حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

یک تجربه

يكشنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۳، ۰۸:۰۵ ق.ظ

خیلی دوست داشتم یک تجربه ای را با دوستان به اشتراک بگذارم ولی حوصله ی نوشتن طولانی ندارم. فقط میخواهم بگویم که اگر واقعا و از جان، امام زمان علیه السلام را بخواهیم شدنی است. و نشانه ها و علائم آن خواستن و لطف و محبت شان دیده می‌شود. من دو تا تجربه دارم. شاید مقبول شما نشود و محلی بهش ندهید، ولی من احساس میکنم که اگر میخواستم می‌شد. وقتی نوجوان بودم خیلی به حضرت صاحب الزمان روحی فداه فکر میکردم. خیلی کتاب می‌خواندم راجع به ایشان. هدیه ی اعمال و نوشتن نامه و مراقبت و رعایت یک سری مراقبات و خلاصه خداوکیلی فکر و ذهنم ایشان بود. هم می‌دیدم که چقدر رقیق و خوب شده ام و دنیا را نمی‌بینم و هم گشایش و مهر حضرت را احساس میکردم. حتی خوابی واضح از ایشان دیدم و یقین کردم بر من اشراف دارند. این حال و هوا برای دوران دبیرستان و قبل از دانشگاه و ایام بعد از شهادت آقا محمد عبدی بود. اما خب، وقتی سیل معاصی و عفونت ها و بی مبالاتی ها و... آمد، تمام آن داشته ها را شست و برد. بعد از آن هیچ فهمی و تقربی به آن ناحیه مقدسه نداشتم و ندارم و مثل خیلی ها در مورد ایشان غالبا حرف مفت و ادعای پوچ دارم.

تجربه ی دوم همین اخیر بود. دوستی در قم از من خواست که تلاش کنم کتابی برای حضرت رسول روحی فداه بنویسم. خب من بنا به دلایلی که نوشتنش لازم نیست؛ ایشان را از میان معصومین، ویژه دوست دارم. حضرت رسول برای من، تمامِ عشق است و همه چیز است. بعد از آن پیشنهاد شروع کردم به مطالعاتی. چیزهایی در کاغذ برای ایشان می‌نوشتم. با افرادی راجع به ایشان گفتگو کردم. شب ها داستانی را در ذهنم شکل میدادم و می بافتم و جلو می‌بردم و خوابم می برد. همان روزها، احساسِ عنایتی از ایشان داشتم و آیات و علائمی از همان توجه و اشراف. حتی شبی خواب دیدم که حضرت در یکی از جنگ هایشان به من ماموریتی دادند. آن قدر آن رویا واضح بود که حد نداشت. شبی هم من همراه ایشان از غار ثور به مدینه میرفتیم و من هیبتی عربی داشتم و شقیقه هایم هم موی سپید داشت. حالا شما میخندید لابد و می‌گویید حاجی اینها که گفتی همه اش خواب بود و قابل استناد نیست و... بله قبول! ولی خوشا خوابی که آن حضرت درش باشد تا دیگران. ولی آن احساس قلبی و حالِ معنوی را که نمی‌توان منکر شد. مگر اینکه مرا خالی بند فرض کنید! نویسنده ی کتاب " پس از بیست سال" که راجع به مولا امیرالمومنین سلام الله علیه است میگفت: آن قدر راجع به معاویه غرق تحقیق بودم که صبح گوشی ام زنگ خورد و دیدم روی صفحه نوشته شده" معاویه در حال تماس..." یعنی معاویه داشت بهش زنگ میزد

خلاصه این علامت غرق شدن طرف در یک مسأله ای بود. بگذریم خواستم بگویم که اگر کسی حقیقتا در پی حضرت باشد و فکر و ذکرش آقا باشد و تلاش کند و مراقبت کند؛ شک نکنید که این مساله در دسترس است و خودِ طرف با قلب و روحش و حتی در ظواهر زندگی اش، عنایات و اشراف حضرت را خواهد دید. من از تجربه ام گفتم. خواه بپذیرید یا نه. اما دیدم نوشتنش خالی از فایده نیست.

یا صاحب الزمان ادرکنا و اغثنا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی