسیر آوردند و کار کردند. در این میان محمدعبدی اما چیز دیگری بود! او با آتش درون، پیوسته در مخاطره سوختن و در سودای رفتن بود. و عاقبت سوخت و رفت.

آن مربی جوان و بسیجی عاشق و معلم دلسوز به همراه همرزمانش، خوب دریافته بود که بهترین کارها، کادرسازی برای آینده انقلاب و حفظ و صیانت بچه های مردم از خطرات و گمراهی های زمانه است.برای محمد عبدی، هم زمان با شروع دوره تحصیلش در مقطع دبیرستان، دغدغه و انگیزه های عالی در زمینه تشکیل پایگاه فرهنگی تربیتی برای نوجوانان و طرح مسایل اجتماعی و دینی و گسترش فرهنگ انقلاب اسلامی و یادآوری مسایل مربوط به دفاع مقدس  بویژه شهدا و روش و منش آنها و غیره شکل تازه و جدی به خود گرفت و این فعالیتها در سالهای آخر دبیرستان به اوج خود رسید و تا هنگامه شهادتش با قوت ادامه داشت.

محمد خوب دریافته بود که پس از فراغت از روزگار جنگ، مسایل فرهنگی و هجوم بی امان ضدفرهنگی دشمن از راه خواهد رسید و این نسل درگیر مسایلی خواهد شد که جواب میخواهد. ایده می‌خواهد. حرف نو میخواهد. یاری در کنار خود می خواهد.

او با همین فهم و نگرش، سنگر معلمی را انتخاب کرد و شد "مربی بچه های مردم". مدرسه و مسجد و پایگاه بسیج، هیأت نوجوانان،  شد میدان عملیات فرهنگی، تربیتی و پروشی او. او به خوبی دریافته بود که رفتار و اندیشه یک مربی برای این نسل نوخاسته، چراغ راه و پای رفتن خواهد بود. و همین طور هم شد. جاذبه های رفتاری و اخلاقی و روحی محمدعبدی(که سخت مراقب خودش بود) در نزد نوجوانان از او یک معلم آگاه و توانمند و قابل اعتماد ساخته بود. او نه فقط یک معلم دلسوز که الحق یک بسیجی فهیم و تکلیف گرا و یک مشاورِ همدلِ قابل اتکاء برای نوجوانان ِ بی پناهِ آن دوره بود.

محمدعبدی محصول انقلاب اسلامی بود. امام را عاشقانه دوست داشت و افتخارش این بود که در کودکی و در جماران، امام دست روی سر او کشیده بود. برادر و یاور و مساعد و معاضد و رفیق روزهای سخت بود.برای رفقایش جان می داد. برای بسیج خودش را می کشت.بی اندازه با محبت و باظرفیت بود و اغراق نیست که بگویم خدای محبت و مهربانی بود. از کار خسته نمیشد و روی خستگی را کم کرده بود. می گفت که کار برای خدا خستگی ندارد. در میان همه ی فنون و تخصص ها او  متخصص کار برای خدا بود. آن جا که همه از پا می افتادند تازه جان میگرفت و بار مشکلات را به دوش می کشید.هر جا که او بود حال بود و صفا بود و نشاط برقرار بود و سرانجام و نتیجه هم ، حاصل بود. آقای عبدی مرکز ثقل کارها و نقطه ی تعادل فعالیت ها بود.

شب و روزش کار برای انقلاب بود. جثه ی نحیف اما جان پرشور و پر دردی داشت. وجودش تحرک و پیش روی بود. عاشق شهدا و دیوانه شهادت بود. بی تاب بود که زودتر برود. به هر دری میزد تا از قفس دنیا رهایش کنند. کارش التماس به شهدا بود. ناله میکرد و نامه می نوشت و با آنها با رفقای شهیدش قهر و آشتی داشت.دوکوهه و شلمچه و فکه و سه راهی شهادت برای او تکه ای از بهشت و مأمن یاوران صدیق مهدی(عج) بود. انس او با دوکوهه را از رفقایی باید پرسید که صبح علی الطلوع در محوطه صبحگاه  او را دیده بودند که به تنهایی نشسته بود و گریه میکرد و سینه میزد.عجیب بود گریه های بی نظیر او. چشمه جاری اشک های ناب او تا دم رفتن، جریان و جوشش داشت.مخزن چشمایش همیشه پر بود از باران بهاری. مرا ببخشید و از من نرنجید اما حوصله کنید این جا را کمی تفصیل بدهم. او تماما گریه بود. همه ی موجودیت و زیست او اشک هایش بود. او در تنهایی گریه می کرد. در جمع گریه می کرد. در سرخه حصار گریه میکرد. در بهشت زهرا گریه می کرد. در معراج شهدا گریه میکرد. در گوهرشاد بلندبلند گریه میکرد. در جماران های های اشک می ریخت.  در شب های بارانی دوکوهه  با گریه می بارید. از ایرانشهر تا چابهار در مسیر مأموریت گریه میکرد.در میان خنده ها به گریه می افتاد. پشت موتور گریه میکرد. در گرفتاری بچه‌ ها و دانش آموزان گریه می کرد. کارنامه ی تجدیدی بچه های حلقه اش را که میدید گریه میکرد. سر روی شانه ی مهربان مادرش میگذاشت و گریه میکرد. در نامه هایش گریه میکرد . وقتی متوجه عیوبش می شد، پناه به گریه می برد. و عجیب اینکه با نیلوفرانه ی علیرضا افتخاری خواننده ی محبوب آن ها سالها گریه میکرد و حتی وقتی چفیه ای که یادگار شهدا بود را بر سر دختر ضعیف الحجابی می دید، شب را تا صبح با گریه سر میکرد.

بگذریم که من و ما را طاقت، آن همه نیست که در اقیانوس بی کرانِ گریه های بی امانِ او تاب بیاوریم و همراه شویم! 
خیلی از هیأتی های آن سالها، او را با گریه ها و ضجه هایش می شناختند.ناله های او برای اهل بیت(ع) در مجالس عزای آنها فراموش نمی‌شود. از آن گریه کن های قهار هیئتی بود که هق هق او موج به گریه های هیات و شور به جان مداح می انداخت.

عشق عجیب او به مادر شهدا را ماها نمی فهمیدیم. حتی آرزوی شهادتش مثل حضرت زهرا س را هم درک نکردیم تا روزی که پیکرش را آوردند و سینه و پهلویش را دیدیم. همواره به مادرش میگفت:مامان دعا کن مثل حضرت زهرا شهید بشم.

برای او دغدغه تربیت و مراقبت از بچه های مردم آن قدر حیثیتی بود که به قول خودش حاضر بود از سر شب تا صبح با نوجوانی در خیابان قدم بزند تا مبادا این بچه در خلوت خود به گناه بیفتد. این مرام او در مقام تربیت بود اما نه این سادگی و شیرینی!  که زخم ها و طعنه ها و بی مهری ها همواره به راه بود و عاقلان علاقمند به حیات همواره زیر گوشِ این مجنونِ طریق نجات،  زمزمه ها داشتند که بابا زرنگ باش و به فکر خودت باش و کاری و شأنی و زنی و بچه ای و از همین دست تمنیات و حرف ها. اما خب او سرخوشانه راه خودش را می رفت و افق دیگری مد نظرش بود! سلوک جنون مندانه ی خودش را داشت. مردی که با افق های دوردست نسبت و آشنایی داشت، با این حرف ها، رهرو وادی عادات و روزمرگی ها نمی شد و در قواره و چارچوب عاقل ها نمی گنجید. برای پدرش نوشته بود که: بابا اصرار نکن من بروم سپاه. خداوند مرا آفریده است برای معلمی و مربی گری...

در سلوک او، دغدغه ی بچه های مردم، گریه های بی امان، معصومیتی دوست داشتنی، شوق به رفتن و رسیدن و... فراوان به چشم می خورد.  آن جوانِ یگانه ی دورانِ ما جریان مبارک و زنده ای است از تربیت و رشد و سازندگی. 

آری بی نظیر بود این آقای آقامحمد عبدی. و الحق که بعد از او، من همانندش را ندیدم.

خون پاک او، سرآغازی شد برای بسیاری از رویش ها و فعالیت ها.خیلی ها بعد از شهادت او، با همان سبک و سیاق، روش تربیتی او را در کانونها و هیئات دانش آموزی دنبال کردند. کم نیستند کسانی که او را میشناسند و دلبسته ی او و راهِ مبارک او هستند. علی خلیلی عزیز ما نیز یکی از آنها بود.

محمدعبدی پس از عمری التماس به خدا، در صبح روز جمعه  ۱۶بهمن۱۳۷۷، در شهر ایرانشهر سیستان در دشت سمسور به شهادت رسید.اما خدا شاهد است که نام و راه و رسم و مرامش هنوز هم زنده است.هنوز هم آدم می سازد. هنوز هم سرباز انقلاب و مربی بچه ها و علمدار فعالیتهای فرهنگی و تربیتی است. او هنوز هم مربی ماست. او همیشه مربی است.

 

 

  • حسن مجیدیان

ملداش

دوشنبه, ۹ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۳۷ ق.ظ

 

 

 

ملداش در زبان مازنی یعنی ملاداداش که خطاب به طلبه های مبلغ استفاده می‌شود. این کتاب شیرین، داستان سفر تبلیغی هدایت ایلچی به یکی از نقاط مازندران است. کش و قوس ها و اتفاقات جالبی در ایام اقامت هدایت در روستا اتفاق می افتد که خواندنی و آموختنی است. برای طلبه ها ، حرف های خوبی دارد. در رمان ملداش که نشر معارف چاپش کرده، ایلچی در روستا با مریضی و تشنج همسرش، بی فرزندی و بحث آوردن بچه از فامیل یا پرورشگاه به خانه، بیان اشتباه مساله ی شرعی و ضرر بیست میلیونی به شیربانِ گاودار، عقاید خرافی مردم، دردهای جوانان مجرد و عاشق روستا، گاومرگی در روستا و مهاجرت مردم، ترس از بحث غسل و کفن و تلقین میت و....دست به گریبان است. در هر صورت یک دوره ی مردم شناسی است این کتاب و خواندنش حتما مفیدِ فایده است.

  • حسن مجیدیان

کتاب آواز نیمه شب

چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۵۱ ق.ظ

 

 

من کارهای آقای داوود غفارزادگان را دنبال میکنم. ایشان کارِ نوجوان و کارهای جنگی هم فراوان دارند و یکی از کاردرست ترین نویسنده هاست. آواز نیمه شب یک کارگاه ساده ی نویسندگی است. یعنی یک زندگی معمولی در دهه ی ۶۰ و در دوران بمباران شهرها به زیبایی روایت شده است. در یک خانه ی قدیمی در بن بست آقابالایی چند خانواده باهم زندگی می‌کنند. آسیه دختر کوچک یکی از خانه ها سودای داستان نویسی دارد. پدر با کامیون در بیابان ها و جبهه مشغول است. مادر توراهی دارد. آصف بی اجازه به جبهه رفته و احمد خروسی را به خانه آورده که قبل از بمباران و آمدن جنگنده ها خبردار میشود، مادربزرگ در حال و هوای خودش سیر میکند، آقاماشاالله کله پز که دائم اخبار جنگ را از رادیو می‌شنود و همسایه ها از صدای رادیواش عاصی و کلافه اند کله پزی را رها می‌کند و به جبهه می‌رود. در یکی از روزها مادر بزرگ از دنیا میرود و خبری از آصف و ۲۰ تا از بچه های محل که در عملیات شهید شده اند می‌رسد و.....داستان جذاب و جالب جلو می‌رود و آخرش هم پایانش باز است و معلوم نیست احمدِ خروس باز به جبهه رفته یا...

داستان زندگی های ما هم کم و بیش مثل زندگیِ آقابالایی هاست. ما هم همان خُلق و خوها را از دهه ی ۶۰ تا امروز با خودمان آورده ایم به این روزها و روزگاران. کاش هنر داشتیم و بلد بودیم و می‌نوشتیمش. این کتاب را به نوجوان ها هم پیشنهاد میکنم. کتاب را انتشارات "کتاب نیستان" منتشر کرده است.

  • حسن مجیدیان

خانم! فردا کوچ است

چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۴۶ ق.ظ

یک کتابچه یک سفرنامه ی بامزه از خانمِ سکینه سلطان همسر ناصرالدین شاه خواندم که بد نبود. حکایت سفر عتبات و تشرف به حج. خانم وقارالدوله با سفرنامه ای که برای حدود ۱۲۰ سال پیش است، سختی ها و دردسرهای سفرهای قدیمی و خُلق و خوی مردمان عراق و عربستان آن روز را روایت می‌کند. برای آنها که متون دوره ی قاجار و ادبیات آن زمانه را دوست دارند؛ کتاب جالبی است. از نشر اطراف.

 

  • حسن مجیدیان

گفت و گو با استاد سادات رضوی

سه شنبه, ۳ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۵۰ ق.ظ

شور خوانی فعلی گوشه‌ای از یک تخصص مداحی است نه همه آن

شور خوانی فعلی گوشه‌ای از یک تخصص مداحی است نه همه آن

سادات رضوی گفت: امروز استادی که برای اکثریت مداحان باشد وجود ندارد و برخی مداحان مداحی نمی‌کنند بلکه شور خوانی و ریتم خوانی می‌کنند در حالی که شور خوانی فعلی گوشه‌ای از یک تخصص مداحی است.

فرهنگ مدح و مداحی یکی از عوامل مهم در ترویج اندیشه اسلامی شیعی و تثبیت آن در طول تاریخ ایران اسلامی به شمار می‌رود و در طول تاریخ مداحان و شاعران فراوانی با استفاده از اشعار، سیره و رفتار اهل بیت (ع) را با اسلوب‌های هنری و قالب‌های جذاب پایدار و تأثیرگذار توصیف و به مخاطبان انتقال دادند. هیأت فرصتی برای پرورش انسان و انسان‌سازی است که اگر به این مقوله بها داده نشود و آموزش‌های لازم صورت نگیرد، خسارتی را در پی خواهد داشت و چون مداحان و هیأت‌های مذهبی با جمعیت قابل‌ملاحظه‌ای از افراد جامعه به‌ویژه جوانان و نوجوانان در ارتباط هستند می‌توانند نقش مؤثری در تربیت آنان داشته باشند بنابراین اگر محتوایی که مداحان و هیأت‌های مذهبی به مخاطبان خود می‌دهند، غنی نباشد ممکن است تربیت دینی جوانان به‌ویژه انگیزه حضور مردم در مجالس دینی با چالش روبه‌رو شود.

شور خوانی فعلی گوشه‌ای از یک تخصص مداحی است نه همه آن

در بیست و بنجمین گام با سیدعلی‌محمد سادات رضوی‌ مداح اهل بیت (ع) گفت‌وگو کردیم:

*شما از سال ۱۳۵۰ از سن ۱۴ سالگی نوحه خوانی و ستایشگری برای اهل‌بیت علیهم السلام را آغاز کردید، مرحوم پدر بزرگوار شما هم از منبری‌های خوب غرب تهران بودند، برای ما از پیشینه خانوادگی در این باب و آموخته هایتان از مرحوم پدر بفرمائید.

پدرم از اهالی شهر مقدس قم بود؛ لازم به ذکر است اصالت سادات رضوی همه به شهر مقدس قم بر می‌گردد چرا که سلسله سادات‌رضوی که نسبشان‌به موسی‌مبرقع‌فرزند بلافصل امام‌جواد می‌رسد در قم مدفون هستند. ایشان ابو زوجه ای داشتند که اهل علم و معرفت بود و پدرم به واسطه ایشان قدم به وادی روحانیت می‌گذارد. سال ۱۳۲۱ به تهران مهاجرت و زندگی خود را در منطقه سلسبیل آغاز می‌کند.

دو اخوی بنده به نام سید علی اکبر و سید علی نقی بزرگ‌تر از من هستند و هر دو در وادی ستایشگری حضور داشتند و دارند اما نه به مقداری که بنده در این عرصه فعالیت دارم. بسیاری از اموری که به رعایت آن اهتمام دارم و از سفارشات مرحوم پدرم هست مدیون برادرهای خود هستم که بیشتر پدر را درک و از محضر ایشان کسب فیض کردند.

سال ۵۰ در سن ۱۳ سالگی پدرم را از دست دادم و در کنار برادرم سید علی نقی وارد عرصه ستایشگری شدم. از همان طفولیت به خواندن علاقه داشتم و مرحوم پدرم نیز خواننده خوب و قابلی بود و از نظر صوت و صدا بسیار قوی بود؛ ایشان موسیقی را هم خوب می‌شناخت. خاطرم هست پدرم از همان طفولیت در ماه مبارک رمضان یک قرآن پول به بنده می‌داد تا بروم و اذان بگویم. گاهی نیز اشعاری می‌داد و می‌گفت این شعر مثنوی است و باید به فلان سبک خوانده شود.

وقتی به همراه برادرم به مجالس می‌رفتیم چند نوحه و شعر به من یاد داده بود و می‌گفت هر زمان که این اشعار را خواندم با من بخوان و می‌خواندم، رفته رفته در این عرصه مهارت کسب کردم. یادآور می‌شوم هنوز که هنوز است در بسیاری از مسائل از اخوی کمک می‌گیرم چرا که ایشان تحصیلات دانشگاهی و حوزوی دارد و همچنان بنده شاگرد ایشان هستم.

* بحمدالله حضرتعالی از جمله معدود مداحانی هستید که تسلط بر دستگاه‌های موسیقی و ردیف‌های آوازی دارید. این یادگیری از کجا و به چه صورت و توسط چه کسی یا کسانی برای شما حاصل شد؟ مداحی با تسلط بر دستگاه‌های موسیقی و ردیف‌های آوازی چه تفاوتی با مداحیِ غیرِ آن دارد؟

پدرم موسیقی را خوب می‌دانست و در عین حال بسیار خوب می‌خواند؛ ایشان مشوق اصلی بنده در یادگیری دستگاه‌های موسیقی بود. خاطرم هست نخستین آوازی که خواندم مثنوی افشاری بود. مثنوی افشاری اصل مثنوی است. از همان دوران به موسیقی علاقمند شدم. باید بگویم دستی هم در خوشنویسی دارم.

پدرم خوشنویسی می‌کرد و جناب استاد رضا مافی که از بزرگان خوشنویسی بود در همسایگی ما بود؛ ایشان مبتکر و مبدع نقاشی خط در ایران به شمار می‌رفت. بنده به منزل این استاد بزرگ رفت و آمد داشتم. در آن دوران در دبیرستان‌ها مسابقات مختلف هنری برگزار می‌شد که یکی از آن مسابقات مسابقه خوشنویسی بود یادم هست در یک دوره بود که در سطح کشوری در حوزه خوشنویسی رتبه کشوری کسب کردم. استاد مافی مرا به استاد سید حسین میرخانی ارجاع دادند ایشان استاد ارشد انجمن خوشنویسان به شمار می‌رفت.

بعدها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مرحوم محمد رضا شجریان سال ۱۳۵۸ کلاسی را در مرکز رادیو در میدان ارک برگزار کرد و متقاضیان ابتدا در آزمون ورود شرکت کردند از میان ۲۵۰ شرکت کننده در آزمون تنها بنده پذیرفته شدم. این کلاس زیاد طول نکشید و قریب به یک سال آواز شور و دشتی را در این کلاس فرا گرفتم بعد کلاس منحل شد

زمانی که نزد استاد میرخانی رفتم از بنده پرسید غیر از خوش نویسی به چه کار دیگری اشتغال داری؟ گفتم می‌خوانم! گفت بخوان و بنده چند بیت شعر خواندم فارغ از اینکه بدانم استاد سید حسین میرخانی خود در موسیقی طول‌هایی دارد و نوازنده‌ای بی نظیر در حوزه کمانچه است. بعدها که متوجه شدم از ایشان پرسیدم چرا ساز نمی‌زنید گفت: من اولین قرآن نستعلیق را به قلم تحریر در آورده‌ام و دستی که قرآن نوشته است نباید به ساز برسد؛ ایشان بعد از نگارش قرآن کریم ساز را به صورت کامل کنار گذاشته بود. بر این اساس در میان هفته به دفتر ایشان مراجعه می‌کردم و نزد این استاد بزرگ به یادگیری خوشنویسی و موسیقی اهتمام داشتم؛ لازم به تاکید است در گذشته اساتید قبل از آموزش هنر ابتدا انسانیت و اخلاق را به شاگردان آموزش می‌دادند به گونه‌ای که اولین سرمشق خط نویسی اساتید این عبارت بود ادب آداب دارد؛ جناب میرخانی یک استاد اخلاق، تقوا و انسانیت بود. ایشان نیز نامه‌ای به مرحوم استاد اسماعیل مهرتاش نوشت و مرا به ایشان معرفی کرد.

استاد مهرتاش دو کلاس هنر پیشگی و آواز و موسیقی داشت. وقتی نزد استاد رفتم و نامه را به ایشان تقدیم کردم مرا تجلیل و تقدیر کرد و خواست چند شعر برایشان بخوانم و خواندم. سپس قرار شد دوشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها نزد ایشان بروم. در این مرکز خواننده‌های تراز اول چون شجریان، عبدالوهاب شهیدی، هنگامه اخوان، محمد منتشری و جمال وفایی می‌آمدند و شاگرد ایشان بودند. در طول این ایام سعی کردم ردیف و آوازها را نزد این استاد فرا بگیرم و این مهم چند سال طول کشید. اگر امروز جوانان وارد این وادی نمی‌شوند به دلیل سختی مسیر و نداشتن صدای اولیه است.

بعدها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مرحوم محمد رضا شجریان سال ۱۳۵۸ کلاسی را در مرکز رادیو در میدان ارک برگزار کرد و متقاضیان ابتدا در آزمون ورود شرکت کردند از میان ۲۵۰ شرکت کننده در آزمون تنها بنده پذیرفته شدم. این کلاس زیاد طول نکشید و قریب به یک سال آواز شور و دشتی را در این کلاس فرا گرفتم بعد کلاس منحل شد.

شور خوانی فعلی گوشه‌ای از یک تخصص مداحی است نه همه آن

*در همین زمینه اگر بخواهید به مداحان جوان توصیه برای آشنایی با دستگاه‌ها و ردیف‌ها و گوشه‌ها بکنید چه می‌فرمایید؟ چه منابع و تمرینی در این باب داریم؟

دانستن این هنر چند فایده برای شخص، هنر کشور و آیندگان دارد من توصیه می‌کنم کسانی که حتی حنجره آوازی ندارند بروند و فرا بگیرند. البته این کار به قدری دشوار است که بسیاری از جوانان از ادامه راه منصرف می‌شوند. در پای هنر باید خون جگر خورد و خوشنویسی یکی از آن هنرهاست انسان که به همین راحتی نمی‌تواند غلام حسین امیرخانی بشود. مداحان جوانی که وارد وادی مداحی شده‌اند می‌طلبد چارچوب و استخوان بندی آواز ایرانی را فرا بگیرند. اینکه بخواهند همه گوشه‌ها را یاد بگیرند کار دشواری است و همه گوشه‌ها نیز برای یک مداح کارایی ندارد. به قدری آوا و گوشه‌های متعددی در موسیقی داریم که این نیست بنده نیز به همه گوشه‌ها اشراف داشته باشم اما گوشه‌های اصولی را می‌دانم برای مثال دستگاه همایون درآمد، چکاوک، بیداد، بختیاری، چارپاره و… دارد که آنها را فرا گرفته‌ام اما شاید گوشه‌های فرعی را ندانم. خوب است که جوانان بیایند و همایون را فرا بگیرند و بدانند همایون چه نوع آواز، ردیف و گوشه‌ای است و مادر آوازهای کشورمان کدام است؟؛ این فرا گیری به خودشان کمک می‌کند.

انسان هر کاری را علمی انجام دهد خوب است. موسیقی ایران موسیقی غنی است و می‌توان گفت جز سه موسیقی برتر جهان و شاید اولی باشد. خاصیت موسیقی ایرانی آرام بخشی بوده و قدرت تفکر به انسان می‌دهد به گونه‌ای که انرژی خاص و بادوامی را به آدمی منتقل می‌کند. آیا موسیقی رپ، راک و داک چنین است؟ اینکه این نوع موسیقی‌ها وارد عرصه مداحی شده می‌توان گفت دستانی پشت پرده است تا این نوع موسیقی‌ها وارد مداحی شود.

  • حسن مجیدیان

کتاب مرا بپذیر

شنبه, ۳۰ دی ۱۴۰۲، ۰۷:۲۳ ق.ظ

این کتاب یک مرور کوتاه و درست و مستند به زندگی حاج قاسم سلیمانی دارد. برای آشنایی با آن شهید بزرگ، و هدیه به کسانی که دوست دارند از شهید سلیمانی، مطلب خوب پیدا کنند، منبع خوبی است و برای نوجوان ها هم عالی است. چقدر بزرگ و چقدر باعظمت بوده و چقدر آن مرد با افق های وسیع، نسبت داشته. اما به شدت در دسترس است. چاره ی رسیدن به او و مثل او شدن در صدق و اخلاص و دویدن بی امان و همت والا و... است که امثال من ندارند. کتاب را انتشارات روایت فتح به تازگی و زیر نظر بنیاد مکتب حاج قاسم چاپ کرده است.

 

  • حسن مجیدیان

اجاره نشین خیابان الامین

شنبه, ۳۰ دی ۱۴۰۲، ۰۷:۱۹ ق.ظ

یکی از بهترین منابع شفاهی و مستند راجع به شروع و گسترش جنگ داخلی سوریه همین کتاب است. برای فهم اینکه یک کشور چگونه ویران و نابود میشود؛ خواندن این کتاب عبرت آموز است. اما وجه دیگر کتاب خیلی دلنشین است. عظمت و بزرگی حضرت رقیه سلام الله علیها. جمال فیض اللهی که احتمالا رفقایی که در آن ایام سوریه بوده اند، بشناسندش؛ آدمِ بی اعتقادی نسبت به امام حسین علیه السلام و وقایع کربلا بوده و سر امام به نیزه رفتن و کتک خوردن اطفال امام را داستان و خرافه می دانسته. کارش هم در ترکیه قاچاق بوده و حسابی وضع مالی و امکاناتی اش خوب بوده. اما شبی بطور اتفاقی به حرم خانم سه ساله می‌رود و حتی زیارت هم نمی‌کند و گوشه ای از حرم می خوابد. آن خانم کوچک اما باعظمت و گره گشا، به خوابش می آید با او حرف می‌زند و به جمال می‌گوید:" همین جا بمان" .

جمال در جریان حوادث سوریه و مشاهده جنایات داعش و سربریدن ها و...چشمش باز می‌شود و به داستان کربلا و خرابه و حضرت رقیه و‌...ایمان می آورد و مقیم و خادم حرم و ساکن خیابان الامین دمشق می‌شود و... بسیار این کتاب را توصیه میکنم به دوستان. برای تقویت ایمانِ ضعیف الایمان ها مفید است و راستِ کارِ عاشقانِ حضرت رقیه سلام الله است. راستش من خودم متنبه شدم که چقدر دور بوده ام از این خانم باعظمت که با دست های کوچکش، معجزه ها بلد است. کتاب را آقای علی اصغر عزتی پاک تدوین و نشر معارف چاپش کرده است. برای نوجوان ها بسیار مفید و مناسب هدیه دادن است.

 

  • حسن مجیدیان

مرحوم قاضی می‌فرمودند: انسان باید به خدا پناه ببرد و خداوند خیلی کمک‌کننده و خیرالمُعین و پسندیده و اختیار کننده است. اما دستورالعمل این سه ماه: - علیکم بالفرائض فی أحسن أوقاتها! دستورالعمل آن است که #نماز‌های_واجب را در بهترین اوقات خودش انجام دهید همراه نوافل آن! (که مجموعاً پنجاه و یک رکعت می‌شود، اگر نتوانستید چهل و چهار رکعت) و اگر شواغل دنیا شما را منع کردند، صلاة أوّابین را که همان نماز ظهر است، ترک نکنید، چون خیلی اهمّیّت دارد! خصوص نماز ظهر خیلی اهمیت دارد و آن بواسطه وقت آن و خصوصیت و موقعیت آن در بین اوقات دیگر است! و «صلاة وسطی» را که در قرآن آمده، تفسیر به نماز ظهر کرده‌اند، و «صلاة اوّابین» یعنی آنها که خیلی توجه به پروردگار دارند، یعنی رجوع‌کنندگان به خدا؛ زیرا رجوع‌کنندگان به خدا به آن تمسک می‌کنند. - نوافل شب را هیچ چاره‌ای نیست، مگر آنکه آنها را به‌جا آورید، نه خیال کنید #نماز_شب ساقط است و آن سد سکندری است که هیچ شکسته نمی‌شود! عجب از کسانی که قصد دارند، دنبال کنند مرتبه‌ای از کمال را در حالی که شب‌ها قیام نمی‌کنند؛ ما نشنیده‌ایم کسی به مرتبه‌ای از کمال برسد، مگر به قیام شب و نماز شب. - علیکم بقرائة القرآن! بر شما باد به #قرائت_قرآن کریم با صوت حزین و باآهنگ و غنا! یعنی با صدای خوش بخوان که تو را تکان دهد و در روایات داریم که قرآن را با تغنّی بخوانید. امام زین‌العابدین تغنّی به قرآن می‌کردند، این تغنی در قرآن برای انسان بسیار مفید است. - بر تو باد زیارت #مشهد_أعظم در هر روز! [که منظور از «مشهد أعظم» أمیرالمؤمنین«ع» است، چون مرحوم قاضی در #نجف بوده‌اند] و زیارت مساجد معظمه! [که منظور کوفه و سهله است] و در بقیه #مساجد عبادت خود را به‌جا آورید! چون مؤمن در مسجد مثل ماهی است در آب؛ همان‌طوری که حیات ماهی به آب است، حیات مؤمن هم در مسجد است؛ ماهی را از آب بیرون اندازند، می‌میرد. - بعد از نماز‌های واجب، #تسبیح حضرت صدیقه طاهره«س» را ترک نکنید! زیرا که آن ذکر کبیره شمرده شده و لااقل بعد از هر نماز یک ‌بار بگویید و اگر توانستید دو یا سه بار بگویید بهتر است. - از لوازم مهم، #دعا_برای_فرج حضرت حجت بقیة الله الأعظم است در قنوت نماز وتر، و از آن گذشته در هر روز، و در جمیع دعاها برای حضرت دعا کنید. - زیارت جامعه را روز‌های جمعه به‌جای آورید! مقصود، زیارت جامعه معروف است: زیارت #جامعه_کبیره. - قرآن که می‌خوانید، در این سه ماه از #یک_جزء کمتر نباشد، در هر روز یک جزء. - زیارت و #دیدار_برادران خود را زیاد کنید! (مقصود رفقای طریق هستند) خیلی آنها را زیارت کنید و ببینید؛ زیرا اینها هستند برادران طریقی شما که در طریق و عقبات نفس و تنگناها که انسان گیر می‌کند، کمک انسان می‌کنند و نجات می‌دهند.

#سیدمحمدحسین_حسینی_طهرانی #مطلع_انوار انتشارات مکتب وحی جلد ۲، برگزیده از صفحات ۱۰۵ تا ۱۱۳.

  • حسن مجیدیان

امام حسین و ماه رجب

شنبه, ۲۳ دی ۱۴۰۲، ۰۷:۳۷ ق.ظ

استاد سیّد محمّدمهدی میرباقری:

«در زیارت امام حسین علیه السلام که در اول ماه رجب خوانده می‌شود که زیارت فوق‌العاده‌ای هم هست، تعبیر این است که «لَبَّیْکَ دَاعِیَ اللَّه». گویا امام حسین علیه‌السلام در آغاز  این سه ماه ما را به خدا دعوت می‌کنند. این خیلی از آن روایت مَلکِ داعی که بزرگان روی آن تأکید کردند مهم‌تر است و بشارت مهم‌تری است؛ یک‌موقعی، یک ملکی از آسمان هفتم صدا می‌زند، یک‌موقعی، سیدالشهداء در آغاز ماه رجب ما را به ورود به ضیافةالله دعوت می‌کند. بنابراین، این ماه ماهی است که با دعوت خاص الهی ما به ضیافت فرا خوانده شدیم. شروع این ماه ان‌شاء‌الله با امام حسین علیه‌السلام باشد و سِیرمان هم در این ماه با سیدالشهداء باشد.»

  • حسن مجیدیان

اعمال مشترک ماه رجب

شنبه, ۲۳ دی ۱۴۰۲، ۰۷:۳۴ ق.ظ

چند عمل مشترک در ماه رجب

 

رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمود: هر کس در ماه رجب صد مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذِی لا إلهَ إِلاّ هُوَ، وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَأَتُوبُ إِلَیْهِ» و در پایان صدقه اى بدهد، خداوند کارش را به رحمت و مغفرت پایان دهد و هر کس چهارصد مرتبه آن را بگوید فضیلت شهیدان را دارد.

 

همچنین رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمود: کسى که در ماه رجب هزار مرتبه «لا اِلهَ اِلاَّ اللّه» بگوید، خداوند عَزَّ وَجَلَّ برای او صدهزار حسنه بنویسد و برای او صد شهر در بهشت بنا فرماید.

در روایتى آمده است: «هر کس در ماه رجب، در وقت صبح، هفتاد مرتبه و شبانگاه نیز هفتاد مرتبه بگوید: «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ وَأَتُوبُ اِلَیْهِ» و پس از آن، دستها را بلند کند و بگوید: «أَللّهُمَّ اغْفِرْ لی وَتُبْ عَلَىَّ» اگر در همان ماه رجب بمیرد، خداوند از او راضى خواهد بود.

در طول این ماه هزار مرتبه بگوید: «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ ذَاالْجَلالِ وَالاْکْرامِ مِنْ جَمیعِ الذُّنُوبِ وَالاْثامِ» تا خداوند رحمان وى را بیامرزد. منبع: مفاتیح‌الجنان

 

  • حسن مجیدیان