خون شهید...
- ۰ نظر
- ۰۸ دی ۰۰ ، ۰۸:۱۰
هوالشاهد
خدا رحمت کنه شهید محسن سیفی رو . همین استیل لاتی رو معمولا داشت. حال و هوای باحال و بامزه ای داشت. تو چارچوب نبود کلا. ادعایی هم نداشت. حرف چندانی هم نمی زد . کار می کرد و کار.
این عکس هم مال دریای شمال نیست! جنوب کشوره. احتمالا و طبق گفته ی رفقا ، طلاییه است و آب های جمع شده از باران بهاری. محسن هم دریا بود. بهار بود . باران بود ...
مرد اگر هست به جز عالم ربانی نیست...
من خودم دلم که می گیرد و احساس غم و حسرت در دلم می آید، به عکس شهدا و علما نگاه میکنم. می افتم تو اینترنت و نامشان راسرچ میکنم. شهدا مزه ای و علما هم حالی دارند . وقار و مهابت و پاک سرشتی مردان خدا ،آدم را متوجه و متنبه میکند. چقدر انس و الفت با اینها خوب است. چقدر خوب هست کنار یکی از ایشان به سر ببری. چقدر خوب است آدم باشی و همت کنی و یکی از آنها و مثل و مانندشان شوی.
رفیق خوبی داشتم به نام حسن کرمانی. سالها باهم رفیق و همکلاسی بودیم. برایم اسطوره ای بود و هست. دیوانه و دوست داشتنی و لوطی و دستگیر و همراه و... سال 88 با موتور تصادف کرد و رفت... دیدم هیچ عکسی از او نیست این عکس را گذاشتم. یادش بخیر . برادر بود و برادر بود و برادر...حسن در عکس پیراهنش سفید است. آن یکی رامین نادراحمدیان برادر خوب و همراه و دردمندم است...
بسم الله
لیاقت و اجازه
تا خودشان نخواهند و میل شان نکشد و تا تو جان و دل قابلی نداشته باشی کاری از پیش نمی بری...
باور دارم که کار برای اولیای خدا و شهیدان ، لیاقت و طهارت می خواهد.
و ما کجا و آن جان و دل قابل و طاهر؟؟ من که آلودگی از سر و رویم می بارد...
راه رسیدن به شما دور بود
مقصدمان ، مبدامان گور بود...
مهرگان به اتفاق نیروهای اطلاعات عملیات؛ هم در داخل مرز ایران و هم در عراق به جمع آوری اطلاعات مورد نیاز فرماندهان ارشد جنگ می پرداخت؛ اطلاعاتی که بر اساس آن تصمیمات فوری و مقتضی اتخاذ می شد.
گروه جهاد و مقاومت مشرق - خانم نسیم کاهیرده به بهانه ۲۲ آذر، تولد شهید مهرگان(هادی) کاهیرده، متنی را در اختیار مشرق قرار دادند که چنین است؛
«شهید یعنی حاضر! کسانی که، "مرگِ سرخ" را، به دستِ خویش، به عنوانِ نشان دادنِ عشقِ خویش، به حقیقتی که دارد میمیرد، و به عنوانِ تنها سلاح، برای جهاد در راهِ ارزشهای بزرگی که دارد مسخ میشود، انتخاب میکنند، شهیدند، حی و حاضر و شاهد و ناظرند، نه تنها در پیشگاهِ خدا، که در پیشگاهِ خلق نیز، و در هر عصری و قرنی و هر زمان و زمینی.»
«شهادت» مصداقی عینی و بارز از امکان عروج انسان است؛ عروجی از خاک به افلاک؛ از مرتبه ای زمینی و مادی به مقامی قدسی و ملکوتی! و شهدا این امکان را زیسته اند و حقیقت آن را به دیگران بازنمایانده اند.
مرور سرگذشت هر کدام از شهدا به وضوح این واقعیت را آشکار می سازد که یک فرد عادی، می تواند در شرایط سخت، با مجاهدت و تلاش خالصانه و گذر از منافع شخصی، در زمان کوتاهی به رشد و تعالی فوق العاده ی انسانی دست یافته و متمایز از دیگران شود؛ به گونه ای که برای جامعه اش هادی و راهبرگردد، تغییر دهد، اصلاح نماید و در نهایت به جایگاهی که شایستگی آن را یافته، عروج کند!!!
شهید مهرگان کاهیرده معروف به «هادی» یکی از این شهدای گرانقدر است که در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران،سالها در «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» خالصانه و بی چشمداشت خدمت کرد و در تاریخ هشتم اردیبهشت ۱۳۶۷_مصادف با یازدهمین روز از ماه مبارک رمضان_ در جزیره ی مجنون به فیض شهادت نائل شد و روح پاکش به همرزمان شهیدش پیوست.
مهرگان در ۲۲ آذرماه ۱۳۴۶ در خانواده ای معمولی از قشر متوسط جامعه متولد شد. پدرش کارمند سازمان آب و برق اهواز بود. هنگام تولد مهرگان،خانواده اش به خاطر موقعیت شغلی پدر ، در اندیمشک ساکن شده بودند که البته مدت زمان زیادی طول نکشید و دوباره به اهواز مراجعت نمودند؛ بنابراین مهرگان در اهواز بزرگ شد.
مهرگان پسربچهای آرام و محبوب خانواده اش بود. او بعدها هم بخاطر ویژگیهایی خوب اخلاقی اش در میان همکلاسی ها، هم محله ای ها و به ویژه رفقای مسجدی و همرزمانش محبوبیت زیادی پیدا کرد.
مهرگان بسیار باهوش و فعال بود اما هیچ گاه، تظاهر و ریاکاری نداشت؛ بلکه متواضعانه و مخلصانه تلاش می کرد که همه ی فعالیتهایش، برای رضای خدا باشد و برای توفیق در این راه، داوطلبانه سخت ترین شرایط را انتخاب می کرد و ریاضتها را به جان می خرید؛ چه در آن شبهایی که سرما به استخوان می زد و او مسیر پر گل و لای_ که تا زانو می رسید_ را برای وضو گرفتن و نماز شب خواندن طی می کرد و چه در آن روزهای داغی که کولر مقر و ماشین را خاموش می کرد تا مبادا نسبت به سربازان عادی، آسایش بیشتری داشته باشد.
دغدغه ی مهرگان برای حفظ امکانات عمومی و بیت المال تحت اختیارش تا حدی بود که گاها" هم خودش و هم نزدیکان و خانواده اش را به سختی می انداخت. در واقع مهرگان هیچ وقت دنبال منافع شخصی نبود اما در عوض تمام تلاشش را برای تآمین نیازهای معیشتی نیروها و سربازان تحت امرش به کار می بست تا به خاطر شرایط خاص جنگی کمتر به سختی بیافتند. در این میان به کرات پیش می آمد که به راحتی از حقوق عادی خود هم می گذشت.
آثار بروز چنین ویژگیهای مثبت شخصیتی از همان دوران کودکی در وجود مهرگان کاملا" مشهود بود. این آمادگی و استعداد ذاتی در رفت و آمد های او به مسجد- با مطالعه ی قرآن، نهج البلاغه و کتب دینی- جهت گیری کاملا" مذهبی و اعتقادی پیدا کرد و پس از آن نیز ذهنش را کم کم به سمت آرمانهای امام خمینی و انقلاب سوق داد. تحولاتی که به مرور تحت تآثیر مذهب در وجود مهرگان ایجاد شد به او هویتی تازه داد تا آنجا که حتی نام خود را به «هادی» تغییر داد. او نام هادی را انتخاب کرد تا تلاش کند در مسیر هدایت خود و دیگران قدم بردارد. بنظر می رسد دغدغه ی عمیق مهرگان برای هدایت گری به سمت دین ، شاید بخاطر مهجور ماندن تعالیم اسلام و قرآن در بخش قابل توجهی از جامعه ی اطراف او بوده است؛ مسئله ای که خیلی او را رنج می داد. با این وجود، مهرگان به اذعان دوستان،اقوام و هم محله ای هایش، هیچ گاه باورها و اعتقاداتش را به دیگران؛ حتی اعضای خانواده اش تحمیل نمی کرد و در سلوک اجتماعی اش اهل مدارا و نرمش با دیگران بود. بیشتر کسانی که مهرگان را می شناختند در بیان خاطراتشان از او، به اتفاق ، از چهره ی آرام و همراه با لبخندش یاد کرده اند؛ خصوصیتی که از کودکی با خود داشت و در جوانی با محجوبیت خاصی همراه شده بود؛ از همان نوع که در همه ی شهدا سراغ داریم!