پس از 60 سال
شنبه, ۲۹ دی ۱۴۰۳، ۱۰:۱۸ ق.ظ
شب جمعه در حرم سیدالکریم علیه السلام بودم. مردمانی از طیف و تیپ های مختلف به شهید طیب سر میزدند. فاتحه و تکریم داشتند. برخی برای کوچکترها از او میگفتند که چه کرده و کی بوده! من به فکر فرو رفتم که این عزت و یادکرد، چیزی فرا و ورای آن دفاع از حضرت امام باشد! باید کُلِ زندگی او را برآیند گرفت نه فقط آن دَمِ آخر را. معتقدم هر شهیدی بین خودش و خدا چیزی و کاری و سِرّی و حرفی و...دارد. حتما یک خبری وسطِ آن ارتباطِ دونفره هست. آقای عبدی میگفت: "شهدا بلد بودند چطوری سرِ خدا را کلاه بگذارند!" به شوخی میگفت اما یعنی آنها بلد بودند دلبری از خدا بکنند و او را راضی کنند که بخردشان و ببردشان.
خدایا من که چیزی بلد نیستم.