داستان آن کلات
شنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۳، ۰۷:۲۹ ق.ظ
نمایشنامه به ما هنر گفتگو می آموزد. هنر حرف زدن. رابطه برقرار کردن. استدلال کردن و شاید مهم تر از این ها هنر شنیدن. هنری که خیلی از ماها از آن بی بهره ایم. در میدان سخن و حرفیدن، خوب می تازیم اما در عرصه ی شنفتن، بی تاب و بی حوصله ایم. داستان آن کلات نمایشنامه ی کوتاهی است از دوره ی حمله ی مغول به ایران. در آن کلات مسلمان و مسیحی و یهودی در کنار هم زندگی میکنند که فتنه ی مغول از راه میرسد. شهزاده ای مغول به اهالی کلات پناهنده میشود و مغولان برای یافتن او یورش به کلات می آورند. ناگهان در شب عروسی زلفا و داوود .... شاید زبان نمایشنامه امروزی نباشد، اما جان و روحِ مطلب، نیازِ امروز ِ ماست.