حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۳۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یادداشت های حسن مجیدیان» ثبت شده است

پاسخ معادله ساز

شنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۰:۱۸ ق.ظ

پاسخی که باید شدیدتر، معادله‌ساز و هماهنگ باشد

حمله به تهران بدتر از حمله به سفارت ایران در دمشق بود کما اینکه قبلا نوشتم همان حمله به دمشق هم سنگین‌تر از شهادت حاج قاسم بود. حاج قاسم را در بغداد زدند، شهید زاهدی را در سفارت ایران در سوریه و شهید هنیه را در قلب تهران. این بار هم جغرافیا پایتخت ایران بود و هم هدف منحصربفرد. روند عملیاتی اسرائیل را که نگاه می‌کنم یک چیز برایم روشن است: هرچند ما اقدامات رژیم را بی‌پاسخ نگذاشته‌ایم اما نتوانسته‌ایم معادله‌ای تغییر دهیم. این را همین چند روز قبل هم در برنامه میدان به بحث گذاشتیم. معادله ما و رژیم در حال حاضر نه تنها حفظ نشده که حاکی از روند رو به جلوی رژیم است ولو اینکه رژیم هم ضربه‌های سختی می‌خورد. با پیش فرض آنچه فوق نوشتم واکنش ایران این بار باید قاعدتا تندتر از قبل باشد اولا بخاطر همین نکته سابق که حادثه بدتر بود و ثانیه بخاطر اینکه قبلا یک بار عملیات فراگیر موشکی پهپادی کرده است و این بار طبعا سختی کمتری دارد لکن ترکیب شهادت نفر یک حماس در تهران، یک بعد بسیار مهم دیگر هم دارد: به چالش کشیده شدن آبروی ایران که ستون فقرات محور و پشتیبان اصلی محور مقاومت است. فضای افکار عمومی از خود ایران گرفته تا جهان عرب بشدت نسبت به این شکست امنیتی حساس شده است. تنها دوای این نگرش منفی هم واکنشی سخت و در خور است. اما نکته اینجاست که واکنش شدیدتر به تنهایی کافی نیست. باید لوازمی برای اعمال معادله جدید بر اسراییل فرض شود تا اقلا همین سطح حفظ شود و رژیم دیگر گامی رو به جلو نگذارد. تهران متعاقب ضاحیه بیروت و بندر الحدیده هدف قرار گرفت. قبل از اینکه پاسخی بر سر حمله حدیده داده شود و در هول و ولای بی خبری از سرانجام عملیات اسرائیل در ضاحیه، تهران هدف قرار گرفت. درست پس از مراسم تحلیف ریاست محترم جمهور. همزمان دیشب پایگاه‌های مقاومت عراق هم هدف قرار گرفت. در این شرایط کل محور مقاومت تحت ضربه واقع شده است. این رخدادها اصلا اتفاقی نیست. پاسخ محتمل پیش رو علاوه بر اینکه باید «شدیدتر» و با در نظر گرفتن شاخص «معادله‌سازی» جدید محقق شود، می‌بایست با «هماهنگی» کل محور مقاومت باشد. اسرائیل باید ضربه‌ای تنبیهی و سخت از سوی کل محور دریافت کند چرا که حق پاسخ برای کل محور مقاومت محفوظ است. روح مجاهد نستوه و فرمانده بزرگ مقاومت اسلامی فلسطین شهید اسماعیل هینه در جوار پیامبر خدا محمد مصطفی (ص) قرین شادی باد.

 

سربازروح الله رضوی

  • حسن مجیدیان

چند خط از ترور در تهران

شنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۰:۱۳ ق.ظ

اتفاق سخت و تلخ است و سخن گفتن سخت تر اما: اینکه عاقبت همه رهبران حماس شهادت است؛ نوش جانشان اما این اتفاق در قلب تهران و اسکان رهبر حماس ضعف جدی ای را نشان می دهد که در وقت خود باید فکری برایش کرد اما چرا دشمن اراده به چنین تصمیمی میگیرد؟! مسئله ترورها و برخی اقدامات امنیتی دشمن در سالهای اخیر و ماه های اخیر در مسئله مقاومت، لزوما نه ناشی از عدم پاسخ از سوی محور مقاومت، بلکه ناشی از وضعیت خاص نبرد طرفین و طوفان الاقصی است. نبردی که آینده رژیم را رقم خواهد زد اما قطعا باید پاسخ مهم و جدی و مستقیم داد. خط روایت برای جامعه که چرا باید پاسخ داد  و نترسید در یک کلمه "وعده صادق" است تصمیم رژیم کار را در بن بست بیشتری در مذاکرات قرار می دهد و از امروز جنگ و طوفان وارد مرحله جدیدی می‌شود...تصمیمی که همزمانی اش با تحولات مختلف سیاسی از تهران تا آمریکا را دچار چالش خواهد کرد اما کشاندن این اتفاق به تحولات داخلی و تغییر دولت، اوج خباثت و بی انصافی است و عجیب!

محسن فایضی

 

  • حسن مجیدیان

نور عجیب صورتش

دوشنبه, ۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۵۱ ق.ظ

دیشب مثل خیلی شب ها یاد آن شب افتادم و گفتم احساسم را بنویسم تا از یادم نرود و یاد عده ای هم بیفتد. نمیدانم شما کدام جذبه ی معنوی و حالِ عجیب ماندگاری در زندگی داشته اید که همواره از ذهنتان نمی‌رود. من اما این تجربه را در ۱۶ سالگی و شبی که بند کفن شهید عبدی را در مسجد گشودند، در زندگی ام دارم. از چهره ی او نوری ساطع بود که مرا بهت زده کرد! انگار که آدم را برق بگیرد. هم نوری بود و باور کنید هم حرارتی و هم انگار در نهایت زنده بودن بود آن صورت. آن چند ثانیه زیارت آن چهره ی نسبتا خندان و بسیار آرام ، تا همین امروز شگفت انگیزترین و ماندگارترین تجربه ی معنوی زندگی من بوده. راستش بعد از آن چیزی ندیده ام و نشنیده ام که آنچنان مرا تکان داده باشد مگر خبر شهادت حاج قاسم. هنوز هم آن چهره آن صورتِ واقعا شهادتی، آن خوابِ راحت در تابوتِ شهادت، آن بوی خوش، آن جوانی که خودش به مادرش گفته بود تا دعا کند که در کفن بخندد، در جان و دلم هست. دعا میکنم برای همه ی ما رویت چنین چهره هایی و تجربه ی خوش چنین داغ هایی، قسمت بشود. همین دیگه!

برای شهید عبدی، صلواتی بفرستید

 

  • حسن مجیدیان

سرشان را بالا نمی آوردند!

دوشنبه, ۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۳۷ ق.ظ

 

آن وقت ها که من نوجوان بودم؛ گاهی برخی از مربیان و بچه های پایگاه بسیج می آمدند دم خانه ی ما. تلفن نبود و پیگیری ها و احوال پرسی ها حضوری بود. چه حضور بابرکتی هم بود. مدت ها با بچه ها جلوی منزل و سکو و کنار جدولِ خیابان یا چمنی و ...می‌نشستیم و گپ بود و پیگیری کارها و برنامه ها. مادرم میگفت وقتی دوستانت می آیند در خانه و سراغت را میگیرند؛ اصلا به صورت من نگاه نمی کنند و همین طور سرشان پایین است! و این را تحسین میکرد مادرم. زن های آن موقع این وضع را نشانِ حیا و نجابت تلقی می‌کردند. خب ما هم کم و بیش از رفقا و بزرگترها یاد می‌گرفتیم. فکر کن الان با خانمی صحبت کنی و به او نگاه نکنی. لابد توهین به خودشان تلقی خواهند کرد! راستی الان بچه حزب اللهی ها و بسیجی ها و هیاتی ها و مربی ها و...پیدا می‌شوند که موقع مواجهه و صحبت با نامحرم و مادرِ متربی ها و...سرشان پایین باشد و اصلا نگاه نکنند؟

  • حسن مجیدیان

کتاب راه رشد

دوشنبه, ۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۲۴ ق.ظ

اگر می‌توانستم التماس کنم یا صدتا صدتا از چنین کتاب هایی تهیه کنم و به مربیان و والدین بدهم؛ حتما این کار را می‌کردم. ولی نه پول و نه فرصتِ التماس دارم. کتاب راه رشد چهار جلد است و بحثش الگوی دینی تربیت کودک و نوجوان. واقعا سطح مباحث و افق نگاه مرحوم آیت‌الله حائری شیرازی کجا و یافته و بافته ها و اجتهادات ما در فضای تربیت کجا؟ چند روز پیش به رفقا میگفتم که پدرومادر ما بر خلاف تمام روش ها ما را تربیت کردند و خدا رحم کرده که ما از راه بدر نشده ایم! عموم پدرو مادرها و مربیان دور از الگو و روش استاندارد دینی ، مشغول تربیت هستند. لذا تا فاجعه نشده، برگردیم به چنین معارفی. نهضت بازگشت به مبانی را جدی بگیریم و این همه در عرصه ی تربیت، بی باک و بی خیال نباشیم. پیگیری مباحث این کتاب را به همه ی مربیان و والدین و حتی مدیران فرهنگی و تربیتی توصیه میکنم. رضوان خدا بر حکیمِ کم نظیر زمانه ی ما آیت الله حائری شیرازی.

  • حسن مجیدیان

ارباب و بنده

شنبه, ۶ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۳۳ ق.ظ

 

ارباب روسی با بنده اش برای رسیدگی به املاک و معامله ی یک قطعه ی زمین جنگلی در شبی سرد و با هجوم باد و برف و بوران به راه می‌زنند. با اینکه خیلی ها آنها را نهی می‌کنند. بهرحال حرص و طمع ارباب و بیخیالیِ نوکر او کار دستشان می‌دهد و در بوران گیر می افتند و در تلی از برف محاصره می‌شوند. هجوم سرمای وحشتناک روسیه و تاریکی مطلق شب و نبود سرپناه و ضعف و تحلیل بدن و غلبه خواب و خیال و...باعث مرگ اربابِ طماع می‌شود و اسب هم یخ میزند و می‌میرد اما نوکر بسختی نجات پیدا می‌کند و.... این داستان به چه دردِ ما میخورد؟ داستان طمعِ سیری ناپذیر ماست. حرص و جوش و تلاش ما برای مال دنیا حتی به بهانه ی نابودیِ جانمان. بی‌رحمی نسبت به دیگران برای حفظ منافع و مطامع مان. من پیشنهاد میکنم این کتاب کوتاه را بخوانید که بسیار خواندنی است و توصیفات نویسنده از شبِ پر از برف و کولاکِ بشدت سرد، بسیار خواندنی است.

  • حسن مجیدیان

پدر سرگی

چهارشنبه, ۳ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۱۸ ق.ظ

 

 

لابد می دانید که تالستوی را پیامبرِ نویسندگان نام نهاده اند. دو کتاب بزرگ و شاهکار او " جنگ و صلح" و "آناکارنینا" بسیار خواندنی هستند. اما او کتاب های مختصر و داستان های جمع و جور هم کم ننوشته. "پدر سرگی"، داستان افسر جوان و رعنا و زیبایی است که وقتی متوجه می‌شود نامزدش قبلا معشوقه ی تزار بوده؛ به یکباره دست از همه چیز می‌شوید و در صومعه معتکف می‌شود و به لباس کشیش ها در می‌آید. او در این راه آن قدر پیش می‌رود که قدیسی نامی می‌شود و حتی مریضان به دعای او شفا می‌گیرند. با آن همه مقام اما او در مواجهه با دختر جوانی که برای تبرک و شفاگیری و دعا نزد او آمده؛ متوجه درون خود و رسوبات گناه و هوس و بی ایمانی در خودش می‌شود و شبانه صومعه را ترک می‌کند و .... فکر کنید طرف در اوج مقام معنوی خودش، متوجه اختلال و بی ایمانی در دین خود می‌شود. ما چگونه ایم؟ ماها که پاک مختل و معیوبیم. در این داستان ها و سرنوشت ها آدم خودش را انگار دارد مطالعه و بازخوانی می‌کند. خدایا از این صومعه ی آلوده ی بی ایمانمان به کجا فرار کنیم؟

  • حسن مجیدیان

سرزمین نوچ

چهارشنبه, ۳ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۱۵ ق.ظ

 

کتاب جالبی راجع به پدیده ی مهاجرت. زوج جوانی به نام های آرش و صنم که برای زندگی بهتر و رفاه و آسایش و آرامش و...مهاجرت می‌کنند به آمریکا. به ایالت دالاس. با شوق و ذوق آن جا، جاگیر و مشغول کار و درآمد و دسترسی به رویاهایشان می‌شوند و با دوستان ایرانی بُر می‌خورند و حسابی شبیه آمریکایی جماعت می‌شوند. اما آرش به ناگهان مریضیِ ناشناخته ای می‌گیرد و مجبور می‌شود برای مداوا برگردد ایران. صنم با او همراهی نمی‌کند. آرش دوباره به آمریکا برمی‌گردد و این بار متوجه می‌شود که صنم.... داستان جالبی است. برای فهم پدیده ی مهاجرت، داده ها و سوالات و دیالوگ ها و نشانه های خوبی دارد. کتاب آن همه خوب بوده که جایزه ادبی جلال آل‌ احمد را هم در یکی از سالها برده است. کتاب آدم را به فکر می اندازد که زندگی چیست اصلا؟ آرامش و آسایش کجاست؟ چرا باید برویم؟ چرا بعضی ها از وطن میروند؟ مملکت و وطن چی دارد برای ماندن و چه ندارد برای نماندن؟ حالِ خوب کجاست؟ بهرحال نیمچه ی فلسفه‌ ای بر کتاب حاکم است. در کل خواندنی و دلپذیر است.

  • حسن مجیدیان

چابکسوار

چهارشنبه, ۳ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۱۳ ق.ظ

 

در دهه ی اول محرم این کتاب را خواندم. داستان زندگی و قیام جناب مختار به زبان ساده و داستانی. مناسب نوجوانان هم هست. البته اگر سریال مختارنامه را دیده باشید شاید بی نیاز از مرور چنین کتابی باشید. اما سریال جای خود و کتاب هم جای خود. داستان کتاب را خودتان می‌دانید دیگر. پر از درس و عبرت و تلخی و غمِ مظلومیت اباعبدالله علیه السلام و...

  • حسن مجیدیان

رمان بلند پیامبر

دوشنبه, ۱۸ تیر ۱۴۰۳، ۱۱:۲۲ ق.ظ

 

همه ی دوستان خوبم را، رفقای کم سن و سال تر را دعوت میکنم که در زندگی خود و مطالعات شان، حتما جایی برای حضرت رسول خدا باز کنند. این منِ کمترین که عمرِ بیحاصلم از چهل رد شده، تازه رو آورده ام به اینکه راجع به ایشان بدانم و بخوانم. کاش در بیست سالگی و یا از همان روزهای اول که کتاب خواندن را بصورت جدی آغاز کردم، متوجه این نکته می بودم. آدم باید بعضی معارف را زودتر فهم کند. در میانسالی طبع و قلب آدم سنگ وار است و فراگرفتن سخت. شما زودتر رو کنید به آن سرورِ عزیز. کی بهتر از ایشان؟ که مولا علی عبدِ او بود... رمان بلند پیامبر را که آقای نقی سلیمانی نوشته است، اتفاقا برای رده ی سنی نوجوان نوشته شده است. شیرین، خواندنی، با جزئیات جالب و توصیفات هنرمندانه، آیینه ای از طهارت و بزرگی و بی همتایی رسول،ترسیم نقش شیرخدا و رسول علی علیه السلام و جناب ابوطالب و خدیجه ی کبری و خانم صدیقه ی طاهره سلام الله علیهم اجمعین در یاری حضرت و... خیلی کتاب خوبی است. انتشارات بِه نشر چاپش کرده است و دوست دارم که به دست شما هم برسد ان شاالله.

  • حسن مجیدیان