داستان این عاشقی را مادران بخوانند....
انتشارات روایت فتح، در این سالها دست به کار مبارکی زده است. پرداختن به شهدای مدافع حرم! کاری که اثر و ارزش آن نمایان است و سالهای پیش رو هم نمایانتر خواهد شد و میراثی مکتوب و ماندگار برای نسل حاضر و نسل آینده به حساب خواهد آمد. شهدای مدافع حرم که در زمره بهترین و ارزندهترین افراد این زمانه بودند، در مقطعی حساس و تاریخی دست به حضور و اقدام و جانفشانی زدند که ثمرات مجاهدت عظیم آنها، سالها برای اسلام و انقلاب و امنیت و رشد و تعالی مردم منطقه خواهد ماند. برای اینها هرچه کار شود کم است. و کارهای صورت گرفته هم کافی نیست. کما اینکه ما هنوز به مسائل انقلاب و عظمت شهدای جنگ هم درست و درمان نپرداختهایم. این گنجینه آنقدر غنی و عظیم هست که بتوانیم سالها روی استخراج و رونمایی آن کار کنیم.
پانزدهمین کتاب از مجموعه مدافعان حرم روایت فتح، کتاب شهید «صادق عدالت اکبری» است. کتاب «آخر شهید میشوی» را «حسین شرفخانلو» نوشته است. این نویسنده عزیز و دغدغه مند پیش از این، کتاب «شبیه خودش» را برای شهید «حامد جوانی» نوشته است. کتاب شهید «صادق عدالت اکبری» از زبان مادر اوست. مادری که حقیقتا کم از شهیدش ندارد و به قول نویسنده کتاب: «مادرانی که شیرپسر، شیر دادند. شیرمردش کردند و شجاع و شرزه راهی معرکهاش کرند و قبل از پسر شیر و شهیدشان، شهید شدند.»
«فرق مادر شهید
با تمام مادران دیگر زمین
خلاصه میشود در این:
مادر شهید
قبل از آن که مادر شهید شود،
شهید میشود...»
مادر محترم و والامقام و بلندهمت و الهی این شهید، به فضل و کرم الهی اجرش را دو برابر و در دو نوبت خواهد گرفت. یکی برای صبری که در هجرت و جهاد همسرش به خرج داد و یکی هم برای تربیت و تقدیم گلی مانند «صادق» به گلزار همیشه سبز و سرخ شهادت؛ أُولَئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا....
بیراه نیست اگر بگوییم کتاب «صادق عدالت» را پیش از آن که جوانها و عاشقان شهادت بخوانند، مادران این سرزمین دست بگیرند و خط به خط بخوانند و درس بگیرند. مادر یعنی این، که پسرش را برای خدا تربیت کرد و در راه او فدا کرد و مزد نخواست. آن هم در روزگاری که عدهای بی هنر و بی درد دنبال سهم خواهی و مزدخواهی از سفره انقلاب هستند. بله بر مادران ما لازم است خواندن درسها و لطایف این کتاب. داستان «صادق» هم از نیمه کتاب شروع میشود. تا اواسط کتاب روایت زندگی مادر شهید جریان دارد.
اما «صادق»؛ باید کتاب را ببینید تا بشناسید چه گوهری بوده این پسر شر و شلوغ تبریزی! جوانی که متولد و بزرگ شده سالهای بعد از جنگ است، ندیده عاشق شهدای جنگ شده بود و مرام و مسلک آنها را دوست داشت و شیوه آنها را برگزیده بود و بقول دوستش که میگفت: «این عشق، آخر تو را شهید میکند.» آخر کارش به شهادت کشید. از عهده من بر نمیآید که بلندی و علو صادق را و زندگی و جوانی دلنشین او را ترسیم کنم. همه ما نیاز داریم به امثال او نگاه کنیم و یاد بگیریم و راه بیفتیم. خواندن کتاب او را بگذارید در اولویت کارهایتان
سلام.احسنت