قرار با خورشید
قرار با خورشید
امام رضا به تو احتیاج نداره بدبخت!
یادداشتهای نویسندگان مطرح کشور مثل امیرخانی و عسگری و قزلی و برادران و خبوشان و دیانی و طریقی و شوشتری و ناظم بکایی و...در ارتباط با امام رضای مهربان! عموما خواندنی هستند. نکته ی جالب برایم قهر برخی از صاحبان یادداشت و گاهی داد و بیدادشان با امام بود و اینکه هر بار آن مهربان به بهانه ای و نشانه ای پا پیش گذاشته و باب آشتی را باز کرده. البته قبلا هم نوشتم که قهر با امام کار اولیای خدا و بامعرفت ها نیست؛ ما کم ها و ضعیف ها از این بازی ها داریم!
یکی از نویسندگان این کتاب با امام رضا قهر بوده. تو مشهد جلسه داشته. ولی عمدا حرم نمیرفت! اتفاقی در خیابان مجبور میشود ویلچر پیرمردی را تا دم مسجد گوهرشاد ببرد. پیرمرد بهش میگوید: چرا نمیری داخل؟ جواب میدهد که : قهرم! یکبار چیزی خواستم جواب نداده! پیرمرد گفت: خاک بر سرت! عینک منو نگاه کن، من تقریبا کورم، اومدم این جا گفتم چشمم رو شفا بده، یک ماه بعد دو تا پامم علیل شد، سکته کردم! معجزه امام رضا شفادادن کور و کچل و علیل و جفت و جورکردن خواسته های ما نیست، دوروبرت رو نگاه کن، بببین چقدر آدم اینجاست! فکر میکنی اینا هر بار به همه خواسته هاشون میرسن؟ معجزه امام رضا شکار قلبه. معجزه اش همین شلوغیه تو همین سرما. تو هم برو مُفت رو جمع کن و آدم شو و با این اداهای ژیگولی فقط خودت رو بدبخت میکنی، امام رضا به تو احتیاج نداره، تو به امام رضا احتیاج داری بدبخت".
دمت گرم پیرمرد باصفا!

آی دلم شکست تو این مطلب....آی دلم شکست
از همینجا با حضرتش یه قرار میذارم
شرط مرط هم تو کارم نیست
اما اگه سر بزنگاه خواستن بگیرنم
میگم از امام رضا چاره خواسته بودم خب من بدبخت...