حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۲۸۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یادداشت های حسن مجیدیان» ثبت شده است

بازی با افکار ایرانیان

سه شنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۳، ۰۷:۵۷ ق.ظ

بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه: بسیار جالب است، افکار عمومی در ایران را به سمتی هدایت میکنند که مردم روسری از سر بردارند و علیه حکومت دینی بایستند.

همان ها در سوریه افکار عمومی را به سمت گرایش به ریش‌های بلند سلفی هدایت میکنند تا علیه حکومت سکولار بجنگند و یک حکومت سلفی با قوانین اسلامی و سفت و سخت بیاورند.

بیاید کمی خودمان را از فریب‌های بزرگ رهایی بدهیم، بشار از آل سعود دیکتاتورتر است یا از آل خلیفه؟ آزادی های سیاسی و اجتماعی اش از عربستان سعودی کمتر است؟ هرآنچه غرب کوشید تا بن سلمان در عربستان اجرا کند، سالها قبل در سوریه وجود داشت، نه دین اجباری بود، نه حجاب. مشروب هم سرو میشد، که البته اکنون اعضای تحریر الشام در حال حمله به فروشگاه های مشروبات الکلی هستند در حلب و باقی شهرهای در دستشان. بین دختر و پسر هم دیوار نبود و...

بروید فیلم های سوریه که قبل 2010 در یوتیوب بارگذاری شده اند را ببینید، کشوری زیبا، توریستی، فعال و پویا، که کنسرت های خارجی که الان در عربستان مد شده، در آنجا برگزار میشد... هیچ شباهتی به کشورهای عربی دیگر نداشت، از همه هم سکولارتر بود اما اما و اما، برای اسرائیل یک تهدید بود و غرب این را نمی پذیرد.

بحث نه بر سر دین شماست، نه دیکتاتور بودن یا نبودن حکومت شما و نه حتی سکولار یا مذهبی بودن آن... هر کدام از اینها به مقتضای نیاز آنها میتواند برای ما مردم این منطقه زیبا یا زشت جلوه کند.

ما مردم خاورمیانه کی میخواهیم به خود بیاییم و دست از بازیچه سیاست‌های غرب و شرق شدن برداریم، خدا میداند. هر روز سازی میزنند و ما هم به هر سازشان آن گونه که می خواهند می رقصیم

  • حسن مجیدیان

آیا با وجود حاج قاسم، بقای سوریه ممکن بود؟

جریان مقاومتی که امروز با آن مواجه هستیم حاصل پایه‌ریزی گام به گامی است که با حضور در کارزارهای متوالی در جغرافیای افغانستان، بوسنی، لبنان و ... تکوین یافته است. مقاومت ذاتاً یک جریان سلبی است، سلبی بودن نقص مقاومت نیست، امکان وجودی آن است. مقاومت، هوشمندانه انتخاب کرده است که نظم خود را در کورانِ یک تعامل سلبی با نظم آمریکایی برپا کند. اقتضای سلبی بودن آن است که فرآیند رشدش وابسته به مختصاتی خواهد بود که اکنون با آن درگیر شده است. هرچه آن درگیری وسیع تر و پرچالش تر باشد، استکمال سریع تر و قوی تر خواهد بود. راهبردِ؛ "فرصتی که در تهدیدها وجود دارد در خودِ فرصت ها نیست" مبتنی بر همین شاکله وجودی است.

مقاومت تا پیش از ۷ اکتبر، عمدتاً ماهیتی ایستا و بازدارنده دارد. این کارکرد برخاسته از دو مقطع بزرگ یعنی نبرد ۳۳ روزه در ۲۰۰۶ و جنگ ۲۰۱۱- ۲۰۱۶ با فتنه داعش بوده است. در مقطع ۲۰۰۶ مقاومت با از سرگذراندن خطر وجودی حزب الله، برای اولین بار طعم به شکست کشاندن طرح سلطه را چشید و با اراده برآمده از آن به تأسیس و تکثیر هسته های مقاومت پرداخت. در همین هنگامه با پیشامد داعش در ۲۰۱۱، وضعیت آشفته سوریه و عراق به سان یک فرصت بزرگ این امکان را فراهم آورد تا هسته های مقاومت به جریان مقاومت مبدّل گردد.

امّا در روند این سیر تکوّن و در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و مهم تر از آن در حوادث پساطوفان الاقصی، بلوغ این هسته ها، استعدادی را فراهم کرد تا مقاومت پا به دوران و در نتیجه کارکرد جدیدی بگذارد و به جبهه مقاومت به معنای واقعی کلمه تبدیل شود. مقاومت در دوران پساطوفان الاقصی، از مقاومت ایستا یا بازدارنده خارج و به ساحت مقاومت پویا، فعال و مهاجم وارد شده است. جریان مقاومت با پیشرانی جناح فلسطینی خود را وارد مرحله ای کرده است که به جای درگیر شدن با نیروهای نیابتی و پروژه ای نظام سلطه، اینبار مستقیماً با نقش اول امریکا‌‌‌ و عناصر شناسنامه دار آن وارد منازعه نفس گیر شده، به حدّی که چنین تقابلی از جنگ دوم به این سو، هرگز سابقه دار نبوده است.

حضور مقاومت در وضعیت فعال و مهاجم، هزینه ها، دستاوردها و در عین حال اقتضائات خاص خود را در میدان پدید آورده که یکی از برجسته ترین آن ها، جابجایی قدرت در سوریه است. ماجرای سقوط دولت سوریه، را می توان از مناظر مختلفی تحلیل نمود. وجودِ نارسائی های مدیریتی، نادرستی های برنامه ای و کم کاری های میدانی که از دهه نود تا به امروز گریبان گیر سیاست های ما در سوریه بود و منجر به از دست رفتن سرمایه حاکمیتی این کشور برای مقاومت شد، غیرقابل انکار است اما باید متوجّه ریشه و مبنای واقعی تحوّل بود. همه کمبودهای معیشتی، زیرساختی و افتضاحات مدیریتی حزب بعث، وسوسه های القا شده و فشارهای تحمیل شده در جهان عرب، برقراری مناسبات جدید ژئوپلیتیک در غرب آسیا و از همه مهم تر، طراحی های تحسین برانگیز امریکا برای انتقام سرزمینی از مقاومت، همگی در جای خود ضریبی از تأثیر دارد اما خاستگاه اصلی این رخداد را می باید در پدیده دیگری پی جوئی کرد و آن؛ گام نهادن مقاومت در افقی فراتر از گذشته است.

در این دوران اساساً مقاومت با ورژن حزب بعثی اش – با همه خدمات و پشتیبانی هایش- کشش و وسع همراهی با سایر ساحات را ندارد. مقاومت در روند تطوّر خود وارد صورتی شده است که لازمه آن همراهی حلقاتی است که زیرساخت فکری و اجتماعی لازم برای حضور در این لایه بدیع را داشته باشند. دولت بشار خدمات بی نظیری برای مقاومت رقم زد که همه سران عرب روی هم رفته نداشته و نخواهند داشت، اما سقف استعداد او تا همین پلّه از استکمال مقاومت بود...

لذا آن چه در میدان نیروهای قدرت، دولت اسد را از چارچوب مقاومت خارج نمود، تمام شدن انرژی او در دوندگی پابه پای مقاومت در دوران جدید بود. مقاومت در یکسال گذشته به جهت قرار گرفتن در مرتبه ای تهاجمی و استثنائی، درخواست هایی را روی میز گذاشت که او به جهت عدم برخورداری از یک جامعه مقاوم، امکان اجتماعی برای اجابت کردن آن را نداشت. از این رو تصور آن که سایر متغیرها، همچون بود یا نبود شخصیتی چون حاج قاسم به عنوان معمار جبهه مقاومت، موجبات سقوط دولت سوریه را فراهم آورده، روایت واقع بینانه ای به نظر نمی رسد.

 

مهدی افراز

 

  • حسن مجیدیان

سوریه در فاصله ی دو هفته

شنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۳، ۰۶:۵۱ ق.ظ

 

‍ "سوریه" در فاصله دو هفته!

گمان می‌برم در چند روزی که سپری شد، در باب وقایع سوریه، تقریبا سخن ناگفته‌ و نکته نامکشوفی باقی نمانده باشد. صحنه پیش روی، تقریبا بی‌ابهام است. هر آنچه قرار بود از طریق پیشگویی و حدس و گمان بر خلایق آشکار شود، اینک به گونه‌ای بی‌نقاب خودنمایی می‌کند! تنها می‌ماند تذکار به چند نکته: یک: تفاوت وجود و عدم مقاومت را، در نیست و نابود شدن تمامی زیرساخت‌های نظامی، امنیتی، رفاهی و حتی فرهنگی سوریه ببینید! گو تمام صحنه آرایی‌ها تنها از برای این بود، که "بی‌بی" قرار و مدارهای رسمی را ملغی سازد، تمامی دارایی سوری‌ها را دود کند و آنجا را یا دَم چَکِ تجزیه ببرد و یا به پارکینگ و حیات خلوت خود بدل سازد! دم خروس هم اینکه جولانی پس از تکیه ظاهری بر مسند حاکمیت می‌گوید: برای جنگ دیگری آماده نیستیم! نبودِ مقاومت، دقیقا یعنی همین وضعیت، یعنی اردو زدن متجاوزین در بیست کیلومتری دمشق! یعنی آغاز دوره‌ای از توسری‌خوردن یک ملت! دو: بشار اسد در روز یکشنبه سقوط نکرد، او از روزی به سراشیب نابودی افتاد، که دیگر در محور مقاومت نبود! تصمیم گرفت که "جیش‌الوطنی" نداشته باشد، جبهه جولان را پس از هفت اکتبر نگشاید، به درباغ‌سبز امارات و قطر چشم خیره کند و لشگر جاسوسان دم و دستگاهش را، که هر روزه گِرای یکی از رهبران مقاومت را به بی‌بی می‌دادند، جمع‌وجور نکند. او از روزی که به راه قذافی شدن گام نهاد، حکم نابودی خویش را امضاء کرد! سه: اینکه می‌گوئیم سوریه مدتها از میدان مقاومت غایب بود و یا حضوری حداقلی داشت، به این معناست که نبودش نیز به این جبهه آسیب عمده وارد نمی‌کند. چه اینکه مقاومین در یک سال اخیر، بدون حضور موثر او کارِ خود را پیش برده‌اند. احتمالا این حقیقت، خود را در ماههای آینده بیشتر نشان دهد، آنجا که بی‌بی دوباره از حزب‌الله سراغ می‌گیرد و جولانی از عراق. چهار: وقتی تصمیم می گیریم که باشیم و بمانیم، باید برای اوج و فرودش نیز مهیا باشیم (الدهر یومان، یوم لک و یوم علیک). در این روزها دیدیم که برخی خودی‌ها، در مواجهه با میدان و آنچه شکست می‌انگاشتند، جَزع و فَزع را برداشته بودند! این در حالی است که مغبون این عرصه، نه ایران است و نه جبهه مقاومت. زیان‌دیده اصلی فرد یا جماعتی است، که نخواست بایستد و مرارت یک دوره پایداری را، بر مذلتِ سالهایِ اشغال و حرمان ترجیح نداد. مقاومت و بلوغی که می‌طلبد، تحمیلی نیست، انتخابی است. همواره ممکن است، که عده‌ای تجربه و حافظه تاریخی معیوبی داشته باشند و دم به تله سیه‌روزی دهند. پنج: و در نهایت تاریخ می‌گوید، که اینگونه حمله‌ها و اشغال‌ها، عقب نشینی‌ها و اخراج‌های خفّت‌بار را در پی خواهد داشت. دهها تجربه در کشورهای عربی و یا در همین ایرانِ خودمان، شاهدی بر این مدعاست. متجاوزانی که با سرعت غیرمنتظره و غیرمجاز می‌آیند، روزی نه چندان دور، با همان سرعت خواهند رفت! و تلک الایام نداولها بین الناس.

محمدرضا کائینی

  • حسن مجیدیان

ما انقلابی های ساده گیر و سهل انگار

شنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۳، ۰۶:۵۰ ق.ظ

ما انقلابی‌های ساده‌گیر و سهل‌انگار

یک یادداشت شعاری در کانال "اخبار جهان" هنر منتشر شده که سربند دسته‌گل تازه‌ی طرف‌داران بی‌حجابی، کنسرت کذایی آن دخترک بی‌حجاب، می‌پرسد: "ما را چه شده که معیار ارزش‌گذاری‌مان شده برهنگی؟!" بله خواهر نویسنده! دقیقاً قضیه همین است که ارزش‌ها در حال وارونه شدن هستند و تلاش‌های ما هم حریف سیل وارونه‌گی نیست. ما از فرط سیاست‌زده‌گی و مشغول شدن به مسائل سیاسی منطقه، از حوزه‌ی فرهنگ غافل‌ایم. از عِلم و تفکر و عقیده فارغ‌ایم و در سطح روبناهای فرهنگ دست و پا می‌زنیم. به جای آن‌که سرچشمه‌ی پیدایش این رفتارها را بخشکانیم و در این عهد جاهلیت، مبانی عقیدتی و معارف عالی اسلام را بشناسیم و بشناسانیم تا همه‌ی وارونه‌گی‌ها و کژی‌ها را راست کند، فعالیت فرهنگی‌مان خلاصه شده در رجزخوانی و تبلیغات سطحی و جنگ روانی. در حالی که جنگ ما با غرب، جنگ عقیده و تفکر است و پشت هر حرکت و رفتاری یک فعل و انفعال فکری وجود دارد. آن‌همه در سیاست‌زده‌گی غرقیم که یکی از همین ماها، کتاب نوشته به اسم "جدال دو اسلام" و در آن شهید آوینی و جریان فرهنگی او را متهم می‌کند که قائل به جدایی دین از سیاست بوده‌اند!! چرا؟ چون شهید آوینی معتقد بود شأن فرهنگ اجل از سیاست است و سیاست زیرمجموعه‌ی فرهنگ است، نه بالعکس. خودتان را خسته نکنید. این بساط ادامه خواهد داشت و عاشقان برهنه‌گی هر روز دسته‌گل جدیدی به آب خواهند داد. دیروز فریب نفس اماره‌شان را خوردند و اسم تن‌آسایی و عافیت‌طلبی را گذاشتند آزادی، کائنات را جای پروردگار قادر متعال گذاشتند و به شکرگزاری از آن رو آوردند! درآیینه‌ی بخشنده‌گی و محبت خدا، خود را دیدند و به پرستش خود مشغول شدند، و امروز هم اسم گستاخی و سرکشی‌های احمقانه‌شان در برابر امر خدا را می‌گذارند شجاعت و شرافت!! و حتماً فردا هم خودپرستی و منفعت‌جویی و جاه‌طلبی را ایثار و فداکاری جلوه خواهند داد! یک روز با دختری بی‌حجاب در مورد روسری حرف می‌زدم، گفت: ما برای این موها شهید داده‌ایم!! (منظورش قربانیان وقایع سال 401 بود) این هم از ارزش "شهید"... و من و شمای انقلابی مثل تازه از گرد راه رسیده‌ها، مثل تازه از پشت کوه آمده‌هایی که گمان داشتند در جامعه‌ی اسلامی از این خبرها نمی‌شود، فقط می‌توانیم دست روی دست بگذاریم و حد اکثر چند پست و یادداشت منتشر کنیم که وااسلاما! آخر حکایت ما، حکایت رزمنده‌گانی است که در میدان جنگ به جای جنگیدن و تیر انداختن، پشت سنگرشان فقط پرچم می‌چرخانند و رجز می‌خوانند که ما این‌جا هستیم و هیچ‌جا نمی‌رویم. معلوم است که دشمن هر لحظه به سنگرمان نزدیک‌تر می‌شود و هم‌چنان از ما تلفات می‌گیرد. والله اکثریت قاطع این منادیان آزادی و ولنگاری، همین گستاخ‌های عاشق برهنه‌گی، خود از رگ و ریشه‌ی مذهبی برخاسته‌اند و جلوی فرهنگ و آیین خودشان قد علم کرده‌اند. چرا؟ چون اساساً ما تصور درستی از فرهنگ نداریم و آن را زیرمجموعه‌ای از یک زدوخورد سیاسی با آمریکا تلقی می‌کنیم. و هنر را هم ابزار دست چندمی برای پیام‌های سیاسی فرض کرده‌ایم. ما انقلابی‌ها که در سیاست و صنعتِ نظامی و از این قبیل، کارکشته و خبره و هوش‌مندیم، در فرهنگ ساده‌لوح و سهل‌انگاریم؛ دیر آمده‌ایم و زود می‌خواهیم برویم. هنوز نمی‌دانیم که فرهنگ با علم، هنر، فلسفه و تفکر آغاز می‌شود، نه با تبلیغات. معنای خدا، آزادی، هنر، شهادت، شرافت، شجاعت، ایثار و... در پخت و پز علم و تفکر و هنر انجام شکل می‌گیرد و در این میدان است که می‌توان مقابل وارونه‌سازی‌ها ایستاد. اگر در ابتدای دهه‌ی نود یک نهضت فراگیر عقیدتی و علمی تبیین معارف شیعه وجود می‌داشت که آثار و نتایج‌ش در نظام رسانه‌ای و تبلیغی ما سرریز می‌شد، می‌توانستیم جلوی بسیاری از جنبش‌ها و پدیده‌های منحرف را - چه در کشور خودمان، و چه در منطقه - بگیریم و نگذاریم جوان‌های این کشورها به امثال داعش گرویده شوند... ولی خب، فعلاً نظام تبلیغی ما که مملو از رجز شده، از پشتوانه‌ی فکری و معرفتی اسلام تهی است و لذا یارای همآوردی با فتانه‌های هزاررنگ فرهنگ مدرن را ندارد... پس این بساط ادامه خواهد داشت و عاشقان برهنه‌گی هر روز دسته‌گل جدیدی به آب خواهند داد.

 مهدی متولیان

  • حسن مجیدیان

نگران خودمان باشیم

چهارشنبه, ۲۱ آذر ۱۴۰۳، ۰۹:۳۱ ق.ظ

اگر خانه نشینی علی علیه السلام، نشانه هدر رفتن خون شهدای جنگهای زمان رسول گرامی اسلام بود، اگر صلح امام حسن علیه السلام نشانه هدر رفتن خون شهدای جنگ صفین بود و اگر عاشورا و اسارت خانواده امام حسین علیه السلام نشانه شکست بود، اوضاع فعلی سوریه هم نشانه هدر رفتن خون شهدای مدافع حرم است، خون شهید در هر شرایطی رویاننده است. نگرانش نباشید، نگران خودمان باشیم.

مهدی کرد فیروزجایی

 

  • حسن مجیدیان

مردی که تا پیشانی در اندوه فرو رفت

سه شنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۳، ۱۱:۳۲ ق.ظ

هفت داستان کوتاه از تعدادی از نویسندگان صاحب نامِ ادبیاتِ داستانی امروز. مثل رضا امیرخانی و مجید قیصری و مصطفی مستور. کم حجم و روان و یکی دو تا داستانش، تامل انگیز. مثل داستانِ گوساله ی سرگردان و متنی که مستور نوشته و حتی بریده ای از بی وتن رضای امیرخانی.

  • حسن مجیدیان

ده عبرت از سقوط سوریه

سه شنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۳، ۰۷:۵۶ ق.ظ

۱. به وعده های مذاکره کنندگان دلخوش نباشید آنها شما و کشور را به پشیزی خواهند فروخت! ۲. استقلال، استقلال، استقلال در همه حوزه ها! تکیه بر کشورهای خارجی و مستحکم نکردن ساختار داخلی کشور باعث میشود در روز مبادا فلج شوی! ۳. باید برای هر اتفاقی سناریویی داشت وگرنه دائما در این تحولات عجیب و غریب، غافلگیر میشوی! ۴. نفوذ و نفوذی مهم است و اگر از آن چشم بپوشی کشور را متلاشی خواهند کرد! ۵. تصویر مردم از آینده مهمتر از نان شب است اگر این تصویر را نابود کردید، کشور را دو دستی تقدیم هر کس و ناکسی میکنند! ۶. مردم اول دروازه های قلب شان را به روی دشمن باز میکنند، بعد دروازه های شهر را بدون دردسر باز میکنند! ۷.هرکشوری بجای حمایت از ایثارگرانش ( یعنی آنهایی که با مال یا جان یا آبرو حاضرند در راه حفظ کشور ایثار کنند) از سرمایه داران بی هویت حمایت کند تاوانش را پس خواهد داد! ۸. نخبگان مؤذن جامعه اند، اگر مردم را بیدار نکنند ،جامعه به خواب ابدی فرو خواهد رفت! ۹.هسته های مقاومت مردمی در هر حوزه ای مهمترین و مستحکم ترین سد در مقابل دشمن اند و تقلیل و تضعیف آنها بزرگترین خطای استراتژیک حکمرانی هاست! ۱۰. اگر فرهنگ مقاومت در اذهان عمومی مردم فرهنگسازی شود مانند غزه جان میدهند ولی عزت و آبرو و خاک نمیدهند، ولی امان از وقتی که فرهنگ مقاومت در اذهان مردم ریشه نزند و بصورت تلقینی و کلیشه ای با آن برخورد شود ! قال امیرالمومنین على علیه السلام:  رَحِمَ اللّه ُ عَبدا تَفَکَّرَ وَ اعتَبَرَ، فأبصَرَ إدبارَ ما قَد أدبَرَ، و حُضورَ ما قَد حَضَرَ  پ ن: در نهایت به این نکته عزتمندانه و هویتی باید اشاره کرد که این قدرت نمایی ایران است که ۱۴ سال سوریه متزلزل ولی هم پیمان که در پازل مقاومت بود را سرپا نگه داشت و به محض اینکه بشار هم پیمانی اش را نقض کرد و حاضر نشد حتی تیری به سمت اسراییل شلیک کند ایران از او حمایت نکرد و در کمتر از چند روز فرو ریخت.

  • حسن مجیدیان

هفت عامل فروپاشی سریع سوریه اسد

سه شنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۳، ۰۷:۵۳ ق.ظ

 

پرسشی که اینک همه جهان را فرا گرفته علت فروپاشی فوری نظام سوریه در طول یازده روز بود. من به سه دلیل عمومی و چهار دلیل مربوط به شرایط اخیر اشاره می‌کنم: اول، بدبینی شدید جامعه سوری نسبت به حاکمیت بود که منجر به تضعیف شدید حمایت مردم و عدم تمایل آنان به دفاع گشت. دوم، فروپاشی اقتصاد سوریه بدلیل جنگ و تحریم بود که خستگی مردم از حاکمیت را به اوج خود رساند. سوم، فساد موجود در ارتش سوریه که از گذشته به رشوه گیری گسترده معروف بود و اساسا انگیزه جنگیدن نداشت! عملا ارتش هیچ جنگی در این روزها نکرد و مسلحین بدون درگیری جلو آمدند. خریدن برخی سران ارتش هم منتفی نیست. چهارم، بازسازی تصویر معارضه در سالهای اخیر و خصوصا در ابتدای ورود به حلب بود که مردم را از تصویر قاتل وحشی فاصله داد و حتی آن را مفیدتر از دولت خود دیدند! پنجم، عدم درخواست جدی اسد از ایران برای دخالت بدلیل دل بستن به وعده های دیگران بود. همین که مسلحین دو روز در حمص معطل شدند بدلیل حضور برخی نیروهای غیرسوری بود و نهایتا هم ارتش خالی کرد. ششم، حذف کردن قوات وطنی سوریه، که ایران در کارکرد مستشاری خود آموزش داده بود با انگیزه گرفتن کمک مالی از غرب‌- در دو سال اخیر- که اگر بودند جای ارتش پر‌ می‌شد. هفتم، اعلام عدم حمایت جدی روسیه در سفر آخر بشار به آنجا بود که منجر به ناامیدی او از امکان مقاومت داشت.

 علیرضا کمیلی

  • حسن مجیدیان

غرب و اجتماعی‌زدایی از مقاومت..

سه شنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۳، ۰۷:۵۲ ق.ظ

 

شاید سقوط حکومت اسد بهانه خوبی باشد برای زدن برخی حرف‌ها... ۱- معادله غرب با بسیاری از کشورهایی که در مقابل آن قرار دارند، اجتماع‌زدایی از کشورها و سیاست‌های مقاومتی است. ۲- این سیاست با استفاده از ابزارهای اقتصادی، اجتماعی و رسانه‌ای و با هدف از بین بردن پشتوانه مردمی مقاومت علیه غرب است. ۳- تحریم اقتصادی و ایجاد فشار بر مردم مهم‌ترین ابزار این سیاست و شکاف اجتماعی مهم‌ترین هدف این سیاست است. ۴ـ هدف این کاهش پشتوانه اجتماعی این مشخص است، ایجاد تمایل در کشورهای مقاومت برای دست دراز کردن در مقابل غرب و مذاکره است‌. ۵- فرقی نمی‌کند این محاصره به شدت غزه باشد، به گستردگی روسیه یا به تنوع ایران باشد و یا زیرساخت سوریه. ابزار و روش یکی است. ۶- کاهش صادرات نفت ایران، کاهش روابط ارزی روسیه، قطع ارتباط بانک‌های لبنانی با حزب‌الله لبنان و...همه در یک پازل است‌. ۷- غربی‌ها دو چیز را مکمل و در مسیر تحریم می‌دانند. جنگ به آن کشور یا مذاکره یا ترکیب هر دو.(به نقل از دیوید کوهن مسئول اعمال تحریم در دوره اوباما) ۸- در مقابل کشورهای مقابل غرب یا با روش‌های داخلی، ایجاد اتحاد، دوری جستن از ابزاری که ترحیم را تأثیرپذیر می‌کند و افزایش عدالت در داخل، مشکلات اقتصادی را کاهش می‌دهند یا تن به مذاکره می‌دهند. ۹- ادامه مذاکره ضعیف شدن کشور هدف و فراهم شدن شرایط تضعیف و یا حتی حمله به آن کشور است. شرایطی که مقاومت را سخت کند. سوریه نمونه خوبی از دل بستن به غرب علی‌رغم سال‌ها سابقه مقاومت است. ۱۰- تضعیف ایرانی که ۸ سال اسیر برجام، خروج از آن، اثرات آن بود نیز، نمونه دیگری است. وقتی تحریم‌های ایران را‌ نیز مرور می‌کنیم متوجه می‌شویم تقویم زمانی آن بیش از آن منطبق با مسئله هسته‌ای باشد منطبق با توان تحریم‌ها در افزایش تنش اجتماعی دارد.‌ پ‌ن: همه این‌ها ارزش ایستادگی مردم غزه را بیش از پیش نشان می‌دهد.

 سید حامد ترابی

  • حسن مجیدیان

بشار اسد؛ نه آنچنان سیاه، نه آنقدرها سفید

سه شنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۳، ۰۷:۴۹ ق.ظ

بشار اسد؛ نه آنچنان سیاه، نه آنقدرها سفید!

به نظرم بشار اسد آنقدر خوب، و سزاوار آن بود که حتی اگر قرار بود کنار گذاشته شود نیز، با عزت و احترام کنار میرفت؛ او مقاومت را دوست داشت، استقلال را میخواست، عزت را بر ذلت ترجیح میداد، غرور ملی را میپسندید و سر سازگاری با ظلم و خصوصا صهیونیسم هم نداشت، و دم از آرمان هم میزد؛ مثل خیلی از ماها که هر کداممان میتوانیم برای خودمان یک بشار اسد باشیم؛ بشار اسدی که همه این خوبی ها را دارد، اما خوی دیکتاتوری اش را هنوز ترک نکرده، دنیا در نظرش بزرگ است، لاکچری بودن را دوست دارد، ادعای بزرگ بودن میکند، اما وقتی بازی به خطوط پایانی و حساسش میرسد، از یک جایی، دیگر میبُرد و نمیتواند ادامه دهد؛ انسانی با ظرفیت محدود؛ مثل خیلی از ماها، که مناسب جایگاه خودمان و آدم آرمانی که از آن دم میزنیم نیستیم! بشار اسد و امثال او فقط میتوانند بخشی از مسیر مقاومت را بپیمایند؛ آنجا که باید بین مرگ و زندگی یکی را انتخاب کند، همه آنچه را که ارزش می پندارد کنار میگذارد و به حیات دنیوی چنگ میزند. من آقای اسد را سرزنش نمیکنم؛ او فقط همینقدر میتوانست مقاوم باشد؛ او سطحش در اندازه سطح مورد نیاز مقاومت واقعیِ اسلامی نبود؛ و مقاومت مجبور بود با همین ظرفیت و داشته ها، ممنون او هم باشد که تا اینجا همکاری و همراهی کرده است؛ تحلیلِ همه تحلیلگران، محترم؛ اما من معتقدم ترس از مرگ، بشار را کنار زد؛ جنگ داشت به مراحل حساسی میرسید و سطح مقاومت نیز همسطح با جنگ بالا میگرفت؛ اما وقتی دید دشمن به دیوانگی افتاده، حلقه اول فرماندهی حزب الله را ترور کرده، نصرالله را به شهادت رسانده، و حتی رهبری ایران را تهدید میکند، وقتی خودش نیز با چنین تهدیدی مواجه میشود و رسانه های صهیونیستی هر روز خبری در این خصوص کار میکنند، کم می آورد؛ او همزمان در معرض وسوسه ها و وعده های دروغین برخی حکام عرب هم بوده است. این معادله را جلوی حاج قاسم اگر بگذارند به پیشوازش میرود: خجالت بکشید من را از چندتا گلوله میترسانید؟ با نصرالله وقتی مطرح میکنند میگوید: خودم میدانم من را میکشند لیکن قطعا سننتصر، و باز مسیر را ادامه میدهد! این معادله را آیت الله سید علی حسینی خامنه ای هم به سخره میگیرد و آنگونه، با صلابت در نماز جمعه نصر حاضر میشود؛ قالیباف هم، عراقچی هم، و حتی پزشکیان نیز با این معادله شوخی میکند و صد البته که قاآنی ها و حاجی زاده ها و خلاصه هر آنکه در میدان جمهوری اسلامی قدم میزند با آن رفتار مشابهی خواهد داشت؛ اما آیا جهانبینی اسد نیز مانند جهانبینی افراد فوق الاشاره است؟ آیا اسد نیز نگاهش به مرگ از دریچه شهادت و رستگاری است؟ آیا دنیا در نگاه اسد نیز به همان اندازه بی ارزش است و او نیز برای مرگِ فی سبیل الله لحظه شماری میکند؟! یقینا خیر! او مقاومت را برای خود تا قبل از ترور تعریف کرده بود! اسد امروز سنگ محکی برای انقلابیونی است که دم از مقاومت میزنند، مقداری از مسیر را هم میروند، اما شاید هنوز به مراحل حساس نرسیده اند که بفهمند چند مَرده حلاج اند؛ انقلابیونی از جنس آنها که خوب بودن را دوست دارند، اما نمیتوانند در زندگی پیاده کنند؛ همانها که احتمالا از زندگی لاکچری بدشان نمی آید، برای خواستگار دخترشان شروط آنچنانی میگذارند، مستاجر را اذیت میکنند، در کار کم فروشی میکنند و حتی ممکن است کاسبی گران فروش باشند؛ بگذریم..! بشار اسد اما همانگونه که در ابتدا نوشتم، حالا که قرار بود به پایان خط برسد، میتوانست عزتمندانه از دور خارج شود؛ میتوانست آواره نباشد؛ میتوانست این دنیا را بدهد و عقبا را بخرد! او فرصت این را داشت که برای آزادسازی خاک وطنش به جولان حمله کند و [چه پیروز شود و چه شکست بخورد] به یک قهرمان ملی تبدیل شود؛ او میتوانست دموکراسی را بپذیرد و در صورت عدم انتخاب، آبرومندانه گوشه ای از کشورش بنشیند و باز فرصت اثرگذاری داشته باشد؛ میتوانست دست رد به سینه مقاومت نزند و حداقل اجازه دهد مقاومت کارش را پیش ببرد؛ هر کدام از این کارها را کرده بود وضعی بهتر از آنچه اکنون دارد میداشت و عزیز تر و عزتمند تر میبود، حتی اگر از قدرت حذف میشد! در پایان لازم است بگویم ما فقط واقعیت ها درباره او را مینویسیم، قصد آن را نداریم او را تخریب کنیم؛ چرا که او در حد بضاعت و ظرفیتش خدمات بزرگی به مقاومت داد، لیکن نتوانست وصیت پدر مرحومش را تا پایان حفظ کند؛ وصیتی که به او گفته بود تا زمانی که با ایران هستی، هستی؛ و هر وقت ایران را رها کردی دیگر نخواهی بود؛ و اسد دیگر نیست!

 عبدالرحیم انصاری

 

  • حسن مجیدیان