حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدای مدافع حرم» ثبت شده است

ای خوش انصاف ها...

سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۵۳ ب.ظ

ای شهدا! برخیزید.گویی این جاهمه چیز تمام شده است.

انگارنسل جهاد دیدۀ دیروز به خط پایان رسیده است.می ترسم اگرسراغمان نیایید وکلامی وحرفی برزبان نیاورید ماهم کم کم باورمان شودکه همه چیز تمام شده است.

باورمان می شودکه دیگر ردپایی ازشما پیش رویمان نیست وبایدبادنیای مدرن پیش رفت وپرستیژ داشت وبامحاسن آنکارد وقیافه ای اداری همه چیزمان مثل آدم شود.

اگرشما حرفی نزنید.باورمان خواهدشد که امام جلوی چشمانمان جرعه جرعه جام زهر رانوشید وهمگی گفتیم:«الحمدالله،جنگ خانمانسوز تمام شد.»


ای شهدا! که جوانمردی فقط درذائقه شمابود بیایید ولحظاتی ازخلوت بهشت فارغ شوید وزخم ترکش هارافراموش کنید وازما دلجویی کنید.بعد ازشما ، لباس خاکیمان رااز تن درآوردند.اجازه نداریم مثل آن روزها بگوییم:«التماس دعا» به ما می اموزند که چگونه بخوانیم وبنویسیم!

ای شهدا! آن چه دنیای بی شما وبی امام رابرای ماقابل تحمل کرده است،وجود «خامنه ای» عزیز است.

ای خوش انصاف ها! این جا دیگر بلدوزرهای جهادگران بی سنگر که خاکریزهای صداقت ودرستی رابنا می کردند، خاموش شده است.این جا خیانت به رفیق قاموس فرصت طلبان ورسیدن به جاه ومقام به بهای خاموشی عزت نفس است.

ای شهدا!این جا دیگر ازعروج خبری نیست وهمه درفناشدن دست وپا می زنند.دستهای ناپاک به هم گره خورده تابرنسل جوان امروزی روح بی اعتقادی ودنیازدگی راجریان دهد.دنیای غذب ،کوبۀ هوس رابردلها می کوبد ودراین روزگار مردم پرفتنه ای هستندکه بازبان دین ،مراد دنیا ومسند وبقاء برقدرت خویش رامی طلبند وازتکه تکه شدن پیکرها نردبان صعود می سازند.اگردربرابر مظالمشان کلام حقی بگویی،درمسلخ گاه هوس وهوس هایشان قربانی می شوی.

آری،این جا بازار هزار رنگ بی مهری هاست .ساکنین این جا به جرم بی وفایی محکومند برای همین است که دلمان تنگ شما ست .دیگر یاد شما از چندشب خاطره ،فراتر نمی رود.بسیجی بودن،به همان چندقطره چکان فلج اطفال،خلاصه شده است.گریه وحسرت درفراغ شما ،به جهالت وحواس پرتی یاد می شود.

ای شهدا!به داد مابرسید . این جا ماندن سخت است.قنوت نمازمان رابادلتنگی شما می بندیم ودرسجده بی تاب فرا شماهستیم ودررکوع خمیدگی قامتمان نشان دوری ازشهادت است.این سکوت غربت ،دردناک ترین دردی است که تاب وتحمل رااز وجودمان زدوده است .ماهرگز به چنین صلح سبزی فکر نمی کردیم وتنهاجولانگاه مان میدان های سرخ اندیشه مان بود واینک باز مانده ترینیم. زندگی بی شهادت، ریاضت تدریجی برای رسیدن به مرگ است ودراین انتظار بی تابیم وبرای وصل به شما لحظه شماریم .اگر چنین نباشیم باید آن قدر بی تفاوت نباشیم باید آن قدر بی تفاوت شویم که همۀ باورهامان رافراموش کنیم تا ما نیز مثل دیگران به نوایی برسیم وازمسیر تملق وچاپلوسی، خادمین درگاه مصلحت اندیشان شویم.

ای شهدا! مادرروزگار فقرمحبت نگاه مان لبریز ازیاد والتماس به شماست.اگرخوب گوش کنید ،خواهید شنید که دل شکسته مابهترین آوازی است که درفراغتان شب وروز می نوازد.پس ازشما ،تحمل این روزگار سخت است.صبرمان، بهانه ای است که مارابه سکوت مرگ آوری دعوت می کند.کامیابی های دنیا،مقدمۀ فراموشی ازذکرخداست وپایانش بالبخند شیطان مأنوس است.

ای شهدا! صبر مابرای شماست هرچند به فنا وفراموشی جان ماباشد.یادتان نرود درهنگامۀ خلوت وجلوت ، دستی بردلهای رنجور ما برآورید.

خداحافظ ای شهدا ، ای گلبرگ های خونین شلمچه ، ای لبهای سوختۀ فکه ، ای گلوله های تشنه ، ای تشنگان فرات شهادت ،شمارفتید وما ماندیم وراه ناتمام……

الاحقرمحمد عبدی(فرازی از دلنوشته شهید عبدی)

  • حسن مجیدیان
حمید حسام در مراسم رونمایی از کتاب جدید خود گفت: سردار همدانی نام خانوادگی فرزندان خود را تغییر داده بود و تا روز شهادت ایشان، همکاران فرزندش نمی‌دانستند او فرزند شهید همدانی است.

چرا شهید همدانی نام‌خانوادگی فرزندانش را تغییر داد؟

به گزارش جهان نیوز، نشست بررسی ساختار و تدوین کتب خاطرات شهدای مدافع‌ حرم با محوریت کتاب «خداحافظ سالار» و مراسم رونمایی از کتـاب «هفتاد و دومین غواص» جدیدترین اثر حمید حسام با حضور این‌نویسنده و جمعی از علاقه‌مندان به ادبیات انقلاب و دفاع مقدس، عصر دیروز یکشنبه ۸ دی در کتابفروشی به‌نشر در شهر مشهد برگزار شد.

در ابتدا محمد خسروی راد دبیر این‌نشست، با ذکر تاریخچه ای از فعالیت‌های حمید حسام در حوزه ادبیات دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم گفت: حمید حسام کارشناس ادبیات فارسی دانشگاه تهران، حضور فعالی در هشت سال دفاع مقدس داشته و از معاونت ادبیات و انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس تا تالیف ۱۴ عنوان کتاب در حوزه ادبیات دفاع مقدس همچون «وقتی مهتاب گم شد»، «فقط غلام حسین باش»، «غواص ها بوی نعنا می دهند»و ... این جانباز دفاع مقدس را به شخصیتی تبدیل کرده که در حوزه نویسندگی و ورود به تاریخ شفاهی ادبیات دفاع مقدس، شهدای مدافع حرم و حوزه مدیریت فرهنگی عملکرد شاخصی داشته باشد.

وی افزود: پرداخت به تاریخ شفاهی دفاع مقدس به‌طور جدی پس از پایان جنگ از حدود سال ۶۸ آغاز شد. نگاه اولیه بر مبنای ثبت آثار بود که این خاطرات از میان نرود، بنابراین در آن‌زمان بخشی از قصه‌نویسان کشور به این سمت رفتند و تاریخ را با جذابیت‌های عناصر داستانی درآمیختند و از این محصول کاری را تولید کردند که برای مخاطب عام جذاب باشد. به‌همین‌دلیل از همان‌ابتدا در مرکزیت این ایده دو گروه شدند، عده‌ای که برای جذاب شدن اثر به دخل و تصرف در آن می‌پرداختند و متهم بودند بخشی از تاریخ را دست‌کاری می‌کنند و عده‌ای که دنبال تاریخ صرف بودند تا اینکه سال‌ها گذشت و ما با نوع دیگری از ادبیات شفاهی دفاع مقدس بر مبنای خاطره‌نویسی که به دست مخاطب عام برسد و پرتیراژ شود، مواجه شدیم که نه داستان بود و نه خاطره و یا تاریخ صرف و ثبت وقایع، بلکه برگرفته از واقعیت و ماجرای مستند با استفاده از عناصر داستانی و بر مبنای توانمندی‌های قصه‌نویس نگارش می‌شد و در همین زمان کتاب‌های پرفروشی تولید شدند، «خداحافظ سالار» نیز از همان‌دسته توانمندی‌های یک‌نویسنده برای جذاب‌شدن اثر است اگرچه مبنای آن مستند است.

«خداحافظ سالار»؛ بسامد اربعینی زندگی سردار شهید همدانی با نگاهی زینبی
در ادامه این‌نشست، حمید حسام گفت: پیوند بین داستان نه به معنای محض و خاطره شفاهی نه به معنای تاریخ خشک است، بلکه پیوند بین این دو، در واقع دو تراز برای آن اقامه می‌شود. بنابراین از این جهت نویسنده خود را در معرضی قرار می‌دهد که برای این دو نحله و این دو نظر باید آمادگی داشته باشد. کسانی‌که از سمت داستان به حوزه تاریخ وارد می‌شوند ترجیح می‌دهند از عناصر زیبایی‌شناسی که در ماهیت و روایت نهفته نگذرند، از این جهت باید ساعت‌ها مصاحبه‌ها را خواند و در ذهن مرور کرد مثلا باید دید تعلیق در این متن کجاست و اگر ندارد آیا من اجازه دارم در آن تعلیق ایجاد کنم؛ نه اصلا، لذا این کار راحتی نیست و نویسنده هم باید فکت‌های تاریخی خیلی دقیق ارائه کند و مانند محقق نکته‌سنج حقیقت‌یاب واقعیت‌های تاریخ شفاهی را پیدا کرده باشم از این جهت اعتقاد دارم یک مدون باید قبل از آن، یک محقق باشد و از بین گفته‌های متفاوت، گاه متعارض و متقابل، حقیقت را پیدا کند. اما در بخش داستانی از عناصری استفاده کند که صدای راوی شنیده شود نه قلم نویسنده، بنابراین این‌کار به نظرم نقطه خاص و شمشیر دو لبه است. وقتی دوره ۴۰ ساله زندگی سردار شهید همدانی را نقل می‌کنیم، یک عدد در ذهن منِ محقق می‌آید و این ۴۰، یک اربعین است که این را من نساخته‌ام بلکه حقیقت زندگی ایشان است، آشنایی من با قصه زندگی این شهید والامقام نه بر مبنای۳۰ ساعت مصاحبه بلکه حاصل ۳۶ سال مصاحبت با این شهید است که این بسامد زندگی ایشان یک نگاه پیام رسانی و نگاهی زینبی است.

وی با بیان این‌که سردار همدانی در اوج گمنامی می‌زیسته، افزود: من در تلاش بودم از رهگذر داده ها و راویان این نکات را پیدا کنم و در زنجیره تدوین قرار دهم و عملا یک بسامد اربعینی در قصه زندگی‌ ایشان در می آید. هنر کسی که تاریخ شفاهی کار می کند این است تا تلاش کند از ذات روایت، قصه پیدا کند. کار به زمان زیادی احتیاج دارد زیرا سوژه در یک لوکیشن خاص و محدود انتخاب می شود اما نویسنده دو خط موازی باید داشته باشد؛ یک خط برای زندگی همسر در پشت جبهه از دفاع مقدس تا سوریه اتفاق می افتد و یک خط برای قهرمان قصه یعنی سردار شهید همدانی است و این ها باید در روایت همسر دوخته شود زیرا خاطرات شفاهی اول شخص کار می کنیم و اگر می خواهیم مخاطب دچار انقطاع زمانی نشود، باید همراه با تفکر، تحقیق و ارتباط و آشنایی باشد.

نویسنده کتاب «غواص ها بوی نعنا می‌دهند» در ادامه گفت: تلاش کردم در این اثر به خیلی از سوالات پاسخ داده شود اما به شکل غیر مستقیم و در حدی که امکان‌پذیر بود. من با سردار همدانی زندگی کردم و ایشان اعتقاد داشت باید ناگفته ها بیان شود و بهترین کار این بود که این شخصیت را از زبان همسرش بشناسیم لذا بخشی از این اثر گزارش است که برای بیان اطلاعات به مخاطب داده شده است و باید گفته می‌شد.

سردار همدانی نام خانوادگی فرزندانش را تغییر داده بود
حسام در بخشی از سخنانش گفت: سردار همدانی نام خانوادگی فرزندان خود را تغییر داده بود و تا روز شهادت ایشان، همکاران فرزندش نمی‌دانستند او فرزند شهید همدانی است. این شهید بزرگوار معتقد بود که هیچ کس در جامعه نباید بداند که شما فرزند من هستید تا به خاطر من برای شما تبعیض قائل شود، لذا برخی روایت هایی که در «خداحافظ سالار» بیان شده نباید حمل بر تفاوت و تمایز باشد. سعی کردم از لحن تکراری استفاده نکنم اما بخش هایی همانند رسالت زینبی بودن در صحبت های همسر شهید است و من مقید و ملزم هستم این واژه ها را به کار ببرم چون پیام بزرگی دارد. بحث دیگر تاریخ و اطلاعات است؛ سردار همدانی میان مسلحین و داعش تمایز قائل بودند، درست مانند افرادی که در شرایط امروز منتقد و معترض هستند اما برانداز نیستند آنجا هم عده ای که ناراحت بودند مسلح شده بودند لذا بسیار دقت شده بود داده‌های دقیق تاریخی ارائه شود و مرزبندی بر اساس واقعیت های موجود در سوریه بیان شده بود.
  • حسن مجیدیان

درباره ی کتاب طایر قدسی

دوشنبه, ۹ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۳۷ ق.ظ

حتی در همین زمانه شلوغ با این همه درد و اتفاق، باز هم کتاب راهی به سوی آرامش و آرامش و تمرکزی است برای یافتن راه. کتاب را نباید از دست داد و کتاب شهدا را باید سر دست گرفت و بسان چراغی جلوی پا گرفت تا لغزشگاه‌ها و دره‌ها، آدم را به کام خودش نکشاند. مرد راه بی نیاز از این ستاره‌های ره‌نما نیست.

شهدای عزیز مدافع حرم، در قفای شهدای انقلاب و جنگ، راهی شدند و راه یافتند و حالا خورشیدوار، به مشتاقان مسیر راه وصال نشان می‌دهند. کتاب احوالات آن‌ها که در این سال‌ها رونق و آوازه یافته است، از برکات و نعماتی است که در زمانه ما پیدا شده است. قدر این آثار را باید دانست و از دست ندادشان. چه خوب که تک تک اینها را بشناسیم و به هم معرفی کنیم و از تبلیغ آن دریغ نورزیم.

کتاب سیزدهم از سری کتابهای مدافعان حرم انتشارات روایت فتح به شهید عزیز، «امین کریمی» اختصاص یافته است. کتابی به قلم خانم «مریم عرفانیان» و با عنوان «طائر قدسی». ایشان قبل از این کتاب، برای شهید «حسن قاسمی دانا»، کتاب «سروها ایستاده می‌مانند» را نوشته‌اند. کتاب «امین»، از زبان پدر و مادر عزیزش، خواهر و همسر گرامی‌اش و تنی چند از رفقای او، روایت شده است. عموم روایت‌ها خوب و قابل ملاحظه است.

 از روحیات شهید «امین کریمی» و کودکی و نوجوانی او و جسارت‌ها و ریسک‌هایش، مطالب جالبی نقل شده است. روحیه و علاقه امین به مسائل فنی او را تا آنجا پیش می‌برد که به جمع نیروهای زبده تخریب می‌پیوندد و ابتکارات او در نبرد سوریه خیلی راه گشای نیروهای مقاومت می‌شود. از فرازهای جالب کتاب، ماموریت‌های «امین» در بسیج و نحوه برخورد او با موارد و منکرات بوده است. این خودش الگوی جالبی برای مامورین و مرتبطین این حیطه است؛ نگاه انسانی و فرهنگی او بسیار راهگشا و راهبردی بوده است.

اگر کتاب «طائر قدسی» را خوب بخوانید، می‌بینید که «امین» زود بزرگ شده است و پا به عالم مردانگی گذاشته است. این را از رفتار و روحیه او در مواجهه با مریضی خواهرش و بعدها بیماری مادرش، خواهید فهمید. لطف کتاب بیش تر از این حرف‌هاست و خوب است که محروم از الطاف این شهید عزیز نباشیم و شرح احوالاتش را بخوانیم.

 

  • حسن مجیدیان

بچه های شهدا

يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۲۱ ق.ظ

  • حسن مجیدیان

آقا نوید...

شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۲۲ ب.ظ

حقیر را با لباس پاکیزه سبز پاسداری که دارم دفن کنید

اگر جسمی از گناه لبریز برگشت او را به حرم اباالجواد(ع) حضرت علی‌بن‌ موسی‌الرضا(ع) ببرید و طواف دهید طوری که پیکر ضریح را ببیند.

حقیر را با لباس پاکیزه سبز پاسداری که دارم دفن کنید

 امروز 18 آبان ماه دومین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم نوید صفری است. او در تاریخ 16 تیر ماه سال ۱۳۶۵ در استان تهران دیده به جهان گشود. وی سال 95 ازدواج کرد و خطبه عقد وی بر سر مزار شهدا خوانده شد. شهید صفری که تاب دیدن جنایات داعش و حامیانش را نداشت، برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) و برای انجام عملیات مستشاری سه ماهه عازم سوریه شد. وی 18 آبان سال 96 با جدا شدن سر از تنش در دیرالزور به شهادت رسید.

در بخشی از وصیت‌نامه شهید مدافع حرم نوید صفری آمده است: «اول ‌از همه این‌که بنده برای جهاد حرکت کردم و اگر در حین کار خداوند منت نهاد و سطح توفیق حقیر را بالا برد و ان‌شاء‌الله از من در مورد شهادت پرسید و به اذن خودش لبیک گفتم از شما درخواست دارم اول ‌از همه اگر پیگیری بازگشت یعنی اگر جسمی از گناه لبریز برگشت او را به حرم اباالجواد(ع) حضرت علی‌بن‌ موسی‌الرضا(ع) ببرید و طواف دهید طوری که پیکر ضریح را ببیند. دوم اینکه حقیر را با لباس پاکیزه سبز پاسداری که دارم دفن کنید اگر شد بدون غسل. سوم اینکه محل دفن و مدفن حقیر پشت سر و پهلوی شهید رسول خلیلی باشد اگر شد در باغچه کناری چسبیده به رسول. این را به مسئولین بگویید که اگر مخالفت کنند حلال نمی‌کنم اگر نشد پشت رسول در وسط راه که زیر پای زائران شهدا و رسول باشم طوری‌ که مزارم با زمین هم‌سطح باشد امیدوارم که میسر باشد.»
  • حسن مجیدیان

مثل نسیم را دریابید...

دوشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۰۵ ق.ظ

همه ما در میان این همه غوغا و خبر، دنبال اندکی آرامشیم. می‌بینید که موج روزانه و بلکه ساعتی اتفاقات و خبرهای خوب و بد چه با ذهن و دل ما می‌کند. آدم عاقل باید برای خودش خلوت و فراغتی ایجاد کند تا در پرتو آن روح و جانش را پالایش و تطهیر نماید؛ و الا موج و هجمه اتفاقات و مشغله‌ها خراب و افسرده‌مان می‌کند.

کتاب یکی از آن آرامش دهنده‌هاست. کتاب خوب آدم را سرحال و سر ذوق می‌آورد. اگر آن کتاب را نویسنده خوبی نوشته باشد و یا شرحی از حیات طیبه آدم خوبی باشد، چقدر خوب و سازنده است. اگر آن خوب، شهید هم باشد که معرکه است. آن وقت آن کتاب را باید بر دیده گذاشت و بوسید و با جان و دل خواند و لذت برد.

کتاب‌های شهدا، نیاز و اولویت ماست در این دوره و زمانه. این اوراق و شرح حال‌ها، گره گشای دردها و خرابی‌های ماست. دوا و داروست این کتاب‌ها. آیا آدم عاقل خودش را محروم می‌کند از چنین غنیمتی؟ آیا آدم عاشق سراغ نمی‌گیرد از عشاق به وصال رسیده؟ می‌شود شهدا را دوست داشت و دم از آنها زد و سراغ مزارشان رفت و عکس‌شان را قاب و پروفایل کرد اما از کتاب آن عزیزان سراغ نگرفت؟ این درد است که این کتاب‌ها متروک و مهجور بماند و حتی نامشان هم به گوش ما نخورده باشد!

کتاب نهم از مجموعه کتاب‌های مدافعان حرم از انتشارات روایت فتح که به شهید عزیز و جوان محجوب گرگانی «شهید سید احسان حاجی حتم لو» اختصاص دارد، از جمله این کتاب‌هاست. «مثل نسیم»، کتاب خوش‌خوانی است به قلم خانم «اعظم السادات حسینی». کتاب سه بخش عمده دارد. بخش اول گفتاری از مادر محترم شهید. بخش دوم روایت همسر گرامی شهید و بخش سوم دوستان و همکاران و همرزمان «سید احسان».


هر کدام از این بخش‌ها بعدی از ابعاد شخصیت این شهید عزیز را روایت می‌کند. روایت مادر او کوتاه است اما نموداری است از سلوک یک فرزند مطیع و تربیت شده در فضای اسلامی و اهل بیتی. تعامل و ادب و بی‌حاشیه‌گی و دردسر ندادن به والدین و... مجموعه خوبی‌های او بوده در قبال پدر و مادر.

 اما گُل کتاب آن بخشی است که همسر او راوی کتاب است. خیلی خواندنی است. من گاهی حین مطالعه کتاب با خودم می‌گفتم آخر می‌شود آدم این همه آرام و آقا و مودب باشد؟ این آدم چرا عصبانی نمی‌شد؟ این سید چرا هیچ جا جوش نمی‌آورد؟ اما واقعیت این است و همه هم تاکید دارند که سیداحسان، مودب و متین و خلیق و خوش اخلاق بوده. خب حسن خلق آدم را به خیلی جاها می‍رساند و کم متاعی نیست!

ما امروز بحران‌های اجتماعی فراوانی داریم. در زندگی‌های زوجین هم که الی ماشاءالله. هزار تا موسسه و نهاد و کارگروه دغدغه حل این بحران‌ها را دارند. باور کنید مثل یک چنین کتاب‌هایی لازم است به زوجین توصیه شوند تا از بحران‌ها و ناهنجاری‌های موجود در زندگی‌ها جلوگیری کند و راه و رسم زندگی را یادشان دهد.
ویژگی‌های کاری او در فن تخریب، مسئولیت پذیری، ایثار و از خود گذشتگی و تحمل و مدارای «سید احسان» در همه روایت‌های کتاب پررنگ است.

سید مهربان ما در حالی عازم سوریه می‌شود که فرزندش «سید طه» را همسرش باردار است. او در حساس‌ترین و شیرین‌ترین لحظات زندگیش، دل می‌کند و به دفاع از حرم می‌رود.. چه باید گفت و چگونه باید ترسیم کرد اوج و علو این شهدا را؟

«مثل نسیم» را دریابید...

  • حسن مجیدیان

کتاب مثل نسیم....

چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۸، ۰۱:۲۱ ب.ظ

سلام و ارادت. اگر حال دارید کتاب سید احسان رو بخونید. به نظر من کتابش برای زوجین هم بسیار مفیده.

  • حسن مجیدیان

کتابی که با خواندنش دلتنگ میشوید....

چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۸، ۰۲:۱۴ ب.ظ

از آن روزها که به همت نویسنده توانا جناب «کورش علیانی»، مجموعه‌های «یادگاران»، «به مجنون گفتم زنده بمان» و... توسط موسسه وزین و پربرکت «روایت فتح» انتشار می‌یافت، سال‌های زیادی نگذشته است. بعد از کارهای ماندگار و متبرک شهید سید «مرتضی آوینی»، عموما این موسسه را با همین مجموعه‌های چاپ شده می‌شناختیم.

اما انصافا در این سال‌ها «روایت فتح» با چاپ خاطرات مربوط به شهدای مدافع حرم، اوجی دوباره گرفته است. شاید تا به آن‌جا که من دیده‌ام نزدیک به 15 اثر از مجموعه مدافعان حرم، چاپ و عرضه شده باشند. اکثر کتاب‌های این مجموعه هم خوب و روان و صمیمی و خواندنی هستند. یکی از همین خوب‌ترین‌های این مجموعه، کتاب «دلتنگ نباش» است. کتاب شهید عزیز و جوان با تقوا و عنصر هنرمند و رزمنده زبده سپاه یعنی آقا «روح الله قربانی». این کتاب بعد از تمجید رهبر عزیز، آمد در صدر پرفروش‌ها. من هم رفتم سراغ کتاب و شب‌ها و روزهایی با «روح الله» و احوالاتش مأنوس بودم.

چقدر خوب بود. چقدر دلچسب. چقدر حسرت خوردنی. چقدر خجالت کشیدم از خودم! بر عکس بقیه کتاب‌های این تیپی، دوست نداشتم کتاب تمام شود؛ دوست نداشتم «روح الله» شهید شود! گاهی ترک موتور او می‌نشستم، گاهی با او پیاده از دانشگاه امام حسین (ع) به سمت لواسان راه می‌افتادم، گاهی به همراهش در مجلس آقا مجتبی تهرانی بودم، گاهی بالاسر مزار «رسول خلیلی» در قطعه 53 گریه می‌کردم. گاهی شب‌ها با او بالای ساختمان ممنوعه دانشکده می‌نشستم و به درد دل‌هایش با مهران گوش می‌دادم و گاهی... آری کاش «روح الله» می‌ماند تا در همسفری با او، امثالِ من هم به جایی می‌رسیدیم.

جوان‌های خوب و با دغدغه که در پهنه وسیع کشور و در جبهه فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و نظامی و... مشغول هستند و دارند مجاهدت می‌کنند و زحمت می‌کشند، حتماً به الگوهایی مثل «روح الله» نیاز دارند. امام راحل به بزرگان می‌فرمودند که وصیت نامه شهدا را بخوانند، زندگی و مشی و سلوکشان که جای خود را دارد. رهبر عزیز ما هم همیشه و همواره به ادبیات مقاومت و پایداری و زندگینامه شهدا عنایت و اهتمام ویژه داشته اند و بیشترین تقریظ‌هایشان مربوط به این حوزه است. من و شما حتما نیاز داریم که این کتاب‌ها را از دم دستمان دور نکنیم. دائم مراجعه کنیم و سرمشق بگیریم. از امثال «روح الله» چقدر نور و هدایت می‌توان گرفت.

 عجیب پشتکار داشته و در یادگیری و آموزش و حساسیت به کار، سرآمد بوده. خواستگاری رفتنش، محبت و هم‌زیستی با همسرش، رسیدگی به پدر عزیز و رنجورش، اهتمامش به مجلس وعظ آقامجتبی تهرانی، تقیّدش به تقوا و نماز اول وقت و لقمه حلال، شوقش به زیارت امام رضا (ع) و تخصص و جسارت و شهادت طلبی‌اش؛ همه برای ما در‌ ها و آموختنی‌های بزرگ دارد. «روح الله قربانی» یعنی اگر در پی چیزی باشی به آن می‌رسی. یعنی اگر جهت درست و الهی انتخاب کردی و همت و پشتکار را چاشنی عملت کردی، حتما به مقصودت می‌رسی.

 یک نقطه نورانی در زندگی کوتاه این شهید هست و آن مادر محترم و نورانی اوست. مادری که دوست داشته «روح الله» یا طلبه شود یا شهید. او را از کودکی «شهید روح الله» صدا می‌زده. او را قوی و مردانه بار آورده. این مادر والامقام، وقتی «روح الله» 15 سال داشته، به جوار رحمت حق رفت اما آثار تربیت او و یادش همیشه با «روح الله» بود. ما بیشتر از همه مدیون مادران زجر کشیده شهدا هستیم.

 کتاب «دلتنگ نباش» چهاردهمین کتاب از مجموعه مدافعان حرم است که به قلم خوب خانم «زینب مولایی» نوشته شده است. امیدوارم که توفیق خواندنش را پیدا کنید که خواندن این کتاب‌ها توفیق و نصیبی است از رحمت خدا.

  • حسن مجیدیان

داستان این عاشقی را مادران بخوانند....

سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۸، ۰۱:۲۰ ب.ظ

انتشارات روایت فتح، در این سال‌ها دست به کار مبارکی زده است. پرداختن به شهدای مدافع حرم! کاری که اثر و ارزش آن نمایان است و سال‌های پیش رو هم نمایان‌تر خواهد شد و میراثی مکتوب و ماندگار برای نسل حاضر و نسل آینده به حساب خواهد آمد. شهدای مدافع حرم که در زمره بهترین و ارزنده‌ترین افراد این زمانه بودند، در مقطعی حساس و تاریخی دست به حضور و اقدام و جانفشانی زدند که ثمرات مجاهدت عظیم آ‌ن‌ها، سال‌ها برای اسلام و انقلاب و امنیت و رشد و تعالی مردم منطقه خواهد ماند. برای این‌ها هرچه کار شود کم است. و کارهای صورت گرفته هم کافی نیست. کما اینکه ما هنوز به مسائل انقلاب و عظمت شهدای جنگ هم درست و درمان نپرداخته‌ایم. این گنجینه آنقدر غنی و عظیم هست که بتوانیم سال‌ها روی استخراج و رونمایی آن کار کنیم.

پانزدهمین کتاب از مجموعه مدافعان حرم روایت فتح، کتاب شهید «صادق عدالت اکبری» است. کتاب «آخر شهید می‌شوی» را «حسین شرفخانلو» نوشته است. این نویسنده عزیز و دغدغه مند پیش از این، کتاب «شبیه خودش» را برای شهید «حامد جوانی» نوشته است. کتاب شهید «صادق عدالت اکبری» از زبان مادر اوست. مادری که حقیقتا کم از شهیدش ندارد و به قول نویسنده کتاب: «مادرانی که شیرپسر، شیر دادند. شیرمردش کردند و شجاع و شرزه راهی معرکه‌اش کرند و قبل از پسر شیر و شهیدشان، شهید شدند.»

«فرق مادر شهید
با تمام مادران دیگر زمین
خلاصه می‌شود در این:
مادر شهید
قبل از آن که مادر شهید شود، 
شهید می‌شود...»

مادر محترم و والامقام و بلندهمت و الهی این شهید، به فضل و کرم الهی اجرش را دو برابر و در دو نوبت خواهد گرفت. یکی برای صبری که در هجرت و جهاد همسرش به خرج داد و یکی هم برای تربیت و تقدیم گلی مانند «صادق» به گلزار همیشه سبز و سرخ شهادت؛ أُولَئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا....

بیراه نیست اگر بگوییم کتاب «صادق عدالت» را پیش از آن که جوان‌ها و عاشقان شهادت بخوانند، مادران این سرزمین دست بگیرند و خط به خط بخوانند و درس بگیرند. مادر یعنی این، که پسرش را برای خدا تربیت کرد و در راه او فدا کرد و مزد نخواست. آن هم در روزگاری که عده‌ای بی هنر و بی درد دنبال سهم خواهی و مزدخواهی از سفره انقلاب هستند. بله بر مادران ما لازم است خواندن درس‌ها و لطایف این کتاب. داستان «صادق» هم از نیمه کتاب شروع می‌شود. تا اواسط کتاب روایت زندگی مادر شهید جریان دارد.

اما «صادق»؛ باید کتاب را ببینید تا بشناسید چه گوهری بوده این پسر شر و شلوغ تبریزی! جوانی که متولد و بزرگ شده سال‌های بعد از جنگ است، ندیده عاشق شهدای جنگ شده بود و مرام و مسلک آن‌ها را دوست داشت و شیوه آن‌ها را برگزیده بود و بقول دوستش که می‌گفت: «این عشق، آخر تو را شهید می‌کند.» آخر کارش به شهادت کشید. از عهده من بر نمی‌آید که بلندی و علو صادق را و زندگی و جوانی دلنشین او را ترسیم کنم. همه ما نیاز داریم به امثال او نگاه کنیم و یاد بگیریم و راه بیفتیم. خواندن کتاب او را بگذارید در اولویت کارهایتان

  • حسن مجیدیان

بلباسی کتابش آمد، پیکرش نه....

شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۴۴ ق.ظ

  • حسن مجیدیان