رفت و تمام شد!
آه! عُمر زود میرود و این حقیقتی است که پرده های ضخیم غفلت و روزمره گی ما را از آن مهجور و غافل کرده! وقتی در سن و سالِ این عکس بودم؛ یعنی حوالی سال ۱۳۸۱ و بیست سالگی؛ آرزوها و سوداهای بزرگی از شهادت و سربازی امام و رسیدن به تحصیلات عالیه و نویسندگی و معلمی و ساختن شخصیتی درست و درمان و...داشتم! امروز در پاییز زندگی و در دهه ی پنجم عُمر، هرچه هست فرسایش جسم و جان و خستگی و بی حاصلی و انبوهِ غم انگیزی از خاطراتِ فراموش شده و دوستانِ خاک شده و آرزوهای بربادرفته و... است! عمر زود تمام میشود. دهه های طلایی عمر از بیست تا چهل سالگی است. شما رفقای خوبم و دوستانِ نوجوانم، به جای نازیدن به امثال من، ماها را آیینه ی عبرتِ خود بدانید.
عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی
ای پسر جامِ می ام دِه که به پیری برسی
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود.