حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

حا.میم

نوشتن را دوست دارم همین!

بایگانی

۶۲۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسن مجیدیان» ثبت شده است

طوفان الاقصی

شنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۳۵ ب.ظ

برخی وقایع در آمَد و بودِ خویش، آشکارا تابلوی دگرگونی‌اند و گاه صاحبان قلم، سخت بتوانند در توضیحِ بیشترشان بنویسند. معمایی می‌نمایند حل‌شده، یا نامه‌ای گشوده، که همه می‌توانند در وصف آن بگویند. حتی عده‌ای می‌مانند که در این فقره، چگونه‌ می‌توان تکراری نگفت؟ این اما، تنها یک سوی ماجراست. از طرف دیگر، چنین پیشامدهایی بس مهیب و مقهورکننده سَر می رسند. به نوعی بر سر مناسبات و ساختارهای باسمه‌ای اما تحمیلی هوار می‌شوند، که انسان را به فریاد کردنِ خود می‌کشانند! القصه، در هفتاد و هفت سال پیش، ابوالهولی را در قبله آغازین مسلمانان عَلَم کردند و خلق الله را واداشتند، که واقعا یا ظاهرا از آن بترسند! در این میان اما، تنها در ادواری محدود و توسط افرادی معدود، "لُخت بودن پادشاه" فریاد شد! برای این موجود ناشناخته مختصاتی تصویر می‌شد، که هر ناظری را به خود سانسوری و حتی خودسرکوبی در برابر آن سوق می‌داد! بدیهی است که در چنین شرایطی، حتی مترسکِ سرِ جالیز هم قوی می شود و رستم دستان نیز، خویش را می بازد! با این همه دربِ غول‌پروری، همواره بر یک پاشنه نخواهد چرخید و عده ای نیز می‌آیند، که نه تنها این در را به شکل همیشگی‌اش نخواهند گشود، بَل عقده های فروخفته را، به صورت لگد و پتک بر آن فرو خواهند آورد! هفتاد و هفت سال گذشت، قدری هم دیر شد، اما نهایتا در روزی که سپری گشت، مردمِ باریکه‌ای(که دیگر باریک نیست و در گستره عظیمِ یک شب و روز، رو به فربهی نهاد و تقریبا به مرزهای کرانه باختری رسید)، تاریخ فلسطین را دوباره آغازیدند و برگذشته مُهر تمام نهادند! مردمی که تا چند سال پیش، جز دست به سنگ بردن نمی‌دانستند و بقای خود را تنها با استقبال از بمب و موشک اسرائیلی تصویر می‌کردند، بر قلب این موجود آدمخوار تیری زدند، که تا پایان حیات از آن خون خواهد چکید! آنان دیواری را فروریختند، که در پس آن نهانخانه موت و حیات صهیونیست‌ها و شیشه حیاتشان معلوم شد! اسرائیل، دیروز خاتمه خویش را به نظاره نشست و از این به بعد، تنها حیاتی نباتی خواهد داشت! این حکومت حتی اگر از گیجی مزمن نیز به درآید و اسب کشتار را زین کند، چه در پیش خواهد گرفت؟ ادامه سلاخی؟ سپس؟ دیگر هیچ! بله، اسرائیل در بن بست "هیچ" گرفتار آمده و بهت‌زده در فنای ابدی فرو خواهد رفت! این اشارت را به جلال آل‌احمد تقدیم می‌کنم که شش دهه قبل، سوسیالیسم اسرائیلی را "خررنگ کنی" لقب داد و جمعی را بیدار کرد!

محمدرضا کایینی

 

  • حسن مجیدیان

فلسطینی های بیش از حد مهربان

شنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۳۲ ب.ظ

فلسطینی‌های بیش از حد مهربان!

 

زرنگ‌های حقه‌باز قصه را از وسط ماجرا می‌گویند. نیمی از داستان را سانسور می‌کنند و بعد با اعتماد به نفس مبارزه‌ی مشروع مجاهدان فلسطینی را خشونت‌طلبی معرفی می‌کنند. معمارِ امروز، دیروز است. ۷۵ سال اشغال، تعدی، ظلم، غصب، قتل، تجاوز، ترور، تحقیر، اخراج از وطن، نسل‌کشی و جنایتِ صهیونیست‌ها را سانسور می‌کنند و در لحظه‌ی اکنون با چشم بستن بر گذشته، حکم به تروریست بودن فلسطینی‌ها می‌دهند. چنین کلّاش‌هایی هستند راویان تاریخ به قرائت اربابانِ استعمار. فلسطینی‌ها خشونت به کار برده‌اند؟ حمله برای بازپس‌گیریِ خانه پدری خشونت است؟ سر خم نکردن جلوی غاصب اسمش خشونت‌طلبی است؟ اگر این‌ها خشونت‌طلبی است، پس زنده باد خشونت. زنده باد جنگی که علیه غاصب و متجاوز است. اگر فلسطینی‌ها برای بازگشت به خانه‌ی غصب شده می‌جنگند و شما آن را «خشونت فلسطینی‌ها» می‌نامید، پس دمشان گرم. تازه بیشتر از این هم در راه است. ماجرا فقط با «بازگشت» تمام می‌شود.‌ بازگشت به خانه. بازگشتِ فلسطینی‌ها به فلسطین و بازگشتِ غاصبان فلسطین به همان خراب‌شده‌هایی که از آنجا به قصد غصب و دزدی راهی فلسطین شدند. ماجرا دعوای چند کودک وسط بازی فوتبال که نیست، دعوا بر سر غصب یک کشور و اخراج صاحبان اصلی آن است. شما اگر توی صف نانوایی یکی حقت را بخورد از حقت نمیگذری، اگر یکی ده میلیون پولت را سرقت کند، تا پول را زنده نکنی بیخیال طرف نمی‌شوی. چطور توقع داری ملتی که ۷۵ سال از خانه‌اش به زور اسلحه اخراج شده، با اشغالگرانِ وطنش با لبخند ژکوند برخورد کند؟ با اشغالگر باید با زبان زور حرف زد، باید اسلحه را روی شقیقه‌اش گذاشت. با اشغالگری که هر هفته دارد خون کودک می‌ریزد و خانه‌های فلسطینی‌ها را روی سرشان خراب می‌کند و به تعدی و‌ غصب رسمیت می‌دهد، باید فقط با زبان زور حرف زد. قصه را نیمه‌کاره برایمان گفته‌اند. نقطه صفر ماجرا، ۲۰۲۳ نیست، ۱۹۴۸ است. قصه اسرائیل و فلسطین را باید از لحظه آغاز خواند. از قتل عام دیریاسین، از نکبت ۴۸، از فراری دادن مردم به زور اسلحه، از آتش زدن مزارع زیتون، از ۷۵ سال کودک‌کشی. قصه را که از اول بخوانید، می‌بینید این حملات فلسطینی‌ها در برابر توحش اسرائیل بیش از حد مهربانانه و جوانمردانه است.

 

علی اکبر آبکار

  • حسن مجیدیان

شما در قلبت خود یک ظالم هستید

شنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۳۱ ب.ظ

شما در قلب خود یک ظالم هستید!

 

ای کاش جمهوری اسلامی کودکان فلسطینی را قتل‌عام کند، شاید اینطوری خیلی‌ها دل‌شان به حال آنها بسوزد. افرادی که سال‌هاست در برابر کودک‌کشی‌ها در فلسطین و یمن و افغانستان و... کور و لال بودند و حالا دو سه روز است می‌گویند: اوه مای گاد. آخه اون بچه‌ها چه گناهی دارن؟ انسانیت چی میشه؟ هشتگ نو وار. هشتگ کوفت. ای کاش جمهوری اسلامی برهنگی را اجباری کند بلکم بعضی‌ها به خاطر مبارزه با جمهوری اسلامی هم که شده دیگر حداقل شرت خود را پایین نکشند. ای کاش جمهوری اسلامی آب کرفس را حرام اعلام کند تا بعضی‌ها دبه دبه آب کرفس در زیرزمین جاساز کنند و خودشان را با خوردن آن خفه کنند. ای کاش جمهوری اسلامی حاج‌آقا پناهیان را اعدام کند تا فلان دافِ شیطان‌پرستِ همیشه لخت، برایش های های گریه کند و استوری «راهت ادامه دارد علیرضا جان» بگذارد. ای کاش جمهوری اسلامی با آمریکا جی‌جی باجی بشوند و لاو بترکانند تا روشن‌فکران ایرانی و براندازان در روز ۲۲ بهمن مرگ بر آمریکا سر بدهند و پرچم آمریکا را پهن کنند زیر پایشان و آن را لگد کنند. ای کاش جمهوری اسلامی راهپیمایی اربعین را ممنوع کند تا سال بعد مهناز افشار و حمید فرخ‌نژاد در عمود ۳۱۳ کباب ترکی بدهند دست ملت و احسان کرمی جلوی موکب داد بزند: هلابیکم زوار...  برزو ارجمند هم برای زائران خسته باسنش را قر بدهد. بالاخره در این مسیر هرکه هرچه دارد را با خود می‌آورد. ای کاش جمهوری اسلامی تلویزیون را فیلتر بکند تا مصی علینژاد بنشیند پای برنامه سمت خدا، سالومه برای محمدرضا شهبازی فن‌پیج بزند، فرح پهلوی اسم پسرش را بنویسند برای شرکت در برنامه اعجوبه‌ها و گلشیفته زنگ بزند به ۱۶۲ و بگوید: با تشکر از برنامه‌های خوب‌تون. لطفا سریال گاندو رو بازپخش کنید. خلاصه که برخی از موضع‌گیری‌های ما از بغض معاویه است نه حب علی، نه علایق شخصی، نه قانون، نه عقلانیت، نه منطق و نه حتی انسانیت. دوستان عزیز من، شما حق دارید منتقد جمهوری اسلامی باشید. می‌توانید مخالفش باشید یا حتی می‌توانید با آن مبارزه کنید. اما حق ندارید به خاطر دشمنی با جمهوری اسلامی جای ظالم و مظلوم را با هم عوض کنید. اینطور شاید جمهوری اسلامی روی کاغذ ظالم باشد ولی شما حتما در قلب خود یک ظالم هستید.  

 

 

محسن فراهانی

  • حسن مجیدیان

سکوت از سر بزدلی

شنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۲۶ ب.ظ

 

به گمان من در #خاورمیانه هرچقدر که #مردم به زندگی چسبیده‌اند و دارند برای حراستش تا پای جان می‌جنگند، #اهل_هنر و #نویسنده و #روشنفکرش مرده‌اند و دارند در زل آفتاب می‌پوسند. وجودهایی خودباخته و پوشالی که آنقدر بیچاره و حقیرند که حتا توان دفاع کلامی از #حیثیت خودشان را هم ندارند. اگر پی‌گیر رفتار و گفتار اهل هنر این جغرافیا باشید، خواهید دریافت که #اسرائیل پیش از خاک #فلسطین ذهن #مُثقّفین این ملت‌ها را #اشغال کرده است و عقل و عاطفه‌شان را به یغما برده. پس از آخرین صداهای غیرتمند بازمانده از میانه‌های سده‌ی میلادی گذشته، آنچه سربرآورد، مشتی موجود بی‌وجود بود که چشمانشان به دستان مجامع ضد صلح و انسانیت #اروپا و #آمریکا بود تا افاضات صدمن یک غاز آنها را در دفاتر سراسر پوچ شعر و داستان و... ببیند و تندیس بی‌عرضگی در کفشان بگذارند. این مردان و زنان #سانتیمانتال مفلوک، کشته شدن هزاران هزار کودک و زن و پیر و جوان خود را در خانه نادیده گرفتند اما با ریخته شدن خون از دماغ #سروران_اروپایی ماتم گرفتند و شعر و گل تقدیم کردند. #سکوت از سر #بزدلی ویژگی اهل هنر این دوران #خاورمیانه است که آیندگان از آن داستان‌ها خواهند گفت. لطفا جمع ببندید؛ کشته‌های #فلسطین را با #سوری‌ها و #عراقی‌ها و #افغانی‌ها و #یمنیان، و مقایسه کنید با آنچه که آمار #هولوکاست است. چند برابر شد؟ حالا ببینید آنان چه کردند برای کشته‌های‌شان و ما چه کردیم و چه می‌کنیم! و آیا قرار است چندبرابر کشته بدهیم تا مگر رگ غیرتمان بجنبد و تکانی بخوریم و فریاد بزنیم این همه نامردمی و جنایت را؟ البته که بر اهل تامل پوشیده نیست که آنان با کدام شعبده مُهر زدند بر دهان‌ها و چشم‌ها، و این چنین به لالمانی وادار کردند ما را؛ از راه غلبه‌ی فکری و فرهنگی، و نفوذ دادن اندیشه‌های مروج #مواجهه_رمانتیک با همه‌ی پدیده‌های عالم! ولی چه کسی است از ما که بپذیرد #سانتیمانتالیزم برآمده از مطالعه‌ی آثار ادبی مزورانه و تماشای فیلم‌های متظاهرانه غربی‌ها نمی‌تواند صلح و سلام را برای ما و یا هر ملت دیگری تضمین کند در بزنگاه‌های بزرگ؟ آنان خود اینگونه نیستند، پس روا نیست ما باشیم. واقعیت جهان #تلختر از اندیشه‌های نازک ماست؛ بسیار تلختر. یک جفت گوش شنوا و یک جفت چشم بینا اگر داشته باشیم، شواهد از در و دیوار می‌بارد... سخنان این روزهای صاحبان دولت‌های مدرن غرب علیه #غزه _بزرگترین زندان دنیا _ و محبوسان جان‌به‌لب رسیده‌اش را خوب گوش کنید و اقداماتشان را تماشا کنید... اما بی‌تردید خواهند رسید راویان این احوال؛ چنانکه #فردوسی و #آوینی، و چنانکه #غسان_کنفانی و #محمود_درویش و...

 

علی اصغر عزتی پاک

  • حسن مجیدیان

کتاب کوچ اصوات

دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۴۰۲، ۰۶:۴۸ ق.ظ

 

داستان کوتاه برای آنها که حوصله ی رمان یا داستان بلند را ندارند، مناسب است. کتاب کوچ اصوات هم چند داستانِ خواندنی دارد که برخی از آنها به غایت تلخ اما واقعیت جامعه ی ما و آدم های تنها و آسیب دیده ی آن است. کتاب را انتشارات سوره مهر چاپ کرده و در آن داستان هایی مثل صدای اشیاء، خواجه عبدالله، سوم شخص، نسخه های صامت، مرگبان، راه بند، هفت پشت تنهایی، خوشه های خارک، جناب کبریایی و... را می‌توانید بخوانید.

 

  • حسن مجیدیان

کتاب نان خون

دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۴۰۲، ۰۶:۴۵ ق.ظ

یک مجموعه داستان های به هم مرتبط حول و حوش واقعه ی کربلا. داستان ها هر کدام از منظر آدمی است که من و شما هم جزء همان هاییم. نیت ها و نگاه ها هم بامزه است و البته معنا دار است. یکی که کارش پرورش اسب در کوفه است؛ دنبال تصاحب ذوالجناح است و برای همین به کربلا آمده. آن دیگری مادری است جراح که علوی و طرفدار اهل بیت است، اما پای پسرش را با سنگ می شکند تا پسرش به اردوی امام نپیوندد و شهید نشود؛ چون طاقت فراق پسرش را ندارد و نمی تواند مثل ام وهب باشد. آن دیگری یهودی ای است کینه گرفته از مولا علی و بدنبال غنیمت گرفتن ذوالفقار است که در دستانِ پسرِ علی است و... بسیار کتاب کوچک و کم حجم و جالبی است که توصیه میکنم بچه های نوجوان هم بخوانندش. کتاب را انتشارات " کتاب نیستان" به قلم رضاوحید چاپ کرده است.

  • حسن مجیدیان

ای محمد

چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ۱۰:۰۵ ق.ظ

بگذار دستانم را در دستانت بگذارم؛

شاید، این زغالِ آتش گرفته، خنک شود.

بگذار در بهشت، در " سدره المنتهی " تو را طواف کنم؛ اوج بگیرم.

بگذار استشمامت کنم؛ ای محمد!

بگذار نام شیرین و بدونِ القابت را تکرار کنم.

بگذار بارها بگویم: ای محمد!

ای محبوبِ من!

ای محمد!

ای فرستاده ی خدا!

ای رسولِ خوبِ خدا....

  • حسن مجیدیان

ترجمه ی کتاب الغارات

چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ۱۰:۰۳ ق.ظ

 

در روزهای متبرک به نام حضرت رسول اکرم روحی فداه، ترجمه ی کتاب الغارات که سالهای روایت نشده ی حکومت مولی الموالی امیرالمومنین علیه السلام را متذکر شده است؛ خواندم. عجب کتاب خوبی. چقدر شیرین بود. چقدر روان و ساده و پُر از اطلاعات نشنیده و نخوانده بود. فکر می‌کنم یکی از ساده ترین و مفیدترین کتاب ها راجع به حضرت باشد که خواندنش برای نوجوانان هم خوب و نافع است. باید ممنون بود از مجموعه ی آقای پناهیان برای معرفی و چاپ و عرضه ی این اثر که از جمله کتاب های سفارش شده توسط شهید سلیمانی عزیز هم هست. یکی از خوبی های کتاب، ذکر نامه ها و خطبه‌ هایی از حضرت است که در کمتر جایی آمده است. حتما اگر کتاب را خواندید به جملات مولا به همان زبان عربی توجه کنید و اکتفا به ترجمه‌ نکنید. کتاب پُر است از مظلومیت و تنهاییِ عجیب ِ علی، از بن بست خوردن مولا در جمع کردنِ لشگر برای جلوگیری از غارت های معاویه، از پُررویی و زبان درازی برخی از جهال و بی معرفت ها و حرص علی را درآوردن، از دغلکاری و پلشتیِ فوق العاده ی معاویه ی ملعون و خونریزیهای بسیار او توسط عمالش، از تلون مزاج و سستی و بی وفایی و بی غیرتی کوفیان، از روشن بینی مالک، از وفا و غیرت برخی اصحاب مثل معقل بن قیس ریاحی و محمد بن ابی بکر و جاریه بن قدامه و در عین حال خیانت و دنیاطلبی برخی از یاران و فرار آنها به سمت معاویه. اما یک چیزِ این کتاب برایم درس بود. آن هم قاطعیت و بی ملاحظگی مولا در راه حق. اصلا تعارف و ملاحظه و در نظرگرفتنِ رفیق و برادر و...در قاموس علی نبود. علی دیپلمات نبود! وقتی یکی از سرداران ِ ترسوی حضرت، قافیه ی جنگ را به خاطر ترس و ملاحظه ی قوم و قبیله اش می‌بازد و برمیگردد پیشِ حضرت، مولا همان جا با تازیانه ی کوچکش بر سر طرف می‌کوبد و حسابی طرف را میشورد و بی حیثیت می‌کند. علی در راه حق سخت و بی اعتنا به غیر و محکم بود. جان فدای علی.

 

  • حسن مجیدیان

کتاب شجاعت زیستن

دوشنبه, ۱۰ مهر ۱۴۰۲، ۱۱:۱۷ ق.ظ

 

این کتاب می‌خواهد از منظر فلسفه ی غرب در باب زندگی و مرگ حرف هایی بزند. اما عمدتا حرف ها همه فهم و به کارآمدنی نیست. دو فصل آخرش را هم اجمالی نگاه کردم. اما فصل‌ های ابتداییِ کتاب شامل بحث هایی پیرامونِ زیستن، رنج کشیدن، مردن، مقاومت و ایستادگی و...خواندنی تر است. این کتاب را ۲۱ مرداد امسال گرفته بودم و در طول این ۵۰ روز ۱۰۲ صفحه اش‌ را تمام کردم. باز هم اگرچه تکراری است اما عرض میکنم بصورت مطالعه ی کوتاه و به فواصل، می‌توان کلی کتاب خواند. بدون خستگی و بهانه هایی همچون کمبود وقت و سرشلوغی. امتحان کنید.

  • حسن مجیدیان

روپوش مدرسه ی آن دختر یا کتاب خریدن من؟

يكشنبه, ۹ مهر ۱۴۰۲، ۰۷:۲۳ ق.ظ

من که در این میان خودم را آدم نمی بینم به خدا. این مطلب را هم که می‌نویسم حمل بر این نیست که من خودم خیلی اهل درد و اهل انسانیتم. نه! منم از بی خیال ها و بی دردها شده ام ظاهرا! ولی غصه میخورم وقتی متوجه می شوم در کنارم دوستی هست که دخترش را به خاطر نداشتن پول ِ تهیه روپوشِ مدرسه نتوانسته به مدرسه بفرستد! و آن وقت من میروم کتاب میخرم که از جریان ادبیات کشور عقب نیفتم.... این ها از آن دست مسائلی است که بازخواستمان می‌کنند. ان شاالله حواس ما باشد به رفقا.

  • حسن مجیدیان