ایستگاه گورخوان
این کتاب را در ایستگاه های مترو تهران خواندم. چند داستان تامل برانگیز و بعضا با پایان باز و عموما دردآور.
بد نبود.
- ۰ نظر
- ۲۲ آذر ۰۲ ، ۰۸:۱۷
این کتاب را در ایستگاه های مترو تهران خواندم. چند داستان تامل برانگیز و بعضا با پایان باز و عموما دردآور.
بد نبود.
انتشارات پُرکار و متعهد شهید کاظمی، کتابِ خوب کم چاپ نکرده؛ اما به نظرم ناتا از بهترین ها باشد. اتفاقا حالا که ایام فاطمیه هست، فرصت خوبی برای خواندن و حظ بردن از صفحات و کلماتی است که رایحه ی دل انگیزِ خانه ی علی و فاطمه علیهمالسلام را در خود دارد. کتاب برای من خنده و گریه را توأمان داشت. ناتا دختری از خطه ی آفریقاست که برای بردگی و کنیزکی سر از حجاز و بازار عکاظ و یثرب و در نهایت خانه ی سعدبن عباده ی خزرجی در می آورد و نامش میشود " جاریه" . داستانِ کتاب از زاویه ی نگاه و روایتِ جاریه و خوله( دختر سعد) وضعیت آن روز عربستان و تحولاتی عظیمی که با آمدن اسلام و پیامبر در مناسبات اجتماعی و روابط انسانی پدید آمد را روایت میکند. عادات و رسومات منحط مردم جاهلی، وضعیت بغرنج زنان و بردگان و کنیزان، خلق و خوی اشراف، عظمت اسلام، مهربانی و بزرگی و وسعتِ جان و دلِ رسول خدا، جوانمردی و فداکاری و جایگاه مولا امیرالمومنین، مهربانی، مادری، صفای نفس، دلسوزی برای امت، مظلومیت و تنهایی، لطماتِ جانکاه و جگرفرسای خانم حضرت زهرا سلاماللهعلیها، خوبی برخی اصحاب مثل مالک پسر سعد و در نهایت تحول و رشد روحی ناتا و سرنوشت رشک برانگیز او در این کتاب به خوبی نمایانده شده. کتاب را بدهید نوجوان ها بخوانند. ضعیف الایمان ها و ضعیف الاراده ها بخوانند.نا امیدها هم. دختران نوجوان هم. بسیار کتاب معرفت زا و امید افزایی است. حضرت زهرای این کتاب، همان فاطمه ی آیات و روایات است. کتاب را حقیقتا میستایم.
برای آشنایی اجمالی با تاریخ صدراسلام و دسایس معاویه ی ملعون و مقتل کوتاه کربلا و حوادث روز عاشورا، این رمان کار را ساده کرده است. به نظرم مثلا نوجوان جماعت که حالِ خواندن کتب جدیِ تاریخی را ندارند، این رمان را بخوانند که اطلاعاتش مستند است. فکر کنم کاتب اعظم شخصیتی خیالی باشد که نویسنده با خلق آن و از زبان پسرِ کاتب بخشی از تاریخ را روایت کرده. کتاب را باید با توجه خواند؛ چرا که در لابلای کتاب روضه ی سیدالشهدا علیهالسلام آورده شده است. قبلا عرض کرده بودم که رمان نمایانگرِ شخصیت ها و زوایای روحی و درونی آنهاست. به شخصیت های کتاب مثل پسر کاتب، پیشکار، برادرزاده ی ابن ملجم، برادرِ ابوشعثاء، نعمان و...که بنگریم؛ خودمان را در آنها کم و بیش پیدا میکنیم. البته دور از من و شما باشد که مثل آنها شویم. ان شاالله ما از شیعیان و محبان اهل بیت علیهم السلام باشیم.
کتابی را که در مردادماه تهیه کرده بودم در آذرماه تمامش کردم. شبی چند ورق و اندک اندک خواندم. آقای دکتر رضا داوری اردکانی، فیلسوفِ زمانه ی ماست. فیلسوف فکر و فرهنگ. نود سال دارد و هفتاد سال است که از فلسفه میگوید. آثار او بسیار قابل اعتنا و مورد توجه اهالی فکر و اندیشه است. با کلمات و آثار ایشان، یک افق گسترده ی فکری، ورایِ آنچه که ماها داریم، پیش رویمان گشوده میشود. سخت هم هست البته فهم این حرف ها. چون متاسفانه فاز و فضای مطالعه ی ما دمِ دستی ها و زودفهم ها بوده و همواره خودمان را محدود کرده ایم، به یک سری مطالعات مشخص و بسته. نرفته ایم به سمت مطالب عالی و حرف های جدی و سطح بالا. کتاب بلای بی تاریخی و جهان بی آینده حاوی جدیدترین نظرات دکتر داوری است. بحث هایی همچون فلسفه و تجدد، نظری به غرب متجدد، فرهنگ و راهبرد زندگی،فلسفه و فضای مجازی، شعر در شهر قدیم و در عالم جدید و... حیف است عمر و جوانی ما برود و فهم و اندیشه ای پیدا نکنیم. به عالم فلسفه هم سری بزنیم که راهگشای ماست برای فهم هستی و زندگی و آخر و عاقبت مان. فلسفه به کلیات و کلان ها و سوالات اساسی می پردازد. شاید هم بشود گفت سوالات دردآور و مهیب و وحشت زایی که آدم ها از آن فراری اند. کتاب را انتشارات " نقد فرهنگ" چاپ کرده است.
غم فراقِ تو در باورم نمی گنجد....
حاج اصغر ملکیِ باصفا و با عشق که مثل جان بود برای ما، رفت پیش حضرت ارباب
برایش حمدی بخوانید
بین دوستان، توافقی هست که هرکس میخواهد مشغول به کار فرهنگی شود یا دارد کار تربیتی انجام می دهد و....بی نیاز از مراجعه به آثار استاد صفائی حائری نیست. مرحوم صفائی در این باب حرف ها، ایده ها، دغدغه ها و تجربیاتی دارند که نمیشود بی اعتنا از کنار ایشان گذشت. آن عالمِ دغدغه مند علاوه بر مسائل تربیتی، در باب تفسیر قرآن، مسائل خانواده، تاریخ اهلبیت علیهم السلام، مسائل حکومت دینی، دعا و مناجات و...کتاب های خوبی از خودش به یادگار گذاشته است. کتاب نظام اخلاقی اسلام دو فصل دارد. یک فصل راجع به اینکه اساس اخلاق در اسلام و نظام اخلاقی آن چگونه است و فصل دیگر در شرح دعای عالیِ مکارم الاخلاقِ امام سجاد علیه السلام. کوتاه و خواندنی است.
این روزها هر گاه که نظر میکنم به فضای #فرهنگ و #هنر کشور، با فسردگی و دلمردگی شگفتی مواجه میشوم که چشمانداز آینده را برایم مهآلود و مبهم میکند. و این آسیبی نیست که ما بخواهیم یا حتی بتوانیم با آن کنار بیاییم. اگر نجنبیم و مناسبات با اهل فکر و فرهنگ و هنر و فرهیختگان را اصلاح نکنیم، دور نیست که #چراغ_هنر و تولید فرهنگ در ایران #خاموش گردد. این وضعیت یعنی که ما در آستاتهی یک #باخت بزرگیم؛ یعنی که با کوتهنظری و با در نظر گرفتن مصالح کوچک و روزمره، و صد البته #سیاست_جناحی، یک قدرت بزرگ بازدارنده را به مسلخ بردهایم و دست خود را از ابزاری نجاتبخش خالی کردهایم. هنرمندان اگر مجال نیابند، و اهل فکر اگر افسرده باشند، و مجامع هنری و ادبی اگر تعطیل شوند، رمق از جسم مُلک و ملت خواهد رفت. امیدوارم تا دیرنشده سیاستگذاران فکری برای این احوال ناامیدکننده داشته باشند، و عملیات نجات را آغاز کنند. اولین قدم هم برداشتن عینک سیاستزدگی از چشمان متولیان امر است. تا این معظل پابرجاست، ما جان نخواهیم گرفت در این زمین. نویسنده و هنرمند را اگر پیرو ببینیم، و بخواهیم، علیه فلسفهی وجودشان و ماهیتشان اقدام کردهایم. این یعنی که بعد از آن، با هرچه و هرکس که کار کنیم، مطمئنا با #هنرمند و #نویسنده_اصیل و #پیشرو کار نکردهایم. پس درجا خواهیم زد، و بعد که از پیشروی مایوس شدیم، عقبگرد خواهیم کرد.
کتابی خواندنی با پایانی تلخ و دردآور راجع به روزهای جنگ و بمباران شهرها توسط رژیم صدام در شهر همدان. داستان مفقود شدن دایی هادی و جست و جو برای یافتن او و نجاتش از دست کومله و دلتنگی و انتظار پدر و مادر و داستانهای فرعیِ دیگری در جنب داستان اصلی. حکایت روحیات و تصمیمگیری ها و ثبات و تزلزل آدم ها در موقعیت های خطیر. انگار داستان زندگی ماست. اما آنجا که احساس میکنی با آمدن خبر شهادت هادی داستان به سرانجام خواهد رسید؛ ناگهان بمبی به خانه ای که داستان در آن اتفاق افتاده می افتد و.... کتاب آواز بلند اثر آقای علی اصغر عزتی پاک است از انتشارات شهرستان ادب. کوتاه است و خواندنی.
اگر حال داشتید این کتاب خواندنی و مختصر را هم بخوانید. کتابِ بی چشمی از انتشارات معارف. راجع به معماری باخدا به نام رسول از اهالی یزد که الان هفتاد سال دارد و چشمِ دلش باز است و اموات را در این دنیا میبیند. داستان ها واقعی است و البته که باورکردنی و مطابق با روایات. راوی زنده است و مطالبش را بصورت داستانی از زبان او نوشته اند. به نظرم درس آموز و هشداردهنده و حال خوب کُن است. به دوستان نوجوان هم سفارش میکنم این کتاب را که خواندنش یک ساعت بیشتر زمان نمی برد را خوب و با دقت بخوانند.
به گزارش جهان نیوز به نقل از روزنامه جوان، کانال تلگرامی «در محضر استاد عابدی» بخشی از بیانات اخلاقی آیتالله احمد عابدی، استاد اخلاق و صاحب درس خارج را درباره ناپسندبودن قضاوت نسبت به علم و سواد دیگران به اشتراک گذاشت. آیتالله عابدی در این بیانات که بعد از جلسه درس خارج فقه مورخ ۲۴آبان۱۴۰۲ در حرم مطهر حضرت معصومه (س) ایراد شده است، میفرمایند: امروز نکتهای میگویم که خیلی باعث رنج من میشود. گاهی بعضیها خیلی زود نسبت به دیگران قضاوت میکنند، مخصوصاً نسبت به علم و سواد دیگران. چرا در حوزه علمیه تا بحث میشود، میگویند فلانی بیسواد است؟ ملاک سواد دقیقاً چیست؟ آیا اگر کسی در مسئلهای اشتباه کرد، یعنی بیسواد است؟ این حرفها از نظر اخلاقی بسیار زشت و شرعاً حرام است. کسی که ادبیات خوانده است میتواند به همه اشکال کند، پس دیگران بیسوادند؟ یا یکی فقه و دیگران کلام بلد هستند، یعنی به هم بگویند بیسواد؟ اصل این کار خیلی اشتباه است. غیر از اینکه میگوییم مردم را دوست بداریم، باید خودمان و استادان خودمان را دوست بداریم. خیلی زشت است همدیگر را متهم به بیسوادی کنیم. زشت است که ممتحن شفاهی به طلبهای بگوید بیسواد است. ملاک و ضابطهای در حوزه برای سواد و عدمش نیست و یکدیگر را بیجا متهم میکنیم. لااقل خودمان عادت کنیم به یکدیگر بیسواد نگوییم. یک چیزی من بلد هستم و گفتهام، او هم صد تا چیز بلد هست که نگفته و من بلد نیستم، به علم مردم احترام بگذارید! دیگران هم سواد دارند! دیگران هم آگاهی دارند، اما در حوزه تخصص ما نیست. این نسبت ناروا عوارض منفی زیادی دارد. اگر به همدیگر نسبت ناروا مثل «بیسواد» بدهیم، یعنی یکدیگر را دوست نمیداریم.