دیوار قفس ها
چهارشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۸:۱۳ ق.ظ
پر گشودیم و به دیوار قفسها خوردیم
وه که در حسرت یک بال پریدن مُردیم
فدیهواری است به زیر قدم گل، باری
نیمهجانی که ز چنگال خزان در بردیم
مشت حسرت به نوازش نرسیده خشکید
ناتمامیم که در غنچهی خود پژمردیم
سهم خاکیم لبی از نممان تر نشده
خود گرفتم می صافیم و گرفتم دُردیم
تا چه آریم به کف وقت درو؟ ما که به خاک
جز تنی خسته و قلبی نگران نسپردیم
خم نکردیم سر سرو به فرمان ستم
گرچه با تیشهی توفان ز کمر تا خوردیم
زهرخندی که نچید از لبمان دوزخ نیز
آه از این میوهی تلخی که به بار آوردیم
حسین منزوی