یک کتاب پر از مروارید

چند خط برای کتاب «این صدف انگار مروارید ندارد»
یک کتاب پر از مروارید
«این صدف انگار مروارید ندارد»، خاطرات اسماعیل ابراهیمی است از کوچه پسکوچههای نظامآباد تا خیابانهای وین. کتابی از انتشارات نارگل. اسماعیل، برادر مرحوم ناصر ابراهیمی فوتبالیست و مربی سالهای دور تیم ملی فوتبال و پرسپولیس است و جوانی با مزه و دوستداشتنی و پر از خنده و گریه که دردش را با صداقت تام و تمام برایمان روایت کرده است.
تعبیر راوی وجمعبندی او از زندگیاش، گویا و تعلیقآمیز است وخواننده رامیکشاندپای درسهای کتاب. آنجا که مینویسد: «میرفتم تا یک طاغوتی تمامعیار شوم، انقلاب شد! داشتم یک انقلابی دوآتشه میشدم، انقلاب شد! رفتم جرأتم را در کردستان محک بزنم، جنگ شد! خواستم یک رزمنده تنوری بشوم، سر از اروپا درآوردم! آمدم طعم یک زندگی عادی را بچشم که.... !» و برای اینکه بفهمی اسماعیل چه کشید و زندگی عادیاش چطور دستخوش تلاطم شد، باید فصل به فصل با او جلو بیایی و پای خنده و گریه و حیرتش بمانی! کتاب اندکی مفصل و جزئیات و حواشی فراوان و ۳۵ فصل دارد و نوعی پرجانگی البته قابل تحمل، درونش دارد فلذا باید با پای دل همراهِ این کتاب شد و حوصله کرد.
تمام کتاب مشحون از صداقت است. تعجب میکنی که خودافشاگری تا کجا؟ جایی که حتی نویسنده به کندذهنی در درس و بیاستعدادی در دانش و تنبلیها و ترسهای کودکانه و نوجوانانه و وضع سکونت غیرقابل تعریف و سوتیهای وحشتناک و حواس پرتیهای مداوم و... معترف است. یعنی اصلا آقای کوشا در قید و بند فراهم کردن پرستیژی برای خودش نبوده و صاف و پوست کنده و خودمانی روایت زندگیاش را نوشته. کتاب علاوه بر صداقت، مشحون از طنزی ناب مختص بچههای تهراننشین است. با خنده و تعجب همراه اسماعیل پا به فرهنگ مردم، بهویژه طبقات فرودست در جامعه قبل از انقلاب و منتهی به نهضت میگذاریم. در رهگذر خاطرات خواندنی اسماعیل، تصویری نسبتا واضح از وضع عمومی فرهنگ، سینما، ورزش، معاش مردم، سرگرمیها، وضع مبارزات و آرام آرام زمزمه انقلاب و بعد شلوغیهای کردستان و جنگ در جنوب و بعد هم بلیه سنگین بیماری همسر و پای در اروپا نهادن و در نهایت، با بهت و غم سنگین، نظارهکردن فراق تلخ بانوی قهرمان آقای ابراهیمی و... به دست میآوریم!
این کتاب در ضمن روایت زندگی بامزه و شیرین و البته پر از مخاطرات راوی، در دل خود پرده از عظمت امام خمینی و نهضت او بر میدارد. آن پیر بیدار دل با دم عیسوی خود، چه تحول عظیمی در جوانان آن برهه ایجاد کرد. در کتاب، واضح است که اسماعیل بهاصطلاح توی باغ نیست و جنم مبارزه ندارد و این کاره نیست! اما امام از اسماعیلها مرد جنگی میسازد و همین آقای اسماعیل که اصلا میانهای با این حرفها نداشته، میآید پای کار انقلاب. میرود توی کمیته و مشغول پاسداری از انقلاب اسلامی میشود. میرود به کردستان و مریوان پرخطر و سالها آنجا میماند. ازدواج و تیپ و قیافه و کارش، رنگ و بوی دینی و انقلابی میگیرد. حتی برخی دوستان قبل از انقلاب اسماعیل هم وضع روحی و اخلاقیشان تعریفی نداشت، میروند در زمره شهدا! این کتاب، نمودی و یادآوری است بر عظمت امام و قداست و سازندگی و آدمسازی نهضت او. بههرحال بسیار خواندنی، روان و خودمانی است با ادبیاتی نسبتا کف خیابانی. ستودنی است آقای اسماعیل ابراهیمی. این کتاب اتفاقا پر است از مرواریدهای ناب و قیمتی... .
https://jamejamdaily.ir/Newspaper/item/277514