حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۵۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسن مجیدیان» ثبت شده است

بی انصافی نکنیم

شنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۰:۳۰ ق.ظ

اگر حتی یک شب در بسیج، تا صبح پاس داده باشید و حتی یک رزمایش کوچک یا درگیری در بلواها و فتنه ها داشته باشید؛ میفهمید که کار چقدر سخت و کمر شکن است. بچه های اطلاعاتی و عملیاتی در این مدت پدرشان درآمد. بعد از تشییع شهید رییسی و بعد هم دو مرحله انتخابات و بعد از مراسم تحلیف، شهادت و تشییع شهید هنیه در فاصله ی دو روز و....هیچی از جسم و روان آدم باقی نمی‌گذارد. اینها این همه طعنه می‌شنوند و حرف نوش جان می‌کنند در حالی دهها حادثه و ترور و خرابکاری را در این مدت دفع کرده اند. یک ذره فهم و انصاف باشد؛ آدم اینها را شماتت نمی‌کند و طعنه نمی‌زند. سخت ترین کارهای ما در زندگی در مقابل حجم کار و استرس و بیچارگی اینها؛ اصلا به حساب نمی آید.

 

  • حسن مجیدیان

عبور از تمام خطوط قرمز

شنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۰:۲۸ ق.ظ

عبور از همه خطوط قرمز!

تنها پس از چند ساعت از حمله به ضاحیه جنوبی بیروت برای ترور فواد شکری عالی‌ترین مقام نظامی حزب الله و فرد شماره دو آن، اسماعیل هنیه رهبر حماس و شخص شماره یک این جنبش بامداد امروز در تهران ترور شد. هنوز از چند و چون این حمله خبری در دست نیست؛ اما نشان می‌دهد که اسرائیل هیچ خط قرمزی را نمی‌شناسد؛ نه خطوط قرمز و قوانین انسان دوستانه با کشتار بی‌رحمانه دهها هزار زن و کودک، نه خطوط قرمز نظامی و سیاسی و دیپلماتیک با ترور مهمان رسمی یک کشور در داخل خاک آن. در حالی که با حمله محدود اما هدفمند بیروت قواعد درگیری جاری با حزب الله در سطحی جابجا شد و نگاه‌ها ناظر به شیوه و دامنه پاسخ احتمالی به آن بود؛ اما ترور هنیه در تهران در واقع جابجایی قواعد درگیری با کل «محور مقاومت» و علی الخصوص ایران بود. این اتفاق در تهران رخ داده و واجد دلالت‌ها و معانی مهمی در سطوح مختلف است و اگر در حمله به ساختمان کنسولی سفارت در دمشق که مجازا و عرفا بخشی از خاک ایران محسوب می‌شود، چند فرمانده نظامی ایرانی ترور شدند، بامداد امروز طی حمله‌ای به داخل خود ایران یک مقام غیر ایرانی ترور شده است. با این حال، هدف ترور با توجه به وقوع آن در ایران و آن هم در هنگامه آغاز به کار دولت جدید فراتر از این است و به نظر می‌رسد که اسرائیل به دنبال تحمیل دستور کاری جدید بر منطقه در دامنه آتش کم‌تر از جنگ است. اما هر چند هنوز وقوع جنگی منطقه‌ای اجتناب پذیر است، ولی هر چه می‌گذرد، اگر تنش‌ها در نقطه‌ای متوقف نشود، احتمال آن بیشتر می‌شود. ترور هنیه محصول یک کار امنیتی پیچیده نیست. به هر حال او در سفری علنی مهمان رسمی مراسم تحلیف رئیس جمهور جدید ایران بود و رصد کردن جابجایی ایشان کار شاقی نبوده است. با این حال اما می‌توان گفت که محاسبات پیچیده‌ای در پس این حمله بوده است. این ترور - چه در قطر چه ترکیه- نیز از لحاظ فنی امکانپذیر بوده است اما به دلایل متعدد و محاسبات مختلفی از انجام آن پرهیز می‌شد و به نظر می‌رسد که اسرائیل مترصد سفر ایشان به تهران برای انجام آن بوده است. بعید است که اسرائیل راسا و بدون هماهنگی و چراغ سبز آمریکا دست به این اقدام زده باشد. ترور هنیه پس از ده ماه از جنگ غزه اتفاق می‌افتد؛ جنگی سرنوشت‌ساز در باریکه‌ای بسیار کوچک و محاصره شده که هنوز ادامه دارد و اسرائیل با وجود این حجم بی‌سابقه تخریب و کشتار نتوانسته آن را تمام و اهدافش را محقق کند. پس از این بن بست، اسرائیل در دو ماه اخیر در کنار ادامه جنگ، تمرکز خود را بر حذف فیزیکی رهبران و فرماندهان حماس گذاشت و این دقیقا همان چیزی است که آمریکا از اول سال جاری میلادی اسرائیل را به انتقال از مرحله شدید حملات هوایی به حملات متمرکز فرا می‌خواند و از قبل هم برخی منابع اسرائیلی تاکید داشتند که آمریکا به اسرائیل برای حملات متمرکز و هدفمند قول مساعد داده است. حمله دیشب و امروز در بیروت و تهران نشان می‌دهد که دامنه این همکاری نه فقط نوار غزه بلکه در سطح کل منطقه است. شکی در این نیست که فقدان هنیه ضربه سنگینی به حماس است؛ اما تجربه ترور رهبران بنیانگذار و فرماندهان کلیدی آن در طول نزدیک به چهار دهه گذشته نشان می‌دهد که این حوادث و ترورها تاثیری بر مواضع و سیاست‌های حماس نداشته و موجب تضعیف آن نشده است و معمولا در فلسطین بزرگ‌تر و گسترده‌تر شده است. در مقابل می‌توان گفت که ترور هنیه نه تنها بر محبوبیت حماس در فلسطین می‌افزاید؛ بلکه می‌‎‌تواند از سنگینی فشار انسانی و روانی این وضعیت بغرنج در نوار غزه بکاهد و جبهه داخلی در این منطقه را که اسرائیل به نوعی امید داشت، از هم بپاشد و علیه حماس بشوراند، تقویت کند. به هر حال، وقتی ساکنان رنج دیده این منطقه ببینند که رهبران طراز اول قدرت حاکم بر آن نیز در کنار آن‌ها کشته و زخمی می‌شوند، خود همین می‌تواند تحمل این وضعیت را بر آن‌ها آسان‌تر می‌کند.

 صابر گل عنبری

  • حسن مجیدیان

اتفاقی خیلی بد

شنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۰:۲۳ ق.ظ

چقدر داغ شهادت حاج قاسم برای ما سنگین بود. از چشم هایمان سیل جاری بود انصافا. تا مدت ها برای داغ او اشک داشتیم. اما حالا که کوه مردی و بزرگ مجاهدی و عزیز میهمانی مثل شهید شیخ اسماعیل هنیه شهید شده؛ چرا سرد و لمس و بی اشک شده ایم. این شهادت هم مثل همان خبر، سخت بود و بهت آور. اما اینکه من تکان نمیخورم و مخزن اشکهایم پشت پلکهایم خالی مانده؛ پس در من اتفاقی افتاده. امروز در لابی هتل پیرزنی جلوی شبکه ی خبر گریه میکرد و من با خودم میگفتم که تو چرا عادی و دمسرد نشسته ای؟ پس اشکهایت کو؟ سوزِ دلت چه شد؟ دیگر چه کسانی باید ذبیح و مقتولِ امت اسلام شوند که تو از زندگیِ ماشینی و عادی و کارمندی بدر آیی؟ بله اتفاق بدی در امثال من افتاده که شهادت هنیه ها او را تکان نمی‌دهد. این بدترین چیزی است که می‌شود تصور کرد. این عین مرده گی است به خدا. عین از دست رفتن و تمام شدن... همین دیگه!

 

  • حسن مجیدیان

پاسخ معادله ساز

شنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۰:۱۸ ق.ظ

پاسخی که باید شدیدتر، معادله‌ساز و هماهنگ باشد

حمله به تهران بدتر از حمله به سفارت ایران در دمشق بود کما اینکه قبلا نوشتم همان حمله به دمشق هم سنگین‌تر از شهادت حاج قاسم بود. حاج قاسم را در بغداد زدند، شهید زاهدی را در سفارت ایران در سوریه و شهید هنیه را در قلب تهران. این بار هم جغرافیا پایتخت ایران بود و هم هدف منحصربفرد. روند عملیاتی اسرائیل را که نگاه می‌کنم یک چیز برایم روشن است: هرچند ما اقدامات رژیم را بی‌پاسخ نگذاشته‌ایم اما نتوانسته‌ایم معادله‌ای تغییر دهیم. این را همین چند روز قبل هم در برنامه میدان به بحث گذاشتیم. معادله ما و رژیم در حال حاضر نه تنها حفظ نشده که حاکی از روند رو به جلوی رژیم است ولو اینکه رژیم هم ضربه‌های سختی می‌خورد. با پیش فرض آنچه فوق نوشتم واکنش ایران این بار باید قاعدتا تندتر از قبل باشد اولا بخاطر همین نکته سابق که حادثه بدتر بود و ثانیه بخاطر اینکه قبلا یک بار عملیات فراگیر موشکی پهپادی کرده است و این بار طبعا سختی کمتری دارد لکن ترکیب شهادت نفر یک حماس در تهران، یک بعد بسیار مهم دیگر هم دارد: به چالش کشیده شدن آبروی ایران که ستون فقرات محور و پشتیبان اصلی محور مقاومت است. فضای افکار عمومی از خود ایران گرفته تا جهان عرب بشدت نسبت به این شکست امنیتی حساس شده است. تنها دوای این نگرش منفی هم واکنشی سخت و در خور است. اما نکته اینجاست که واکنش شدیدتر به تنهایی کافی نیست. باید لوازمی برای اعمال معادله جدید بر اسراییل فرض شود تا اقلا همین سطح حفظ شود و رژیم دیگر گامی رو به جلو نگذارد. تهران متعاقب ضاحیه بیروت و بندر الحدیده هدف قرار گرفت. قبل از اینکه پاسخی بر سر حمله حدیده داده شود و در هول و ولای بی خبری از سرانجام عملیات اسرائیل در ضاحیه، تهران هدف قرار گرفت. درست پس از مراسم تحلیف ریاست محترم جمهور. همزمان دیشب پایگاه‌های مقاومت عراق هم هدف قرار گرفت. در این شرایط کل محور مقاومت تحت ضربه واقع شده است. این رخدادها اصلا اتفاقی نیست. پاسخ محتمل پیش رو علاوه بر اینکه باید «شدیدتر» و با در نظر گرفتن شاخص «معادله‌سازی» جدید محقق شود، می‌بایست با «هماهنگی» کل محور مقاومت باشد. اسرائیل باید ضربه‌ای تنبیهی و سخت از سوی کل محور دریافت کند چرا که حق پاسخ برای کل محور مقاومت محفوظ است. روح مجاهد نستوه و فرمانده بزرگ مقاومت اسلامی فلسطین شهید اسماعیل هینه در جوار پیامبر خدا محمد مصطفی (ص) قرین شادی باد.

 

سربازروح الله رضوی

  • حسن مجیدیان

چند خط از ترور در تهران

شنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۰:۱۳ ق.ظ

اتفاق سخت و تلخ است و سخن گفتن سخت تر اما: اینکه عاقبت همه رهبران حماس شهادت است؛ نوش جانشان اما این اتفاق در قلب تهران و اسکان رهبر حماس ضعف جدی ای را نشان می دهد که در وقت خود باید فکری برایش کرد اما چرا دشمن اراده به چنین تصمیمی میگیرد؟! مسئله ترورها و برخی اقدامات امنیتی دشمن در سالهای اخیر و ماه های اخیر در مسئله مقاومت، لزوما نه ناشی از عدم پاسخ از سوی محور مقاومت، بلکه ناشی از وضعیت خاص نبرد طرفین و طوفان الاقصی است. نبردی که آینده رژیم را رقم خواهد زد اما قطعا باید پاسخ مهم و جدی و مستقیم داد. خط روایت برای جامعه که چرا باید پاسخ داد  و نترسید در یک کلمه "وعده صادق" است تصمیم رژیم کار را در بن بست بیشتری در مذاکرات قرار می دهد و از امروز جنگ و طوفان وارد مرحله جدیدی می‌شود...تصمیمی که همزمانی اش با تحولات مختلف سیاسی از تهران تا آمریکا را دچار چالش خواهد کرد اما کشاندن این اتفاق به تحولات داخلی و تغییر دولت، اوج خباثت و بی انصافی است و عجیب!

محسن فایضی

 

  • حسن مجیدیان

نور عجیب صورتش

دوشنبه, ۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۵۱ ق.ظ

دیشب مثل خیلی شب ها یاد آن شب افتادم و گفتم احساسم را بنویسم تا از یادم نرود و یاد عده ای هم بیفتد. نمیدانم شما کدام جذبه ی معنوی و حالِ عجیب ماندگاری در زندگی داشته اید که همواره از ذهنتان نمی‌رود. من اما این تجربه را در ۱۶ سالگی و شبی که بند کفن شهید عبدی را در مسجد گشودند، در زندگی ام دارم. از چهره ی او نوری ساطع بود که مرا بهت زده کرد! انگار که آدم را برق بگیرد. هم نوری بود و باور کنید هم حرارتی و هم انگار در نهایت زنده بودن بود آن صورت. آن چند ثانیه زیارت آن چهره ی نسبتا خندان و بسیار آرام ، تا همین امروز شگفت انگیزترین و ماندگارترین تجربه ی معنوی زندگی من بوده. راستش بعد از آن چیزی ندیده ام و نشنیده ام که آنچنان مرا تکان داده باشد مگر خبر شهادت حاج قاسم. هنوز هم آن چهره آن صورتِ واقعا شهادتی، آن خوابِ راحت در تابوتِ شهادت، آن بوی خوش، آن جوانی که خودش به مادرش گفته بود تا دعا کند که در کفن بخندد، در جان و دلم هست. دعا میکنم برای همه ی ما رویت چنین چهره هایی و تجربه ی خوش چنین داغ هایی، قسمت بشود. همین دیگه!

برای شهید عبدی، صلواتی بفرستید

 

  • حسن مجیدیان

سرشان را بالا نمی آوردند!

دوشنبه, ۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۳۷ ق.ظ

 

آن وقت ها که من نوجوان بودم؛ گاهی برخی از مربیان و بچه های پایگاه بسیج می آمدند دم خانه ی ما. تلفن نبود و پیگیری ها و احوال پرسی ها حضوری بود. چه حضور بابرکتی هم بود. مدت ها با بچه ها جلوی منزل و سکو و کنار جدولِ خیابان یا چمنی و ...می‌نشستیم و گپ بود و پیگیری کارها و برنامه ها. مادرم میگفت وقتی دوستانت می آیند در خانه و سراغت را میگیرند؛ اصلا به صورت من نگاه نمی کنند و همین طور سرشان پایین است! و این را تحسین میکرد مادرم. زن های آن موقع این وضع را نشانِ حیا و نجابت تلقی می‌کردند. خب ما هم کم و بیش از رفقا و بزرگترها یاد می‌گرفتیم. فکر کن الان با خانمی صحبت کنی و به او نگاه نکنی. لابد توهین به خودشان تلقی خواهند کرد! راستی الان بچه حزب اللهی ها و بسیجی ها و هیاتی ها و مربی ها و...پیدا می‌شوند که موقع مواجهه و صحبت با نامحرم و مادرِ متربی ها و...سرشان پایین باشد و اصلا نگاه نکنند؟

  • حسن مجیدیان

کتاب راه رشد

دوشنبه, ۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۲۴ ق.ظ

اگر می‌توانستم التماس کنم یا صدتا صدتا از چنین کتاب هایی تهیه کنم و به مربیان و والدین بدهم؛ حتما این کار را می‌کردم. ولی نه پول و نه فرصتِ التماس دارم. کتاب راه رشد چهار جلد است و بحثش الگوی دینی تربیت کودک و نوجوان. واقعا سطح مباحث و افق نگاه مرحوم آیت‌الله حائری شیرازی کجا و یافته و بافته ها و اجتهادات ما در فضای تربیت کجا؟ چند روز پیش به رفقا میگفتم که پدرومادر ما بر خلاف تمام روش ها ما را تربیت کردند و خدا رحم کرده که ما از راه بدر نشده ایم! عموم پدرو مادرها و مربیان دور از الگو و روش استاندارد دینی ، مشغول تربیت هستند. لذا تا فاجعه نشده، برگردیم به چنین معارفی. نهضت بازگشت به مبانی را جدی بگیریم و این همه در عرصه ی تربیت، بی باک و بی خیال نباشیم. پیگیری مباحث این کتاب را به همه ی مربیان و والدین و حتی مدیران فرهنگی و تربیتی توصیه میکنم. رضوان خدا بر حکیمِ کم نظیر زمانه ی ما آیت الله حائری شیرازی.

  • حسن مجیدیان

ارباب و بنده

شنبه, ۶ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۳۳ ق.ظ

 

ارباب روسی با بنده اش برای رسیدگی به املاک و معامله ی یک قطعه ی زمین جنگلی در شبی سرد و با هجوم باد و برف و بوران به راه می‌زنند. با اینکه خیلی ها آنها را نهی می‌کنند. بهرحال حرص و طمع ارباب و بیخیالیِ نوکر او کار دستشان می‌دهد و در بوران گیر می افتند و در تلی از برف محاصره می‌شوند. هجوم سرمای وحشتناک روسیه و تاریکی مطلق شب و نبود سرپناه و ضعف و تحلیل بدن و غلبه خواب و خیال و...باعث مرگ اربابِ طماع می‌شود و اسب هم یخ میزند و می‌میرد اما نوکر بسختی نجات پیدا می‌کند و.... این داستان به چه دردِ ما میخورد؟ داستان طمعِ سیری ناپذیر ماست. حرص و جوش و تلاش ما برای مال دنیا حتی به بهانه ی نابودیِ جانمان. بی‌رحمی نسبت به دیگران برای حفظ منافع و مطامع مان. من پیشنهاد میکنم این کتاب کوتاه را بخوانید که بسیار خواندنی است و توصیفات نویسنده از شبِ پر از برف و کولاکِ بشدت سرد، بسیار خواندنی است.

  • حسن مجیدیان

پدر سرگی

چهارشنبه, ۳ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۱۸ ق.ظ

 

 

لابد می دانید که تالستوی را پیامبرِ نویسندگان نام نهاده اند. دو کتاب بزرگ و شاهکار او " جنگ و صلح" و "آناکارنینا" بسیار خواندنی هستند. اما او کتاب های مختصر و داستان های جمع و جور هم کم ننوشته. "پدر سرگی"، داستان افسر جوان و رعنا و زیبایی است که وقتی متوجه می‌شود نامزدش قبلا معشوقه ی تزار بوده؛ به یکباره دست از همه چیز می‌شوید و در صومعه معتکف می‌شود و به لباس کشیش ها در می‌آید. او در این راه آن قدر پیش می‌رود که قدیسی نامی می‌شود و حتی مریضان به دعای او شفا می‌گیرند. با آن همه مقام اما او در مواجهه با دختر جوانی که برای تبرک و شفاگیری و دعا نزد او آمده؛ متوجه درون خود و رسوبات گناه و هوس و بی ایمانی در خودش می‌شود و شبانه صومعه را ترک می‌کند و .... فکر کنید طرف در اوج مقام معنوی خودش، متوجه اختلال و بی ایمانی در دین خود می‌شود. ما چگونه ایم؟ ماها که پاک مختل و معیوبیم. در این داستان ها و سرنوشت ها آدم خودش را انگار دارد مطالعه و بازخوانی می‌کند. خدایا از این صومعه ی آلوده ی بی ایمانمان به کجا فرار کنیم؟

  • حسن مجیدیان