حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۵۶ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۴ ثبت شده است

نمایشگاه کتاب برویم یا نه؟

شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۵۲ ق.ظ

برای خرید کتاب از نمایشگاه کتاب، هیچ پیشنهادی ندارم. اساسا این سوال که از نمایشگاه کتاب، چه کتابی بخریم؛ سوال درست و دقیقی نیست! تهیه کتاب باید از سرِ نیاز و سوال و مسأله ی آدم باشد. شما دغدغه و گره ی ذهنی ات چیست؟ برو راجع به همان، کتاب و منبع تهیه کن. اینکه فلانی چه می‌خواند و الان چه کتابی دستش هست؛ ربطی به نیاز و مسأله ی من ندارد. خودِ من کتاب هایی که در این صفحه معرفی میکنم؛ به نوعی برای ثبت و بایگانی است در درجه ی اول. و بعد برای کسانی که در همین فضا مطالعه دارند. لذا اگر کتاب مشخصی مدنظرتان است بروید نمایشگاه کتاب و همان را بخرید و برگردید و زیاد در آنجا فِر نخورید که چندان خوبتان نیست. نمایشگاه کتاب رفتن برای دیدار با نویسندگان و شرکت در برنامه ی خاص و بدردبخور فرهنگی و خرید کتاب های از پیش تعیین شده خوب است. و الا ای بسا لطمات ش بیشتر باشد تا فایده اش! همین کتاب را که عکسش را گذاشتم، دوستی بِهِم معرفی اش کرد و یک سومش را که خواندم دیدم به کارم نمی آید و ولش کردم. تصور می‌کردم همان دغدغه و مسأله ی من توی این کتاب است ولی دیدم نه! اینطور نیست. این پست را در جواب به سوال دوستانی که از این کمترین درباره ی خرید کتاب و رفتن به نمایشگاه کتاب سوال داشتند؛ نوشتم

 

  • حسن مجیدیان

مقام عالی چشمانش...

شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۵۱ ق.ظ

 

 

آن خوب ها و آن نیک سیرت ها و آن جوان های فهیمِ مربی در دهه ی ۷۰ با عشق و اخلاص و فهمِ عالی، در ابتدای بلوغ و نوجوانی ما، در اولِ ورود ما به فضای فرهنگی و انقلابی، همان اول ما را بردند اردوی مشهد و بذرِ محبتِ امام رضای مهربان را دلمان کاشتند. امام رضا داشتن ما به نوعی مدیون آنها هستم! میخواستم برای امام چیزی بنویسم اما دستم به مقام عالی چشمانش نمی‌رسد.

امام رضا من یکی از دوستداران تو هستم. به خدا.

  • حسن مجیدیان

خودت باش

چهارشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۸:۱۵ ق.ظ

دیوانه و دلبسته‌ی

اقبال خودت باش

‌سرگرم خودت

عاشق احوال خودت باش

دنبال کسی باش

که دنبال تو باشد

اینگونه اگر نیست

به دنبال خودت باش

 

پرواز قشنگ است

ولی بی غم و منت

منت نکش از غیر

پر بال خودت باش

 

اقبال لاهوری

  • حسن مجیدیان

دیوار قفس ها

چهارشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۸:۱۳ ق.ظ

پر گشودیم و به دیوار قفس‌ها خوردیم

وه که در حسرت یک بال پریدن مُردیم

 

فدیه‌واری است به زیر قدم گل، باری

نیمه‌جانی که ز چنگال خزان در بردیم

 

مشت حسرت به نوازش نرسیده خشکید

ناتمامیم که در غنچه‌ی خود پژمردیم

 

سهم خاکیم لبی از نم‌مان تر نشده

خود گرفتم می صافیم و گرفتم دُردیم

 

تا چه آریم به کف وقت درو؟ ما که به خاک

جز تنی خسته و قلبی نگران نسپردیم

 

خم نکردیم سر سرو به فرمان ستم

گرچه با تیشه‌ی توفان ز کمر تا خوردیم

 

زهرخندی که نچید از لب‌مان دوزخ نیز

آه از این میوه‌ی تلخی که به بار آوردیم

 

حسین منزوی

  • حسن مجیدیان

کدام یک خرترند؟

سه شنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۸:۲۳ ق.ظ

 

میرزا ابوالحسن جلوه همیشه مراتب فلسفی و حکمتی را به زبان شوخی و فکاهی ادا می‌کرد. می‌گویند وقتی سر به جیب تفکر فروبرده بود و با کسی تکلم نمی‌کرد و مثل این بود که مشغولیات ذهنی مهمی دارد. روز سوم با چهره گشاده و خندان گفت: «بالاخره قضیه حل شد!». یکی از او پرسید: «این مسئله غامض چه بود که ما را چند روز از محضر استاد محروم کرد؟». جلوه گفت: در تمام این مدت فکر می‌کردم که آیا مرید خرتر است یا مراد، بالاخره دانستم که مراد گوی سبقت را از میدان خریت برده است؛ زیرا مرید به تصور اینکه در پیش مراد خبری هست، سر تسلیم فرود آورده، ولی مراد که خود می‌داند درون خرقه چیزی و داخل صندوقش پشیزی نیست باز هم دست از لاف‌وگزاف برنمی‌دارد و خودش را رجل می‌پندارد!

  • حسن مجیدیان

کارهای نکرده

سه شنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۸:۲۱ ق.ظ

هرگز شبها از روی پل نمی گذرم. این نتیجه ی عهدی ست که با خودم بسته ام. فکرش را بکنید وقتی دارید از روی پل رد می شوید، یک نفر خودش را در آب بیندازد. آن وقت از دو حال خارج نیست. یا شما برای نجاتش خود را در آب می اندازید و در فصل سرما به عواقب بسیار سختی دچار می شوید. یا او را به حال خودش می گذارید و می روید. ولی شیرجه های نرفته گاهی کوفتگی های عجیبی به جا می گذارد.

از کتاب سقوط/آلبر کامو

  • حسن مجیدیان

ترازوی احدخو

سه شنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۸:۱۹ ق.ظ

این یکی از بهترین و شیرین ترین کتاب هاست راجع به زندگی و زمانه ی مولا علی امیرالمومنین علیه السلام و روحی فداه. کتاب دو بخش دارد. بخش اول زندگی نامه ی مولاست از تولد تا شهادت. بخش دوم، سیری در سیره و سخنان امام است که بسیار خواندنی و شیرین و قابل استفاده است. عنوان کتاب برگرفته از بیت مولوی است که:

تو ترازوی اَحَدخو بوده ای

بل زبانه هر ترازو بوده ای

در نهایت حیف است این کتاب ها را نخوانیم. این هم معرفی یک کتاب بغیر از رمان و ادبیات!

  • حسن مجیدیان

دوباره یادی از حسن کرمانی

دوشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۲:۲۵ ب.ظ

خوب یا بد، آدمی هستم که در گذشته ها و خاطرات گیر افتاده ام. یاد آن ها که رفتند را غالبا حفظ کرده ام. نمی توانم سال و روزِ رفتن شان بیاید و یادشان نیفتم. در بهشت زهرا سلام‌الله‌علیها، رفقای زیر خاکی کم ندارم! اما حسن کرمانی را بیشتر در ذهن دارم. امروز سالگرد وفاتش هست و یادش میکنم و از شما خوبان هم برای طلب حمد و صلوات دارم. کرمانی سنی نداشت. وقتی رفت ۲۶ سال داشت به نظرم. اما به قاعده ی یک کامل مرد، دستگیر و عهده دارِ این و آن بود. او آن همه خوب بود که هنوز هم، خیلی ها با حسرت از او یاد می‌کنند. جوانی که در تشییع اش معلوم شد، چه دایره ی وسیعی از آدم ها دور او جمع شده بودند. آن تشییع آن جمعیت آن قیافه ها آن گریه ها و آن بی برادرشده ها را هنوز جلوی چشمم دارم. یادش بخیر. رحمت خدا بر او.

دوستانم همه از دستم رفت

دل به هر پاکدلی بستم رفت!

  • حسن مجیدیان

پل معلق

دوشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۶:۵۴ ق.ظ

از زبانِ نویسندگانِ خوب کشور، از دو سه تایشان شنیده ام که بایرامی نویسنده ترینِ نویسنده های ماست. حتی یکی شان میگفت: از خدا گله دارم که چرا بایرامی را در این زمان آفرید که قدرش را نمی‌دانیم! باید در اتمسفر کارهای او- که کم هم نیستند- قرار بگیرید تا شاید شما هم با دریافتی از جهانِ ذهنی و ادبی این نویسنده ی اردبیلی؛ به هنرِ قلم او پی ببرید. در پل معلق که خودش داستانِ معلقِ سخت خوانی است؛ داستان جوانِ سربازی روایت می‌شود که در دورافتاده ترین نقطه ی کشور و نزدیک خطِ جنگ؛ برایش مسائلی حادث می‌شود که در امتداد دردها و دغدغه‌های او در شهر و دیارش است. آدم های این داستان همه در عین سادگی، پیچیدگی هایی دارند که آینه و تفسیر و نمودی از حیاتِ ماهاست که درش درد و دغدغه و مسأله و مشکل، کم نیست! من خودم را لابلای چنین داستان هایی گم و پیدا میکنم! پل معلقِ میتواند داستانِ عشق و درد و سرگشتگی های ما باشد. البته به همه توصیه اش نمیکنم. اما " کوه مرا صدا زد"، " لم یزرع"، " مردگان باغ سبز"، " آتش به اختیار" و...کلی کتاب دیگر بایرامی دارد که می‌توانید از آن ها شروع کنید.

  • حسن مجیدیان

شماره چهارم مجله مدام

دوشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۶:۵۱ ق.ظ

مدام، دغدغه اش ادبیات داستانی است. خوب هم کار می‌کنند انصافا. هر شماره به سوژه ای می‌پردازد. سوژه را در سه قسمتِ واقعیت، خیال و روبرو پیگیری و عرضه می‌کنند. قلم ها و آثار، پخته و در نوعِ خودش یک کارگاهِ درست و درمانِ نویسندگی است. این شماره به موضوع خواب و عالمِ شگفت و پُر رمز و رازِ آن پرداخته است. جالب است. پیشنهاد میکنم لااقل آن دسته از رفقایی که دغدغه ی نوشتن دارند؛ چنین مجله ای را دنبال کنند. ضرر نمی‌کنند. نمونه ای از تیترها را ببینید:

عصیانِ خواب های خفته

سرکشی خواب ها

انقلابی پشت پلکهایم هنر خواب گمشده

مواجهه مستقیم با حرکت جوهری در خواب اجباری و...

  • حسن مجیدیان