همیشه مربی کنج کتابخانه
- ۰ نظر
- ۱۳ خرداد ۰۴ ، ۱۰:۵۱
متن #تقریظ حضرت آقا برای کتاب روحالله:
بسمه تعالی ــ این کتاب توانسته است چهرهئی نزدیک به واقع از امام خمینی ترسیم کند؛ خردمندی، دوراندیشی، ایمانِ ناب، اخلاص در عمل، ارادهی پولادین، باور ژرف به گفته و عمل و هدف خود، شجاعت بینظیر، دانش گسترده، روح لطیف و زلال، امید و اعتماد به خدا ... و البته ویژگیهای دیگری هم هست که این نویسنده به آن دست نیافته است. امام خمینی در این کتاب ــ بحقّ ــ رهبری بزرگ و بینظیر است که باور او به مردمش، نیمی از محصول کار او را تشکیل میدهد. من هم مانند نویسنده میگویم: خدا خمینی را تا ظهور حضرت مهدی ارواحنا فداه برای اسلام و مسلمین نگهدارد. مطالعهی این کتاب برای نسل جوان ما بسیار سودمند است.
مرداد ۱۴۰۳
یک جا خواندم که شهیدی توی خانه با زبان روزه و بعد از کار سخت جهادی دراز کشیده بود. خانمش گفته بود که چرا به خودت فشار میاری؟ در جواب این شعر را خوانده بود:
دلا باید دهن را بسته داری
تنِ خسته دلِ بشکسته داری
که سالک را دهانِ بسته باید
تنِ خسته دلِ بشکسته باید
چه جوابی! چه حال و هوایی!
تصور میکنم این ها از بهترین حرفهاست و لازم ترینِ آنها برای ما و نسل حاضر و حتی بعدی ها. استاد صفایی این حرفها را در اوایل دهه ی هفتاد زده، اما میبینید که هنوز هم لازم و اثرگزار است. با اینکه هیچکس تام و تمام و مطلق نیست؛ اما به نظرم مربی و مدیرفرهنگی باید روی حرفها و دغدغههای آن استاد، تامل و حساب بیشتری باز کنند. راستش ما باید از خوش خیالی در بیاییم...
اثر فساد...
وقتى تو فساد را در گوشهاى بهوجود آوردى، در دورترین گوشهها اثر مىگذارد و نسل تو مبتلا مىشود؛ چون دنیا، دنیاى مترابط و قانونمند است. پس حسابِ نظامها و سنتهاى اوست. آنها را به شوخى نگیریم!... خود را از هیچ ذنبى دور نبینید که ما با ابن ملجمها فاصلهاى نداریم. این حقیقتى است که هر کدام فرعونى هستیم، ولى زمینههاى بروز نیروهاى باطنى ما هنوز شکل نگرفته است... هر چند رحمت حق واسع است، ولى اغترار به آن نداشته باشیم؛ زیرا وصالش مقدماتى مىخواهد و مقدمات آن هم شوخى بردار نیست.بحث این نیست که نیّت تو خوب باشد، دلت پاک باشد، که از اینها گذشته، اگر عمل هم خوب بود و احسان هم محقق شد، وصال رحمت، منوط به اخبات و انکسار و خشیت است... مسأله این نیست که ما با رضا و تسلیم و طاعت و نیّت و دلِ خوب و پاک همراه باشیم که این حرفها، حرف بچههاست. حرف خامهاست. حرف آنهایى است که مىخواهند هر کارى بکنند و بعد با اولیاء خدا هم همراه باشند و از کوثر حق بنوشند. اینها خیال خام است. راهى را که انبیاء با مرارت چشیدند، به من و تو مفت نمىدهند و الاّ به عزیزان خدا مىدادند! برشی از کتاب اخبات
دیروز بعد از سالها به بهانه ی مراسمِ کاری در حرم ، قسمت شد رفتم حرم امام خمینی ره. خیلی باصفاست. مردم هم کم نبودند. یادِ عشق شدید و عجیبِ شهدا به امام افتادم. میکشتند خودشان را برای خمینی. برای رهبر. من اما فاصله دارم از این حس و عشق و حال. ان شاالله مثل شهدا به امام و رهبر نگاه کنیم. رضوان الهی بر امام خمینی بزرگ.
این جلد دوم از مجموعه ی چهارجلدیِ راه رشد از بیانات کم نظیر استاد حکیم آیت الله حائری شیرازی است. کتابی لازم و حتی واجب در درجه ی اول برای پدرها. بعد مادرها و سپس مربیان. شما وقتی چنین کتابی را دوره کنید؛ دچار حسرت میشوید که چرا این ها را زودتر ندیدم و زودتر نخواندم و چرا دل و ذهنم را دادم به مطالبِ دم دستیِ کانال ها و صفحات مجازی!
آقای حائری آن حکیمِ کم نظیر و آن سلطانِ بکارگیریِ تمثیل، مطالبش بُن و پایه و ریشه ی تربیت است. مثال هایش عالی است. تجربیاتش ناب. هیچ اشکالی ندارد که راجع به چنین کتاب هایی حتی اغراق کنیم! کتاب از قرآن و از سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام، وام گرفته و مطالب زاییده ی ذهن و تخیل و یا اجتهاداتِ بی پروای نویسنده نیست. خط به خطش برای من درس بود. دوست داشتم میتوانستم هزارجلد ازش تهیه میکردم و میدادمش به والدین به مربیان و حتی مدعیانِ کار تربیتی! خلاصه اگر نخوانید ضرر کرده اید.
بهترین دوستِ انسان، انسان است؛ نه کتاب. کتابها، تا آن حد که رسم دوستی و انسانیت بیاموزند، معتبرند؛ تا آن حد که مثل دریایی مرده از کلماتِ مرده، تو را در خود غرق کنند و فروببرند. تو در کوچهها انسان خواهی شد؛ نه در لابلای کتابها. تو در کوهها، در جادهها، و در کنارِ ستمدیدگانِ واقعی، رسم زندگی را یاد خواهی گرفت؛ نه با غوطهخوردن در آثاری که در اتاقهای دربسته نوشته شده و نویسندگانش هرگز نسیم را ندانستهاند و قایقی در تنِ طوفان را.
از کتاب یک عاشقانه آرام / نادر ابراهیمی
استاد علی صفایی حائری:
زیادى فرزندان تربیتى تو، نباید به ولنگارى و سهلانگارى منتهى شود. نباید مولودهاى تو، گرفتار آفتها و امراض شوند و پیش از بلوغ بمیرند. تو باید فرزندانت را به بلوغ عقلى و قلبى و علمى برسانى و آنها را تا این سطح استقلال محافظ باشى. کسانى که با رسول هستند، همچون گیاه ریشهدار، رشد خود را آغاز مىکنند و جوانه مىزنند و به استغلاظ و استقلال مىرسند و بر ساقههاى خویش مىایستند و دل کشاورز مهربان را شاد مىسازند و دشمن را به غیظ و خشم مىسپارند: «یُعْجِبُ الزَّراعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفّارَ».
نامه های بلوغ، صفحه 69
روزی روزگاری، یا بر طبق اسطورههای سرخپوستهای «چروکی»، پسر جوانی صاحب یک طبل خیلی زیبا شد. بهترین دوستِ پسر از او میخواست که آن را امتحان کند. پسر بسیار ناراحت شد و گفت: «نه!» دوست گریخت. پسر تختهسنگی نشست و به فکر رفت. از رنجاندن رفیق ناراضی بود. از طرفی طبل را خیلی دوست داشت و نمیخواست با دیگری سهیم شود. بنابراین، پیش پدربزرگش رفت تا چارهٔ مشکل را بپرسد.
پیرمرد گفت: «اغلب احساس میکنم دو گرگ در درون من است. یکی خشن و مهاجم و پر از غرور و خودخواهی و دیگری صلحجو و بخشنده است. تمام مدت آنها در حال جنگ هستند. تو نیز پسرم این دو گرگ را در درون خود داری.» پسر سؤال کرد: «کدام پیروز میشوند؟» مرد پیر خندید: «آن که تو او را بپرورانی.»
(منبع: چگونه خدا مغز شما را تغییر میدهد؟، آندرو نیوبرگ، مارک رابرت والدمن، ترجمهٔ شهناز رفیعی، نشر بخشایش، صفحهٔ ۱۷۱)
سلام شب خوش کتاب را مطالعه کردم سرشار نکات کاربردی در مجموعه داری و کار تربیتی و فنون مربی گری بود که ممزوج با عملیاتی بودن کارهای تشکیلاتی را تداعی می کرد... یک پیشنهاد داشتم و اون هم اینکه سیر مباحث رو کمی میشود سازماندهی کرد مثلاً ابتدا نکات مجموعه داری که تقریبا اواخر کتاب آمده ابتدا بیاید و بعد مواردی که مربی باید رعایت کند و بعد خانواده و دانش آموز را اگه نکته ای بود قید گردد. در کل لذت بردم و برای مربی های مجموعه تهیه خواهیم کرد البته با کمک شما و اثر بخش قطعا خواهد بود... اجرکم عندالله